کلیم‌ الله

سؤال

آیا حضرت موسی(ع) با خداوند گفتگوی مستقیم داشته که لقب کلیم الله ر ا دریافت نموده است و اگر نه معنای آن چیست؟

کلیم الله لقب حضرت موسی(ع)، که با توجه به آیه ۱۶۴ سوره نساء که گفته است خداوند با موسی سخن گفت، بدو داده شده است.

تکلم خداوند با موسی(ع)

در قرآن آمده است که خداوند با موسی سخن گفت: ﴿وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسی تَکْلِیماً؛ و خدا با موسى آشكارا سخن گفت.(نساء:۱۶۴) از این جهت به حضرت موسی(ع) کلیم الله اطلاق شده است. و این لقب بر هیچ‌ یکی از پیامبران دیگر اطلاق نمی‌شود.[۱]

همه‏ ى پيامبران طرف سخن خدايند، ولى در اين ميان تنها حضرت موسى عليه السلام «كليم اللّه» شده است. شايد براى آنكه حضرت موسى در مبارزه با فرعون و تحمّل لجاجت و سرسختى بنى‏اسرائيل، لازم بود بيشتر و پى درپى با خداوند مرتبط باشد و پيام بگيرد، از اين رو كليم اللّه شد.[۲]

خداوند، بدون واسطه، با موسى سخن گفت ولى با ساير پيامبران بواسطه وحى، سخن مى‏گفت. برخى گفته‏اند: ذكر كلمه «تكليم» براى اين‏ است كه معلوم شود كه سخن خداوند با حضرت موسى، همان تكلم معقولى است كه از وهم و پندار اهل باطل، بدور و درك آن در خور فهم عاقلان است.[۳]

اللَّه با موسى سخن گفت سخن گفتنى، بمصدر تأكيد كرد، تا دانند كه سخن گفتن با وى بى‏واسطه بود. و تخصيص موسى بتكليم از ميان ديگر پيغامبران، دليل است كه سخن گفتن با وى بر وجهى بود مهتر از آن وجه كه با ديگران بود بواسطه.[۴]

خداوند، بدون واسطه با موسى سخن گفت تا بدين وسيله امر خود را بر او آشكار سازد.[۵]

و سخن گفت خدا با موسى بواسطه شجر تَكْلِيماً سخن گفتنى اين نهايت مراتب وحى او بود.[۶]

معنای تکلم

مقصود از «کلام» آن تکلمی است که خداوند بدون واسطه فرشته با حضرت موسی(ع) نموده است. به عبارت دیگر آن چیزی که به وسیله آن مکنون غیب برای آن جناب کشف شده نه کلام معمولی در بین بشر چون آن کلامی که در میان ما معمول است عبارت از قرار و تعهدی است که ما در بین خود جعل کرده‌ایم، و بنا گذاشته‌ایم که مثلاً فلان صوت معین اختصاص به فلان معنا داشته باشد، و هر وقت آن صدا از گوینده‌ای سر زند ذهن شنونده فوراً منتقل به آن معنا بشود، گوینده هم متعهد شده که هر وقت بخواهد آن معنا را به شنونده بفهماند خصوص آن صوت را از دهان خارج نموده یا به عبارتی دیگر آن تموج هوای مخصوص را در فضا ایجاد نماید، و پر واضح است که کلام به این معنا مستلزم این است که متکلم دارای جسم بوده باشد، و خدای سبحان منزه است از اینکه دارای جسم باشد.

از طرفی هم صرف ایجاد صوت در درخت یا در مکانی دیگر دلالت نمی‌کند بر اینکه معانی اصوات، مقصود خدای سبحان است، چیز دیگری غیر از اصوات لازم است که اراده و قصد خدای تعالی را کشف نموده و دلالت کند بر اینکه خدای تعالی معانی اصوات را اراده کرده، هم چنان‌که اگر کسی با کوبیدن چیزی یا مثلاً دست برهم زدن، صدایی ایجاد کند که معنای مخصوصی را دارا است، مادامی که قرینه‌ای در کار نباشد یا قبلاً نگفته باشد که هر وقت من این صدا را ایجاد کردم فلان معنا را اراده نموده‌ام ما به صرف ایجاد صدا نمی‌توانیم بگوییم مقصودش آن معنا است.

در این موارد ارتباط خاصی هست که آن ارتباط باعث می‌شود ذهن شنونده بدون هیچ تردیدی از الفاظ منتقل به معنا شده و حکم کند که این معنا را خدای تعالی اراده هم کرده، و اگر نه صرف اینکه خدای تعالی صوتی را ایجاد کند که در لغت معنایی را دارا بوده باشد مجوز این نیست که معنای مزبور را به خدای تعالی استناد بدهند، و بگویند این کلام، کلام خدا بود، به شهادت اینکه تمامی کلماتی که از تمامی انسان‌ها و متکلمین سر می‌زند صوت آن از خدای تعالی است، و با اینکه خدای تعالی صوت را به آدمیان داده مع ذلک ما نمی‌گوییم همه این کلمات کلام خداست، بلکه می‌گوییم متکلم به این کلامی که خدا آن را آفریده حسن و حسین و تقی و نقی است، و چه بسا صداها که از برخورد دو جسم بوجود می‌آید و معنایی را هم می‌رساند و لیکن ما نمی‌گوییم این صوت و صدا کلام خداست.

معنای تکلم خدا با موسی(ع) این است که خداوند اتصال و ارتباط خاصی بین موسی و عالم غیب برقرار نمود که با دیدن بعضی از مخلوقات به آن معنایی که مراد اوست منتقل می‌شده، البته ممکن هم هست این انتقال مقارن با شنیدن صوت‌هایی بوده که خداوند آن را در خارج یا در گوش او ایجاد کرده است.[۷]

منابع

  1. تفسیر نمونه‏، مکارم شیرازی ناصر، دار الکتب الإسلامیه، تهران‏، ۱۳۷۴ ش‏، اول‏، ج‏۲۰، ص: ۴۸۷.
  2. قرائتی، محسن، تفسير نور، تهران، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن‏، ۱۳۸۸، ج۲، ص۲۱۲.
  3. طبرسى، فضل بن حسن‏، تفسير مجمع البيان، ترجمه هاشم رسولی، تهران، فراهانی، ج۶، ص: ۱۵۳.
  4. ميبدى، احمد بن محمد، كشف الاسرار و عدة الابرار، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۱، ج۲، ص: ۷۶۹.
  5. طبرسى، فضل بن حسن‏، تفسير جوامع الجامع، ترجمه احمد اميرى شادمهرى، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۵، ج‏2، ص: 18
  6. كاشانى، فتح‏‌الله‏، منهج الصادقين فى إلزام المخالفين، تهران، كتابفروشى اسلاميه‏، ج‏3، ص: 157
  7. ترجمه تفسیر المیزان‏، موسوی همدانی سید محمد باقر، قم، انتشارات اسلامی جامعهٔ مدرسین حوزه علمیه قم‏،۱۳۷۴ ش‏، پنجم‏، ج۱۸ص۱۰۷.