نسبت تشیع و تصوف

نسخهٔ تاریخ ‏۱۴ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۵۳ توسط A.rezapour (بحث | مشارکت‌ها)


سؤال

نسبت تشیع با تصوف چیست؟


تشیع و تصوف نسبت به بعضی آموزه‌های یکدیگر نزدیکی دارند و در بعضی عقاید، تشیع در رد آن برخاسته است. تشیع جنبه‌های عرفانی و معنوی تصوف را تأیید می‌کند اما برخی عقاید صوفیانه و بعضی اعمال و اعتقادات آن را مانند وحدت وجود، حلول، اتحاد، قائل شدن به جبر، و مدارا با پیروان تمامی ادیان و خانقاه نشینی مورد نقد و مذمت قرار می‌دهد. برخی عالمان شیعه، حقیقت تصوف را سلوک باطنی می‌دانند و آن را موافق و عصاره و دین دانسته‌اند و آنان که ملتزم به ظاهر و باطن شرع هستند را تأیید می کنند.

نقد تشیع به تصوف

غالب صوفیان سلسلۀ خود را به یکی از امامان شیعه(ع) می‌رسانند، اما کتابهای حدیث شیعه از طعن و رد ائمه نسبت به آنان خالی نیست. از جمله رد امام علی(ع) بر حسن بصری ــ که صوفیه معمولاً از طریق او سلسلۀ خود را بـه امـام اول شیعیـان می‌رسـانند ــ معـروف است که شیطان را برادر او خواند و او را سامری این امت نامید. همچنین، با آنکه صوفیه امام صادق(ع) را از خود شمرده‌اند. اما از او نقل شده است که صوفیان را دشمنان اهل بیت خواند و از آنان بیزاری جست. البته صوفیان برخی از این روایات را ضعیف و از اخبار موضوعه دانسته‌اند.

از قدمای علمای شیعه، ابن بابویه در کتاب اعتقادات برخی از صوفیان را اصحاب اباحه، قائل به حلول و از جملۀ غلات دانسته است. شیخ مفید (۴۱۳ ق) حلاجیه را از جملۀ ملاحده و زنادیق به شمار آورده است. شیخ طوسی (۴۶۰ ق) نیز در کتاب الغیبة حلاج را در شمار مدعیان دروغین نیابت امام زمان (عج) دانسته است. طبرسی (سده ۶ ق) در الاحتجاج و نصیرالدین طوسی (د ۶۷۲ ق) در قواعد العقائد عقاید برخی صوفیان را دربارۀ اتحاد، حلول، اسقاط تکلیف، سماع و رقص مردود شمرده‌اند.

متأخران شیعه، در دوران صفویه و پس از آن در زمان قاجار، حملات تندی به صوفیان داشته‌اند. فیض کاشانی در آثارش از صوفیان خرقه‌پوشی که اذکاری از خود می‌بافند، شطح و طامات می‌گویند، از علم و معرفت بی‌خبرند و تفقه در دین را لازم نمی‌دانند و اعمالی خارج از سنت وضع می‌کنند، انتقاد می‌کند. هرچند او خود از تصوف تأثیر گرفته است.[۱]

نزدیکی تشیع و تصوف

از سدۀ ۷ ق برخی از عالمان شیعۀ امامیه با تلفیق اندیشه‌های صوفیانه و الاهیات و فلسفۀ شیعی، در پی‌ریزی عرفان شیعی کوشیدند. اولین کوشش برای پایه‌گذاری عرفان شیعی در میان علمای امامیه از سوی کمال‌الدین میثم بن علی بحرانی (د ۶۸۹ق) صورت گرفت. گفته‌اند که شرح نهج‌البلاغۀ او مشتمل بر حکمت عملی، کلام و تصوف است. شهید اول (د ۷۸۶ق) در کتاب الدروس الشرعیة در بحث وقف، صوفیانِ مشغول عبادت و مقید به شریعت را تأیید کرده است. از برجسته‌ترین نمایندگان شیعۀ امامیه در پیوند تصوف و تشیع، سیدحیدر آملی (د ۷۸۲ ق) است که در جامع الاسرار خود به وحدت تصوف و تشیع قائل شده است. وی با تأکید بر آنکه صوفیان حقیقی پیروان امامت بوده‌اند، نقش مهمی در آشتی دادن تفکرات شیعی با آراء صوفیانه داشت.

علامه مجلسی با اصل تصوف مخالف نبود و میان کسانی چون ابن طاووس حلی، ابن فهد حلی، شهید ثانی و شیخ صفی‌الدین اردبیلی که به تصوف شهرت داشتند، و صوفیانی که به زعم او در دین بدعت آوردند و با امامان(ع) به معارضه پرداختند، تفاوت قائل بود و گروه اول را بر طریق حق می‌دانست

عالمانی از جمله شیخ بهایی (د ۱۰۳۰ق)، به رغم انتقاد از برخی جنبه‌های تصوف، به دیدگاه‌های صوفیان بسیار نزدیک شدند. قاضی نورالله شوشتری نیز کوشید تا میان عارفان و فلاسفه توافق به وجود آورد. از جملۀ عالمان شیعی که بر مشایخ تصوف عصر خود انتقاد داشتند، اما با عنصر اصلی تصوف موافق، و حتى خود از گروندگان به عرفان بودند، می‌توان به صدرالدین شیرازی، مشهور به ملاصدرا (د۱۰۵۰ ق) و شاگردان و دامادان او، عبدالرزاق لاهیجی (د ۱۰۷۲ق) و فیض کاشانی (د ۱۰۹۱ق) اشاره کرد.

برخی علمای شیعه میان صوفیان ملتزم به ظاهر و باطن شرع، و آنان که آداب و تعالیم غیرشرعی دارند، فرق می‌نهند. اینان با آداب خانقاه‌نشینی و سلسله‌های صوفیانه میانه ندارند و از به کار بردن کلمۀ تصوف می‌پرهیزند و از آراء متقدمان صوفیه به عرفان تعبیر می‌کنند.[۲]



مطالعه بیشتر

  • جامع الاسرار و منبع الانوار، سید حیدر آملی، ترجمه محمد رضا جوزی، نشر هرمس.


منابع

  1. دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۵، ص۵۹۵۷
  2. دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۵، ص۵۹۵۷