نظریه اسلام منهای روحانیت

نسخهٔ تاریخ ‏۲۷ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۴۵ توسط Shamloo (بحث | مشارکت‌ها)
سؤال

نظریه اسلام منهای روحانیت چرا مطرح شد؟

خاستگاه

این نظریه ریشه در فرهنگ و تفکر غربی و شکل‌گیری نهضت اصلاح دینی در قرن شانزدهم و به‌طور خاص اندیشه‌های مارتین لوتر (۱۴۸۳–۱۵۴۶م)، از متفکران جنبش دین‌پیرایی، دارد. لوتر با زیر سؤال بردن وساطت کشیش‌های مسیحی در فهم و ارایهٔ انجیل تلاش کرد تا زمینه را برای کنار نهادن دین از عرصهٔ اجتماع، که با رنسانس آغاز شده بود، فراهم کند.[۱]

معتقدان پروتستانتیسم بر این باورند که مرجعیت دینی تنها از آن کتاب مقدس است. آنان حجیتی برای مقام پاپی، شوراهای کلیسایی،آراء آبای کلیسا و قدّیسان قائل نیستند. این نظر خلاف نظرات جاری در کلیسای کاتولیک است که خود را یگانه مرجع و مبین کتاب مقدس می‌شمارد و آموزه‌ها و سنت‌های دیرپا را دارای وثاقت و حجیت تلقی می‌کند. از دیدگاه پروتستان‌ها هر مسیحی می‌تواند پیام کتاب مقدس را به وجدان شخصی خود دریابد. در دوره‌های بعد بسیاری از پروتستان‌ها برنقش عقل، تجربه دینی و برداشت‌های شخصی در تفسیر متن مقدس به گونه‌ای افراطی تأکید کردند.[۲]

بستر ورود این نظریه به ایران

ورود این نظریهٔ به ایران در دوران معاصر ناشی از پیدایش روند بازگشت دین به عرصهٔ اجتماع و سیاست پس از وقفه­‌ای در دورهٔ پهلوی اول (۱۳۰۴-۱۳۲۰ش) بود. با سقوط رضاشاه، نیروی ذخیره­‌شده در اجتماع در ساحت­‌های مختلف سیاسی، اجتماعی، مذهبی، فرهنگی و سبک زندگی آزاد شد. حکومت پهلوی دوم (۱۳۲۰-۱۳۵۷ش) با این فضای جدید مجبور به همراهی بود و در ساحت مذهبی هم آزادی­‌های مذهبی اعمال شد.[۳]

در این فضا، رویکردهای جدیدی به دین و دینداری رخ می­‌نماید؛ رویکردهایی که صاحبانشان تلاش می­‌کنند از منظری جدید به دینداری بنگرند. آنان، در عین ایمان به جایگاه دین در حیات بشری، دینداری سنتی را رافع نیازهای بشر جدید نمی­‌دانند و در تلاش­‌اند تا گفتمان دینی خود را در تعامل با گفتمان جدید تجدد عرضه کنند. پر رنگ­‌ کردن وجه اجتماعی و سیاسی اسلام و تلاش برای یافتن پاسخ­‌های اسلامی برای مسائل عصری از جمله نمودهای این رویکرد جدید بود که در قالب تألیفاتی در مورد این مباحث دنبال می­‌شد.[۴]

نظریهٔ اسلام منهای روحانیت در ایران در بستری نگاه نو و انتقادی به مذهب پیدا شد. علی شریعتی (۱۳۱۲-۱۳۵۶ش) مهم‌ترین مروج این نظریه بود. شریعتی معتقد بود که در اسلام عالم دینی وجود دارد و طبقهٔ و سازمانی به نام روحانیت وجود ندارد و مردم بدون واسطهٔ طبقه و گروهی با خداوند ارتباط می‌گیرند.[۵]

انتقاد به این نظریه

امام (ره) در برابر چنین القائاتی ایستادگی نموده و به روشنگری پرداخته فرمودند: «اگر شما را از صحنه خارج کنند، اسلام را کنار زدند. طب بی طبیب نمی‌تواند عمل بکند، طبیب می‌خواهد، متخصص می‌خواهد. اسلام به استثنای روحانیت مثل طب به استثنای طبیب است. این که اسلام را تا اینجا رسانده همین طبقه بوده است و شما الان مکلفید که اسلام را با قدرت به نسلهای آتیه تحویل بدهید.»[۶]

طرح شعار «اسلامِ منهای روحانیت» برای آن بود که به تدریج رهبری دینی را از میان بردارند و با گذشت زمان، تنها یک سلسله قوانین مکتوب و بی‌روح بماند و آن را به دلخواه خود تفسیر و تحریف کنند. زنده بودن اسلام و قوانین اسلامی، فقط با وجود رهبر قانون فهم و عادل و آگاه و قاطع و شجاع امکان‌پذیر است؛ که قانون را خوب بفهمد، آن را خوب اجرا کند، و در برابر تهاجم‌های بیگانه داخلی و خارجی، خوب از آن دفاع کند.

تلاش‌هایی که در زمان حاضر و در جامعه ما مشاهده می‌شود که اسلام را بی حکومت و بی فقاهت معرفی می‌کنند، دانسته یا ندانسته، آب در آسیاب دشمن می‌ریزند و آنان را در اهداف استکباری و دین‌ستیزی‌شان یاری می‌رسانند.[۷]

منابع

  1. عالم، عبد الرحمن، تاریخ فلسفهٔ سیاسی غرب (عصر جدید و سدهٔ نوزدهم)، تهران، وزارت امور خارجه، ۱۳۷۷، ص ۸۰.
  2. بیات، عبدالرسول و جمعی از نویسندگان، فرهنگ واژه‌ها (درآمدی برمکاتب و اندیشه‌های معاصر)، قم، مؤسسهٔ اندیشه و فرهنگ دینی، ۱۳۸۱، ص ۹۷.
  3. خسروپناه، محمدحسین، خداپرستان سوسیالیست (از محفل­‌ها تا جمعیت آزادی مردم ایران ۱۳۲۳-۱۳۳۲ش)، تهران، نشر کتاب پیام امروز، ۱۴۰۰ش، ص ۱۸-۲۹.
  4. جعفریان، رسول، جریان­‌ها و سازمان­‌های مذهبی-سیاسی ایران (از روی­‌ کار آمدن محمدرضا­شاه تا پیروزی انقلاب اسلامی ۱۳۲۰-۱۳۵۷)، تهران، نشر علم، ۱۳۹۶، ص ۵۰۰-۵۰۵.
  5. شریعتی، علی، مجموعه آثار، ج ۲۲، ص ۱۹۸؛ نیز: شریعتی، علی، مجموعه آثار، ج ۴، ص ۳۹۰.
  6. صحیفه نور، ج۵، ص۶۲
  7. جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت قم: مرکز نشر اسرا، ۱۳۸۵، ص۱۶۴–۱۶۵