معرفی و نقد پوزیتیویسم منطقی

نسخهٔ تاریخ ‏۲۴ فوریهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۳۰ توسط Rezapour (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «{{شروع متن}} {{جا:ویرایش}} {{سوال}} فلسفه پوزيتيويسم که توسط گودل بنيان گذاري شده...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
سؤال

فلسفه پوزيتيويسم که توسط گودل بنيان گذاري شده است لطفا در صورت امکان دلائل رد اين فلسفه و اثبات آن را به زبان ساده و هم چنين نکات برجسته اي که به کمک آن ها اين نظريه را مي شود رد کرد بيان فرمائيد؟

پوزيتيويسم (به انگلیسی:Positivism) که اصحاب حلقه وين بنيان گذار آن هستند و آقاي کورت گودل (۱۹۰ ـ۱۹۷۸) رياضي دان و فيلسوف آمريکايي اتريشي الاصل به عنوان يکي از اعضاي اين حلقه در کنار افرادي مانند اتونويرات (۱۸۸۲ ـ ۱۹۴۵)، فريدريش وايسمان (۱۸۹۶ ـ ۱۹۵۹) کارل منگر (۱۸۴۰ ـ ۱۹۲۱) و... در شهر وين اتريش انجمن علمي برپا نمودند که به اعضاي حلقه وين معروف شدند.

اعضاي اين حلقه به اتکاي دستاوردهاي خيره کننده دانش بشري و غرور علمي پيدا آمده از آن، تنها روش علوم طبيعي را براي تحقيق در تمامي عرصه هاي معرفت کافي دانستند و قضايا و گزاره هايي را که نتوان با تجربه آزمود مهمل و بي معنا مي دانند. و گزاره هاي معنا دار را در قضاياي صوري (رياضي و منطقي) و تجربي منحصر مي کنند.

اين رويکرد داراي انتقادات جدي است که برخي از مهم ترين آن ها عبارتند از:

اشکال نخست: اوّلين اشکالي که اصحاب حلقه وين را درحلقه محاصره قرار داد اين بود که اصل تحقيق پذيري يا درستي آزمايي، يک اصل خود ستيز و خود افکن است؛ اين اصل نه يک حکم صوري و تحليلي است و نه يک حکم تجربي و مشاهده پذير که قابل تحقيق و وارسي تجربي باشد. آيا اين اصل، حکمي نظير ديگر احکام ما بعد الطّبيعه و يک گزاره غير علمي(تجربي) نيست؟ آيا مي توان به مدد يک حکم ما بعد الطّبيعي و فلسفي، بنياد فلسفه و ما بعد الطّبيعه را ويران کرد؟ اين جز اثبات آن چه در صدد انکار آن بوده اند چيز ديگري نيست؟

حاصل پاسخي که از حلقه وين بيرون آمد يک تلاش بي فرجام بود. پاسخ اين بود که اصل مذکور نه يک حکم و يک گزاره[۱]، بلکه يک پيشنهاد[۲] است.

اين اصل فقط پيشنهاد مي کند که گزاره هاي غير علمي و غير قابل اثبات ـ به روش تجربي ـ را به عنوان گزاره معنا دار نپذيريد. امّا مخالفان بسادگي مي توانند بگويند: که «ما اين پيشنهاد را نمي پذيريم».

اشکال دوم: اصل اثبات پذيري، نه فقط متافيزيک بلکه فيزيک و کليّه علوم تجربي را به محاق تهديد و ابطال مي کشاند. قوانين علمي طبعا به گونه اي هستند که قاطعانه اثبات پذير نيستند. و همواره احتمال پيدا شدن نمونه هاي خلاف وجود دارد. اين قانون که «هر فلزي در مجاورت با حرارت منبسط مي شود»، زماني اثبات پذير است که همه فلزهاي عالم قابل آزمايش باشند. به تعبير پوپر معيار اثبات پذيري مآلاً به تعميم هاي نارواي استقرايي بر مي گردد. پوزيتيويست هاي منطقي در يک بازانديشي، اصل مذکور را به اصل تأييد پذيري[۳] تغيير و تقليل دادند. امّا هر چه اصل پيشين قهر آميز و سخت گير بود اين اصل بيش از حد سهل انگار و آسان گير مي نمود.

پوپر به جاي ملاک اثبات پذيري، اصل ابطال پذيري[۴] را پيش نهاده است.

يعني معيار علمي بودن قضيّه ـ صرف نظر از درستي و يا نادرستي آن ـ قابليّت آن قضيه براي نقض و ابطال است. حال اگر فرضيّه اي از کوشش هاي جدّي و مداومي که براي طرد و ابطال آن صورت مي گيرد، جان به در ببرد، موقتا و تا اطّلاع ثانوي مي تواند به عنوان يک قضيّه علمي پذيرفته شود. بدين حساب نيز گزاره هاي ما بعد الطّبيعي يا اخلاقي جزو قضاياي علمي نيستند. نظريّه پوپر در جاي خود مورد ايراد و اشکال واقع شده است.

اشکال سوم: از آن جا که تعريف قضيّه اين است که «قضيّه، قولي است که محتمل صدق و کذب باشد»، بي معني بودن قضيّه، امر غريبي است. به عبارتي صدق و حتي کذب، متفرّع بر معناداري است. زماني مي توانيم بگوئيم قضيّه الف «کاذب» است که معنايي از آن برداشته باشيم.

اشکال چهارم: غريب تر از نکته گذشته اين که، قضيّه، با وجود آن که ممکن است بي معني باشد، بتواند يا بخواهد تحقيق پذير هم باشد؛ يعني به ناچار بايد ابتدا از معنا داري قضيّه خاطر جمع بود و سپس آن را قابل تحقيق و وارسي دانست. در واقع معناداري پيش از اثبات پذيري بايد محرز باشد. و اين بيقين، خلاف مدّعاست. چرا که بنابر مدّعا، اثبات پذيري ملاک معنا داري است.

اشکال پنجم: معيار تجربي مذکور، به معيار هاي علوم نقلي مانند اجماع، آمار، تواتر (بسامد اقوال) بي توجّه است. هم چنين معيار فوق، معيارهايي نظير تجربه و مشاهده (شهود) در عرفان، تجربه ديني در دين، و بناي عقلا در جامعه و.... را ناديده مي گيرد.

بسياري از نحله ها و رويکرد هاي انتقادي که در نيمه دوم قرن ۲۰ سربرداشته اند آموزه هاي کلي و نظريّه هاي کلان و دعاوي قطعي و جزمي پوزيتيويستي از جمله اهداف نقدها و حمله هاي آن ها بود و هست. تفکّر انتقادي «پست مدرنيسم» و گرايش هاي نسبي انگارانه و انتقادي «هرمنوتيک جديد» از اين جمله اند.

به هر حال نهايتا بسياري از پوزيتيويست هاي منطقي در نوشته هاي پر هيجان خود باز انديشيدند. آير در مورد کتابي که در خصوص اصل تحقيق نوشت، و از پر نفوذ ترين و انفجاري ترين کتاب هاي قرن بيستم بود، و اکثر گزاره هاي فلسفي و ديني را به مهمل گويي متّهم مي کرد، در دوران پختگي فکري مي گويد : «نقيصه آن کتاب اين بود که تقريبا يکسره عاري از حقيقت بود». آلبرت اينشتين که سال ها جازم و معتقد به انديشه هاي پوزيتيويستي بود، در اواخر عمر از هيچ اشتباهي به اندازه اين اشتباه پشيمان نبود.

به هر حال قباي تنگي که اين مکتب بر اندام ارزش ها و معارف بشري دوخت دوامي نياورد. اگر چه روحيّه تحصّل گرايي و علم زدگي در بسياري از کشورها، خصوصا کشورها و انديشه هاي مصرف کننده، و جوامعي که در دوران توسعه و مدرن سازي به سر مي برند، هنوز ممکن است زنده و تازه به نظر برسد؛ امّا به تعبير جان پاسمور «اينک پوزيتيويسم منطقي، مرده است يا به همان اندازه که يک نهضت فلسفي مي تواند بميرد مرده است».


منابع

  1. Statement.
  2. proposal
  3. confirmabiIity.
  4. faIsifiabiIity.