برخورد علما با رضاشاه

سؤال

آیا علما در عصر رضاخان با او همکاری کردند؟ آیت‌الله العظمی بروجردی چرا مخالف رضاشاه نبود؟

درگاه‌ها
حوزه-و-روحانیت.png
Multimedia.png


برخورد علما با رضاشاه از درگیری و مبارزه تا سکوت و مدارای معقول قابل دسته‌بندی است. نوع این برخوردها در دوره‌های مختلف تاریخی هم متغیر است.

در دورهٔ قدرت‌گیری رضاخان علمایی چون مدرس توانستند تا‌ حدی در مقابل قدرت‌طلبی‌های او بایستند؛ ولی در دوران سلطنت رضاشاه، به دلیل برخورد سخت و خشن حکومت با مخالفان، علما ترجیح دادند تا با حکومت از در تقابل وارد نشوند. شیخ عبدالکریم حائری از جمله عالمانی بود که تلاش کرد در سایهٔ مدارا با رضاشاه حوزه و روحانیت را حفظ کند.

رضاشاه پس از رسیدن به قدرت با مخالفان خود، به خصوص علما، برخورد سختی داشت. برخورد سخت او با شیخ محمدتقی بافقی نمودی از این نوع برخورد است.

سید حسن مدرس

 
سید حسن مدرس (۱۲۴۹-۱۳۱۶ش)

سید حسن مدرس (۱۲۴۹-۱۳۱۶ش)، عالم و سیاستمدار شیعه، از مهم‌ترین مخالفان رضاشاه در مسیر به‌قدرت رسیدن او بود. مدرس که از علمای فعال در جنبش مشروطیت بود، در جریان کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ش، که آغاز قدرت‌گرفتن رضا‌خان بود، به مخالفت با آن برخاست. سران کودتا مدرس را برای جلوگیری از فعالیت سیاسی مؤثر علیه کودتا دستگیر و به قزوین تبعید کردند.[۱]

در جریان انتخابات مجلس پنجم، رضا‌خان با اعمال قدرت غیرقانونی مقام ریاست الوزرایی را به‌دست گرفت. او از پس این انتخاب تلاش کرد تا با تغییر حکومت سلطنتی به جمهوری راه رسیدن به قدرت مطلق را برای خود هموار کند. جمهوری‌خواهی رضاخان با مقاومت مدرس در مجلس با شکست رو به رو شد.[۲] درگیری مدرس با رضاخان در دورهٔ ریاست الوزرایی او به درخواست استیضاح رضاخان از سوی مدرس و همراهانش در مجلس منجر شد. این طرح با اعمال نفوذ و تهدید جانی نمایندگان استیضاح‌کننده توسط رضاخان به شکست انجامید.[۳]

پس از انقراض قاجاریه و بر تخت‌نشستن پهلوی، زمان انتقام از مخالفت‌های پیشین مدرس برای رضاشاه رسیده بود. همین موجب برنامه‌ریزی ترور مدرس از سوی رضاخان شد؛ تروری که با هوشمندی مدرس با شکست مواجه می‌شود.[۴] رضاشاه برای برخورد نهایی و دستگیری مدرس منتظر اتمام مجلس ششم و سلب مصونیت سیاسی او بود.[۵] مدرس در ۱۶ مهرماه ۱۳۰۷ش دستگیر شد و به خواف خراسان تبعید شد. او به مدت هفت سال در خواف تحت نظر بود و پس از آن به کاشمر منتقل شد. سرانجام مدرس، در ۲۷ رمضان ۱۳۵۷ق مطابق با ۱۰ آذر ۱۳۱۶ش، به دستور رضاشاه مسموم و سپس خفه شد.[۶]

آقا نورالله اصفهانی

 
آقا نورالله اصفهانی (۱۲۷۸-۱۳۴۶ق)

آقا نورالله نجفی اصفهانی (۱۲۷۸-۱۳۴۶ق) از فقهای اصفهان از جمله عالمان مخالف رضاشاه در کنار مدرس بود. اوج درگیری او با رضاشاه در جریان قانون نظام‌وظیفهٔ اجباری بود.[۷] حاج آقا نورالله از علمای فعال در جنبش مشروطیت بود و در اصفهان و مناطق اطراف آن قدرت فوق العاده داشت. او با برآمدن رضاشاه به مراسم تاجگذاری او دعوت شد و در آن شرکت کرد. در مواردی، کار آقا نورالله با حکام منصوب رضاشاه در اصفهان به درگیری می‌کشید.[۸]

در سال ۱۳۰۶ شمسی، مردم اصفهان علیه قانون نظام‌وظیفهٔ اجباری دست به اعتراض زدند و با حضور در مقابل در منزل علما از آنان خواستند تا برای رفع ظلم کاری کنند. علمایی که با اعتراض مردم همراهی کردند برای اعلام مخالفت خود به سمت قم حرکت کردند. آنان پس از حضور در قم، به علما و مردم ولایات دیگر نیز خبر دادند تا با قیام آنان همراهی کنند. با بالاگرفتن اجتماع قیام‌کنندگان رضاشاه به فکر چاره افتاد و با فرستادن فوجی قم را محاصره کرد تا از پیوستن گروه‌های جدید به قیام‌کنندگان جلوگیری کند. از طرف دیگر، با فرستادن تیمورتاش تلاش کرد تا کار را با سران قیام با مصالحه فیصله دهد.[۹]

هنوز گفت‌وگوها میان سران قیام‌کنندگان، از جمله مهم‌ترین آنان آقا نورالله، در جریان بود که او پس از بیماری مختصر چندروزه از دنیا رفت. گفته‌شده که معاینهٔ آقا نورالله توسط طبیب مخصوص فرستاده‌شده از سوی رضاشاه موجب شدت‌گرفتن بیماری و مرگ او شده است. آنان معتقدند که آقانورالله با توطئهٔ رضاشاه به قتل رسیده است.[۱۰]

شیخ محمدتقی بافقی

 
محمدتقی بافقی (۱۲۹۲-۱۳۶۵ق)

محمدتقی بافقی (۱۲۹۲-۱۳۶۵ق) از علما و وعاظ شیعه و از مخالفان مشهور رضاشاه بود. او از شاگردان محمدکاظم خراسانی و سید محمدکاظم یزدی و میرزا حسین نوری در نجف و سید احمد موسوی کربلایی در کربلا بود. بافقی در سال ق۱۳۳۶ به قم هجرت کرد و برای احیای حوزهٔ علمیهٔ قم تلاش کرد. او از جمله کسانی بود که شیخ عبدالکریم حائری را برای اقامت در قم و زعامت حوزهٔ علمیهٔ قم ترغیب کرد. با آمدن حائری یزدی به قم و رشد حوزهٔ علمیه بافقی عملاً به دستیاری حائری یزدی رسید.[۱۱]


بافقی تلاش می‌کرد تا در قم فریضهٔ امر به معروف و نهی از منکر را پیاده کند. دولت با این رویه مخالفت کرد که با جواب تند بافقی همراه شد. او در این جواب رضاشاه را با فراعنه مقایسه کرده بود. بافقی نامه‌هایی به رضا شاه می‌نوشت و از او می‌خواست تا از مخالفت با علما دست بکشد.[۱۲]

در ۲۹ اسفند ۱۳۰۶ش همسر، دختران و برخی از زنان دربار برای مراسم نوروزی وارد حرم حضرت معصومه(س) شدند. آنان در غرفه بالای ایوان آیینه بی‌چادر نشستند. مردم این واقعه را به بافقی اطلاع دادند و او ضمن پیغامی به حضور آنان در حرم بدون حجاب مناسب اعتراض کرد. اعتراض او مورد توجه قرار نگرفت به همین دلیل بافقی شخصاً به آنجا رفت و از ایشان خواست تا حرم را ترک کنند. خانوادهٔ رضاشاه به خانهٔ تولیت رفتند و این رخداد را به تهران خبر دادند. رضاخان بی‌درنگ همراه با وزیر دربار و یک فوج زرهی از تهران روانهٔ قم شد، نظامیان را در منظریة قم مستقر کرد و خود، همراه عده‌ای از گارد، وارد شهر شد.[۱۳]

گارد همراه رضاشاه حرم را محاصره کرد و شاه با چکمه وارد حرم شد. افراد گارد عده‌ای را زدند و بافقی را دستگیر کردند. رضاشاه شخصاً بافقی را زیر مشت و لگد انداخت و به ناسزا گرفت و به زندان تهران فرستاد. بافقی پس از چند ماه، با وساطت حائری یزدی، از زندان آزاد و به شهر ری تبعید شد و در همانجا درگذشت.[۱۴]

شیخ عبدالکریم حائری یزدی

 
عبدالکریم حائری یزدی (۱۲۷۶-۱۳۵۵ق)

عبدالکریم حائری یزدی (۱۲۷۶-۱۳۵۵ق) را از عالمانی دانسته‌اند که به طور فعال در مسائل سیاسی دخالت نمی‌کرد[۱۵]؛ اما شرایط به‌گونه‌ای پیش رفت که در اواخر عمر ناچار شد در امور سیاسی دخالت کند. مهم‌ترین چالش حائری یزدی در آن سال‌ها نحوه تعامل و مناسباتش با رضاشاه بود.[۱۶] در دوران سردار سپهی رضاخان، روابط نسبتاً خوبی میان این دو برقرار بود. حائری یزدی در تأیید و تاحدی تثبیت رضاخان بی‌تأثیر نبود؛ اعلامیهٔ مشترک او و محمدحسین نائینی و سید ابوالحسن اصفهانی در نفی جمهوریت، پس از ملاقات رضاخان با آن سه، در مجموع به سود رضاخان تمام شد.[۱۷]

از زمان تثبیت سلطنت رضاشاه تا پیش از طرح مسئله کشف حجاب، مناسبات میان آنها نه حسنه و نه تیره بود.[۱۸] در این دوره، حائری یزدی در برخی مسائل، مشی بی‌طرفانه اتخاذ کرد و توانست گاهی با میانجیگری از ایجاد بحران جلوگیری کند؛ مانند نقش او در ماجرای مخالفت با نظام وظیفه اجباری به رهبری حاج‌آقا نوراللّه اصفهانی و نیز در موضوع اجباری‌کردن پوشش متحدالشکل برای مردان.[۱۹] حائری یزدی گاهی با تصمیم کلی حکومت پهلوی همراهی کرد. با این حال، کوشید با تدابیری آن را در جهت اهداف و برنامه‌های خود مدیریت کند؛ مانند تصمیم دولت دربارهٔ امتحان‌گرفتن از طلاب برای اعطای جواز استفاده از لباس روحانیت. اما او در بسیاری از مسائل، مانند برخورد حکومت با شیخ محمدتقی بافقی و سیدحسن مدرس، با اینکه موافق عملکرد دولت نبود بردبارانه سکوت کرد و مقابل حکومت قرار نگرفت.[۲۰]

از پس طرح قانون کشف حجاب، روابط حائری یزدی با رضاشاه به تیرگی گرایید. شیخ در این موضوع ابراز مخالفت با شاه را بی‌تأثیر و موجب شدیدتر‌شدن کار از سوی شاه می‌دانست. اما در نهایت با اصرار شاگردان و برخی مردم به شاه تلگراف زد و قانون کشف حجاب را خلاف شرع دانست و خواستار لغو آن شد[۲۱] پاسخ منفی رضاشاه به این درخواست با بی‌احترامی به حائری یزدی همراه بود.[۲۲] از آن پس، مناسبات حائری یزدی و رضاشاه به کلی قطع شد. به نقل برخی منابع، قانون کشف حجاب چنان بر حائری یزدی گران آمد که پس از آن خانه‌نشین شد و حتی به باور برخی موجب مرگ او شد.[۲۳]

آیت‌الله بروجردی

 
سید حسین طباطبایی بروجردی (۱۲۵۴-۱۳۴۰ش)

سید حسین طباطبایی بروجردی (۱۲۵۴-۱۳۴۰ش)، به دلایل تاریخی، برخورد مستقیم و جدی با رضاشاه نداشته است. زمان زعامت فراگیر بروجردی با ورود او به شهر قم، در سال ۱۳۲۳ش، آغاز می‌شود.

در دوران رضاشاه، بروجردی برخوردهایی با حکومت پهلوی داشته است. از جمله در سال ۱۳۰۶ش بروجردی برای اعتراض به انتصاب فردی بهایی‌مذهب در یکی از ادارات بروجرد تصمیم به ترک بروجرد به مقصد عتبات عالیات گرفت. این اقدام اعتراضی موجب تسلیم حکومت و برکناری فرد بهایی توسط فرماندار بروجرد شد.[۲۴]

همچنین در جریان طرح تغییر خط فارسی در دوران رضاشاه، بروجردی مخالفت خود را با این موضوع نشان می‌دهد. او تأکید می‌کند که تا من زنده هستم اجازه نمی‌دهم که چنین اتفاقی رخ دهد.[۲۵]

منابع

  1. مکی، حسین، تاریخ بیست‌ساله ایران، تهران بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۵۹ش، ج۱، ص۲۴۱.
  2. دوانی، علی، نهضت روحانیون ایران، بی‌جا، بنیاد فرهنگی امام رضا(ع)، بی‌تا، ج۲، ص۱۲۰-۱۲۹.
  3. مکی، تاریخ بیست‌ساله ایران، ج۳، ص۱۲۵–۱۵۲.
  4. دوانی، نهضت روحانیون ایران، ج۲، ص۱۳۵-۱۳۶.
  5. مکی، تاریخ بیست‌ساله ایران، ج۴، ص۳۹۶.
  6. مکی، تاریخ بیست‌ساله ایران، ج۵، ص۶۷-۷۰؛ نیز: دوانی، نهضت روحانیون ایران، ج۲، ص۱۳۶-۱۳۷.
  7. مکی، تاریخ بیست‌ساله ایران، ج۴، ص۳۹۷-۳۹۸.
  8. مکی، تاریخ بیست‌ساله ایران، ج۴، ص۴۰۰-۴۰۶.
  9. مکی، تاریخ بیست‌ساله ایران، ج۴، ص۴۰۶-۴۰۸.
  10. مکی، تاریخ بیست‌ساله ایران، ج۴، ص۴۰۸-۴۱۰.
  11. الگار، حامد، «بافقی، محمدتقی»، دانشنامهٔ جهان اسلام، تهران، بنیاد دایرة المعارف اسلامی، ج۱، ذیل واژه؛ نیز: دوانی، نهضت روحانیون ایران، ج۲، ص۱۵۶.
  12. الگار، «بافقی، محمدتقی»، دانشنامهٔ جهان اسلام، ج۱، ذیل واژه.
  13. الگار، «بافقی، محمدتقی»، دانشنامهٔ جهان اسلام، ج۱، ذیل واژه.
  14. دوانی، نهضت روحانیون ایران، ج۲، ص۱۵۶-۱۵۷.
  15. شبیری زنجانی، سید موسی، جرعه‌ای از دریا، قم، مؤسسهٔ کتابشناسی شیعه، ج۳، ص۴۲۱.
  16. رئیس‌زاده، محمد، «حائری یزدی عبدالکریم»، دانشنامهٔ جهان اسلام، تهران، بنیاد دایرة المعارف اسلامی، ج۱۲، ذیل واژه.
  17. رئیس‌زاده، «حائری یزدی عبدالکریم»، دانشنامهٔ جهان اسلام، ج۱۲، ذیل واژه.
  18. رئیس‌زاده، «حائری یزدی عبدالکریم»، دانشنامهٔ جهان اسلام، ج۱۲، ذیل واژه.
  19. رئیس‌زاده، «حائری یزدی عبدالکریم»، دانشنامهٔ جهان اسلام، ج۱۲، ذیل واژه.
  20. رئیس‌زاده، «حائری یزدی عبدالکریم»، دانشنامهٔ جهان اسلام، ج۱۲، ذیل واژه.
  21. «تلگرافِ توهین رضاشاه به آیت‌الله حائری در ماجرای کشف حجاب»، خبرگزاری تسنیم، تاریخ بازدید :۳ آذر ۱۴۰۱ش.
  22. «تلگرافِ توهین رضاشاه به آیت‌الله حائری در ماجرای کشف حجاب»، خبرگزاری تسنیم، تاریخ بازدید:۳ آذر ۱۴۰۱ش.
  23. رئیس‌زاده، «حائری یزدی عبدالکریم»، دانشنامهٔ جهان اسلام، ج۱۲، ذیل واژه.
  24. اباذری، عبدالرحیم، آیت‌الله بروجردی آیت اخلاص، تهران، مرکز جهانی تقریب مذاهب اسلامی، ۱۳۸۹، ص۹۷-۹۸.
  25. اباذری، آیت‌الله بروجردی آیت اخلاص، ص۹۶-۹۷.