سکر در عرفان

سؤال

سکر در عرفان به چه معناست؟

سُکر در عرفان، مشی و حالتی صوفیانه که نشان از مستی و غرق سالک در محبت الهی است. عارفان گفته‌اند سکر حیرت و بُهتی است که از مشاهده جمال محبوب به‌دست می‌آید. سکر در تصوف در مقابل صَحو قرار گرفته که به‌معنای هوشیاری است. نمایندهٔ سرآمد مکتب سکر در تصوف اسلامی بایزید بسطامی، صوفی قرن سوم هجری، است. بایزید با روش جنید بغدادی، که معتقد به صحو (هوشیاری) بود، مخالفت می‌ورزید. اساس مکتب بایزید بر این استوار است که مستی والاتر از هوشیاری است؛ زیرا مستی خودخواهی آدمی را از میان می‌برد و انسان را به مقام فنا می‌رساند.

تعریف و ویژگی‌ها

سُکر به معنای مستی است؛ اما در اصطلاح عرفا معنایی استعاری از آن مراد شده است. برخی سُکر را عبارت از ترک قیود ظاهری و باطنی و توجه به حق معنا کرده‌اند.[۱] از نظر عرفا، هنگامی که عشق و محبت به آخرین درجه برسد، بر قوای حیوانی و انسانی چیره می‌شود. در آن زمان حالت سکر و حیرت پدید می‌آید و سالک را مبهوت و سرگردان می‌کند. محمد بن یحیی لاهیجی، صوفی قرن نهم قمری، معتقد است که سکرْ حیرت است که از مشاهدهٔ جمال محبوب دست می‌دهد. گفته شده که مرحلهٔ بیخودی را مرحلهٔ سکر می‌گویند که در آن سالک نه در بند دین است و نه عقل و نه تقوی و نه ادراک و در مقام فنا و نیستی محو شده و از شراب طهور مست و حیران شده و سر به‌ خاک مذلت و نیستی نهاده است.[۲]

تصوف در دوره‌ای از نظر مشرب در دو مکتب عمده، یعنی مکتب خراسان (اهل سُکْر) و بغداد (اهل صَحْو)، خلاصه می‌شده است.[۳] برخی بزرگانِ اهلِ معنا، که در عرفان کاملاً بر حفظ شریعت مقید هستند، می‌گویند شَطَحیاتی (حالات و سخنان خلاف ظواهر شریعت) که از حالت سُکر برای برخی سالکان طریقت پیش می‌آید در واقع از نقص در سلوک آنها ناشی می‌شود؛ یعنی، چون سلوک آنها کامل نیست، شطح می‌گویند و اگر سلوکشان کامل باشد، هرگز این‌گونه سخن نمی‌گویند و در مقام باطن ظواهر را کاملاً حفظ می‌کنند.[۴]

عزالدین محمود کاشانی، عارف قرن هشتم قمری، اهل وَجد و حالات عرفانی را به دو دسته تقسیم می‌کند:

  • آنان که محبان و عاشقان ذات هستند. منشأ وجد و حال این دسته حضرت ذات است. عاشقان ذات، در آغاز وجد، در پرتوی شعاع انوار ذات کاملاً مضمحل می‌شوند و سر رشتهٔ تمییز و تشخیص از دست و اختیار آنها خارج می‌شود. در نتیجه، به افشاء اسرار ربوبی می‌پردازند و کلمات شطح از آنها صادر می‌شود؛ مثلاً می‌گویند: «سبحانی» یا می‌گویند: «انا الحق» و امثال آنها. صوفیان این وجد و حال را، که در واقع غلبهٔ عشق عارفانه بر سالک طریقیت است، سُکر می‌گویند؛ چون عارف در این حالت، گویا بر اثر غلبهٔ عشق، دچار مستی عارفانه است. حالتی که قدرت و توان تمییز ظاهر و باطن از او گرفته شده و چیزهایی بر زبان می‌آورد که از نظر ظواهر شریعت کفرآمیز است.[۵]
  • عده‌ای عاشقان صفات‌اند که منشأ وجد و حال آنها، عالم صفات است.

ابوحامد غزالی (۴۵۰-۵۰۵ق)، در رسالهٔ مشکاةالانوار خود، أنا الحق حسین بن منصور حلاج (۲۴۴- ۳۰۹ق) را کلامی عاشقانه و ناشی از سکر وصف کرده که قائلِ آن بعد از خروج از سکر می‌فهمد که در حال اتحاد با حق نبوده، بلکه شُبهٔ اتحاد با حق به او دست داده است.[۳]

سکر و صحو

روش بایزید بسطامی (درگذشتهٔ ۲۶۱ق) در تصوف سُکر (مستی) ناشی از دوستی و غلبهٔ حق بر باطن سالک بوده است. او با روش جنید بغدادی که معتقد به صحو (هوشیاری) بوده مخالفت می‌ورزید. اساس این مکتب بر این استوار است که مستی والاتر از هوشیاری است؛ زیرا مستی خودخواهی آدمی را از میان می‌برد و انسان را به فنا می‌رساند. حال سکر و غلبهٔ بایزید را در بسیاری از حکایت منسوب به او، به‌ویژه در شطحیات او، می‌توان به‌روشنی یافت.[۶] روش جنید در سلوک، برخلاف روش بایزید، تکیه بر صحو بود که نوعی ایجاد الفت میان شریعت و طریقت و جمع بین ظاهر و باطن است. عطار نیشابوری (۵۰۴-۶۱۸ق) دربارهٔ روش جنید می‌گوید که بیشتر مشایخ بغداد در عصر او و بعد از او بر مذهب عرفانی او بودند که مذهب صحو بود.[۷]

سکر به معنای مستی و صحو به معنای هشیاری در سلوک صوفیان به دو نظرگاه متفاوت و دو شیوهٔ ارشاد و تربیت مختلف اطلاق شده است. سکر با بایزید بسطامی و صحو با جنید بغدادی (درگذشتهٔ ۲۹۷ق) شهرت یافته است.[۸] سکر حالت وجد صوفیانه و غرق‌شدن سالک در محبت الهی است و صحو هوشیاری صوفی در مرتبه‌ای قبل یا پس از سکر است که سالک در آن صورت بَشَری دارد.[۹]

صوفیان دربارهٔ تقدم سکر یا صحو اختلاف دارند. شیخ صفی‌الدین اردبیلی (۶۵۰–۷۳۵ ق) پیرو جنید بغدادی و قائل به تقدم صحو بر سکر بود. او در عین حال با سکر در قالب وجد و سماع نیز بیگانه نبود.[۱۰] ابوالقاسم قشیری (درگذشتهٔ ۴۶۵ق) معتقد است اگر جان و دل سالک پیوندی با حق یافته باشد، سکر و صحو او هر دو در راه حق است. او در رساله قشیریه بیتی می‌آورد در تأیید این حرف با این مضمون که چون بامداد ستارهٔ ساغر برآید، مست و هشیار برابرند.[۱۱] خواجه عبدالله انصاری (۳۹۶-۴۸۱ق)، مانند هجویری، صحو را برای رهروان حق بالاتر از سکر می‌بیند، زیرا صحو مقامی فراتر از انتظار سالک است. در مثنوی مولوی نیز ترجیح سکر بر صحو شواهد زیادی دارد.[۱۲]


منابع

  1. سجادی، سید جعفر، فرهنگ لغات و اصطلاحات عرفانی، تهران، کتابخانهٔ طهوری، ۱۳۷۰ش، ص۴۶۸.
  2. سجادی، سید جعفر، فرهنگ معارف اسلامی، تهران، کومش، بی‌تا، ج۲، ص۱۰۰۷.
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ ملازاده، محمدهانی، «حَلّاج، حسین بن منصور»، دانشنامهٔ جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، ۱۳۸۸، ج۱۳، ذیل مدخل.
  4. موسوی خمینی، سید روح‌الله، مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه، تهران، نشر پیام آزادی، ۱۳۶۰ ش، ص۲۰۷.
  5. عزالدین کاشانی، محمود بن علی، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، تهران، نشر مؤسسهٔ هما، ۱۳۷۲ ش، ص۱۳۶.
  6. حسینی، قوام‌الدین، عرفان اسلامی، زمزم هدایت وابسته به پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق(ع)، ۱۳۸۹، ص۹۹.
  7. حسینی، عرفان اسلامی، ص۹۹.
  8. استعلامی، محمد، «سکر و صحو» فرهنگنامه تصوف و عرفان، تهران، فرهنگ معاصر، ۱۳۹۹، ج۲، ص۱۰۵۸-۱۰۶۰.
  9. حاجی صادقیان نجف آبادی، علیرضا و محمدرضا ابویی مهریزی، «جایگاه صحو و سکر در طریقت صفوی»، سبک‌شناسی نظم و نثر فارسی (بهار ادب)، فروردین ۱۴۰۱ش، ش ۷۱، ص۸۷-۱۰۰.
  10. حاجی صادقیان نجف آبادی و ابویی مهریزی، «جایگاه صحو و سکر در طریقت صفوی»، سبک‌شناسی نظم و نثر فارسی (بهار ادب)، ش ۷۱، از ص۸۷-۱۰۱.
  11. استعلامی، «سکر و صحو» فرهنگنامه تصوف و عرفان، ج۲، ص۱۰۵۸-۱۰۶۰.
  12. استعلامی، «سکر و صحو» فرهنگنامه تصوف و عرفان، ج۲، ص۱۰۵۸-۱۰۶۰.