روایت پنج روح پیامبران

سؤال

حدیثی در اصول کافی از امام باقر(ع) نقل شده است که در مورد ۵ روح پیامبران می‌باشد آیا این کار باعث تفاوت بین انسان‌ها نمی‌شود؟

روح القدس و موهبت عصمت در برخی روایات به عنوان روحی اضافی برای پیامبران اشاره شده است. برخی این روایت رو منافی یکی دانستن پیامبران و سایر انسان‌ها در قرآن بیان نموده اند. این در حالی است که در ایات دیگر اشاره به همراهی روح القدس با آنان شده و این منافاتی با ایه سوره کهف ندارد. همچنین درباره عصمت که فیضی الهی است بیان شده که این تنها قراری یک‌طرفه از جانب خداوند نیست بلکه استعداد و تلاش شخص نیز در این موهبت الهی تاثیرگذار بوده است.

روح اضافی برای پیامبران

در روایاتی بیان شده است که پیامبران دارای روح اضافی نسبت به سایر مردم هستندُ این ایراد وارد است که مگر پیامبران غیر از سایر مردم هستند که این خصوصیت را داشته باشند درپاسخ باید به ایاتی مراجعه نمود تا این مسئله روشن شود.

این روایت با آیه ﴿قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ منافات دارد، زیرا آیه می‌گوید: پیامبران مثل دیگران بشرند، ولی روایت روح اضافه‌ای بنام «روح القدس» برای آنها اثبات می‌کند. می‌توان گفت نه تنها روایت با آیه تنافی ندارد بلکه آیه را تبیین می‌کند. برای روشن شدن مطلب آیه مذکور، آیات دیگر مورد بررسی قرار می‌گیرد.

در آیه آمده است: ﴿إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلَىٰ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ؛ ما بشری مثل شما هستیم ولی خدا بر هر یک از بندگانش که بخواهد منت می‌نهد(ابراهیم:۱۱) در آیه همانندی انبیا را با دیگر انسان بیان می‌کند ولی یک نکته اضافه دارد و آن این که خداوند بر هر کسی که بخواهد، منت می‌نهد، این منت‌گذاری را در آیات دیگر بیان نموده است؛ آنجا که می‌فرماید: ﴿قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ...؛ بگو من بشری هستم مثل شما امتیازم این است که به من وحی می‌شود.(کهف[۱۸]:۱۱۰)

روح القدس، ملکی است که معارف وحی را بر پیامبر می‌رساند، یا آن قدرت و قوه باطنی است که وحی را مستقیماً دریافت می‌کند[۱] چنان‌که در روایت مورد پرسش دارد «فَبِرُوحِ اَلْقُدُسِ يَا جَابِرُ عَرَفُوا مَا تَحْتَ اَلْعَرْشِ إِلَى مَا تَحْتَ اَلثَّرَى» در روایات دیگر آمده است: «وَ رُوحَ الْقُدُسِ فَبِهِ حَمَلَ النُّبُوَّةَ؛ به وسیله روح القدس است که بار نبوت را بر دوش می‌کشد.»[۲]

بنابراین روایت مورد پرسش تنافی با آیات قرآن ندارد؛ زیرا قرآن می‌گوید امتیاز پیامبران نسبت به افراد بشر در داشتن وحی و دریافت آن است و روایات هم می‌گوید، پیغمبر روح و قدرتی دارد بنام «روح القدس» که وحی را دریافت می‌کند، یا آن روح، فرشته ای است که وحی را بر پیامبر می‌رساند.

دلیل تفاوت پیامبران با سایر مردم

در تبیین این مسئله که انبیا دارای روح القدس بوده که مسائل را برای آنان تبیین می‌نماید باید به این سوال نیزپاسخ داد که چرا انبیاء و ائمه با دیگران فرق دارند؟ مگر خداوند نمی‌تواند، روح القدس را به همه بشر بدهد تا همه گناه نکنند؟

توضیح این است که پیامبر و امام معصوم، نتایج و بدی و عواقب گناه را می‌ببینند، از این رو، فکر انجام آن را نیز در سر نمی‌پروراند، ما نیز اگر چنان علم و اراده‌ای داشتیم، از عصمت کامل برخوردار می‌شدیم.

موهبتی بودن عصمت

درباره این موضوع پاسخ‌های مختلفی داده شده که به برخی از آنها اشاره می‌شود:

  • علم ازلی الهی باعث اعطای عصمت به انبیاء و اولیاء؛

آنچه از روایات مختلف استفاده می‌شود، این است که خداوند پیش از آفرینش آدمیان، با علم ازلی خود می‌دانست که گروهی از آنان، بیش از سایرین از اختیار خود بهره می‌گیرند و حتی اگر مورد موهبت‌های ویژه قرار نگیرد، با اعمال اختیاری خود، سرآمد همگان خواهند شد این منزلتی که اینان با سیر اختیاری خویش بدان می‌رسیدند سبب گردید که خداوند موهبت ویژه خویش را به آنان عطا نماید و ایشان را از علم و اراده‌ای برخوردار کند که به واسطه آنان، به مصونیت و عصمت کامل برسند. بوسیله این ویژگی آنان راهنمایانی مطمئمن برای همه افراد بشر می‌گردند. دلیل اعطای چنین موهبتی، علاوه بر پاداش به خود آنها، فراهم نمودن وسایل هدایت برای سایر انسانها است.[۳]

این نکته را می‌توان از فرازهای آغازین دعای ندبه، و برخی روایات استفاده نمود، از جمله امام صادق(ع) درباره موهبت‌های ویژه پیامبران می‌فرماید: «از آن جا که خداوند به هنگام آفرینش پیامبران، می‌دانست که آنان از او فرمان‌برداری می‌کنند و تنها او را عبادت نموده هیچ‌گونه شرکی روا نمی‌دارند از موهبت‌های ویژه چون عصمت برخوردارشان ساخت.» پس اینان به واسطه فرمان‌برداری از خداوند به این کرامت و منزلت رسیده‌اند».[۴]

  • وراثت و تربیت؛

از مسلمات است که وراثت و تربیت مایه کسب کمالات روحی می‌گردد. از این رو، انبیاء و ائمه(ع) در خانواده‌های با اوصافی چون با ایمان، امانت‌دار، باهوش، شجاع و با کمال به دنیا آمدند و در چنین خانواده‌های تربیت یافتند «حُجُورٌ طابَتْ وَ طَهُرَتْ» این دو عامل پدیده آورنده یک رشته کمالات روحی بوده و در عین حال، زمینه داده شدن موهبت «عصمت» از جانب خداوند است.[۵]

  • مجاهدت‌های فردی و اجتماعی قبل از نبوت و امامت؛

ایشان قبل از بعثت با جهاد نفس و چشم پوشیدن از حرام و جهاد با کجی‌ها و انحراف‌های جامعه و استقامت و پشتکار عجیبی که بعد از ارتفاء به مقام نبوت و امامت نشان دادند، زمینه افاضه «عصمت» و «علم لدنی» را در خود به وجود آورند.

  • حکمت الهی و ظرفیت‌ها؛

مقتضای حکمت و عدل الهی این نیست که بدون توجه به ظرفیت‌ها، استعدادها و قابلیت‌ها به همه انسان‌ها یکسان و برابر، نعمت عطا فرماید؛ به عنوان مثال کسی که قابلیت عصمت و مقام نبوت و امامت را ندارد، این مقام را به او اعطا نماید، این عین بی‌عدالتی و دور از مقتضای حکمت الهی است. به بیان دیگر، برای وجود یافتن یک حقیقت و واقعیت تنها فیاضیت و تام الفاعلیه بودن فاعل کافی نیست، بلکه قابلیت قابل (و قبول کننده) هم شرط است. لذا عدم قابلیت و استعداد ذاتی در دیگران باعث محرومیت، چنان‌که استعداد ذاتی انبیاء و ائمه(ع) باعث برخورداری آنها می‌شود.[۶] نتیجه این شد که تلاش‌ها و مجاهدات‌های انبیاء و اولیاء استعداد و قابلیت ذاتی آنها و وراثت و تربیت خانوادگی آنان عوامل داده شدن «علم لدنی» و «عصمت» به آنان است.


مطالعه بیشتر

  • پرسمان عصمت، حسن یوسفیان، تمام کتاب، مخصوصاً ص۷٬۴.
  • پژوهش در عصمت، حسن یوسفیان، و احمد حسین شریفی، ۶۵٬۶۷.
  • در ساحل اندیشه، علیزاده، ص۱۶۶٬۱۶۱.
  • راهنماشناسی، استاد مصباح یزدی. ج۱، ص۱۲۰٬۱۲۲، و امام‌شناسی، ج۱، ص۱۱۵٬۱۱۳.


منابع

  1. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ترجمه سید جواد مصطفوی، تهران، انتشارات علمیّه اسلامّیه، ج۲، ص۱۶، ح۲، (۷۰۹).
  2. اصول کافی، ج۲، ص۱۷، ح۷۱۰.
  3. شریفی، احمد حسین و یوسفیان، حسن، پژوهش در عصمت معصومان، قم، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۷۷ش، ص۶۶؛ یوسفیان، حسن، پرسمان عصمت، قم، مرکز مطالعات و پژوهش‌های فرهنگی حوزه‌های علمیه، چاپ اوّل، ۱۳۸۰ش، ص۴،۶.
  4. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ دوّم، ۱۴۰۳ق، ج۱۰، ص۱۷۰.
  5. سبحانی، جعفر، منشور جاوید، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ج۵، ص۲۴.
  6. منشور جاوید، ص۲۵،۲۷؛ و علیزاده، در ساحل اندیشه، ص۱۶۵.