مذهب فردوسی

نسخهٔ تاریخ ‏۱۴ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۰۸ توسط A.rezapour (بحث | مشارکت‌ها) (ابرابزار)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
سؤال

مدائح فردوسی از خلفا که در چاپ روسیه است چه معنا دارد؟ اگر او از محمود غزنوی نمی‌ترسید چرا خلفا را مدح کرده است؟

استاد ابوالقاسم منصور بن حسن مشهور به فردوسی شاعر بزرگ در حدود سنه ۳۲۹ در قریه «باژ» ازروستاهای تابع طابران طوس درخانواده ای از دهقانان متولد شد که ثروت و ملک موروثی داشتند. قبل از فردوسی بزرگ، دقیقی شاهنامه ابومنصوری را به نظم کشیده بود. وی بیش از هزار بیت ننوشته بود که به قتل رسید

نسخه ای از اثر او «گشتاسبنامه» به دست فردوسی رسید، او با دیدن این کار مصمم شد کار او را به اتمام برساند. او در حدود سال ۳۷۱ شروع به نظم سرایی تاریخ و فرهنگ ایران به پارسی نمود.

فردوسی با فضل بن احمد اسفراینی که وزیر سلطان محمود بود آشنا بود و به تشویق وی به سرودن شاهنامه پرداخت. ابیاتی در ستایش وی دارد:

نَبُد خسروان را چنان کدخدای بپرهیز و داد و بدین و به رای

که آرام این پادشاهی بدوست که او بر سر نامداران نکوست

گشاده زبان و دل و پاکدست پرستنده شاه و یزدان‌پرست.[۱]

محمود به تشویق او به کار فردوسی علاقه‌مند شد و پس از عزل وزیر کاردان و لایق رابطه فردوسی با دربار قطع شد.[۲]

لازم است ذکر شود که چاپ روسیه با دیگر چاپها متفاوت نیست و در چاپهای ایرانی هم قسمت مربوط به خلفا وجود دارد. دلایل این امر را شاید بتوان در امور ذیل پیگیری کرد:

۱. دانشمندان به خاطر حفظ مصالح عالی دین اسلام، هرگز آثار خود را به توهین به دیگران آلوده نمی‌کردند.

۲. فردوسی قصد و نیت بزرگی دارد و اثر بی نظیری می‌خواست خلق کند، فرهنگ ایران زمین را زنده می‌کرد، او برای رسیدن به این هدف عالی، اگر با ناسزاگویی کار خود را شروع می‌کرد هرگز به هدف عالی خود نمی‌رسید، و امرزو ما مجموعه ای گرانسنگ و بی نظیر چون شاهنامه فردوسی که حاوی فرهنگ دیرین و ریشه تمدنی ایرانیان است نداشتیم. به نظر می‌رسد کار فردوسی کاملاً عاقلانه و بر اساس خردمندی استوار است؛ در منطق اسلام و قرآن سب کردن و ناسزا گفتن مردود است؛ خصوصاً وقتی که انسان برای اثبات ایده خود دارای علم و روش‌های منطقی و علمی و عقلانی است چه جای ناسزاگویی و پرخاشگری است! خداوند در قرآن ناسزا گویی به بت پرستان را اجازه نداده تا چه رسد به اینکه درباره کسی که ادعای ایمان و اسلام دارد به او ناسزا گفته شود.[۳]

۳. هیچ‌یک از معصومین(ع) به مقدسات دیگران توهین نکرده‌اند؛ بنابراین کار فردوسی نه از روی ترس از دیگران، بلکه بر محور منطق و دانش استوار است.

اگر فردوسی از محمود غزنوی می‌ترسید امیرمومنان علی علیه السلام را این گونه مدح نمی‌کرد:

که من شهر علمم علیم درست درست این سخن گفت پیغمبر است

یکی پهن کشتی بسان عروس بیاراسته همچو چشم خروس

محمد بدو اندرون با علی همان اهل بیت نبی و وصی

فردوسی در ادامه می‌گوید: انسان عاقل وقتی دریای بیکران و پر خطر را دید که اگر از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و وصی جدا شود غرق خواهد شد.

اگر چشم داری به دیگر سرای بنزد نبی و وصی گیر جای.[۴]

از این رو با تأمل در این اثر گرانسنگ، می‌توان دریافت که فردوسی اگر اندک هراسی از امثال محمود غزنوی داشت از اظهار مذهب خود پرهیز می‌نمود در حالی که به صراحت مذهب خود را بیان کرده و شیعه بودنش را آشکار می‌نماید، بر عکس فردوسی در هجو سلطان محمود پس از برخورد سرد محمود در قبال زحمات او، اشعاری بسیار شیوا گفته که دلیل دیگر بر عدم ترس او از او است:

ایا شاه محمود کشور گشای زکس گر نترسی بترس از خدای

که پیش از تو شاهان فراوان بُدند همه تاجداران کیهان بُدند…

که بد دین و بد کیش خوانی مرا منم شیر نر، میش خوانی مرا

مرا غمز کردند کان بد سخن بمهر نبی و علی شد کهن

هر آن کس که در دلش کین علیست ازو خوارتر در جهان گو که کیست

منم بنده هر دو تا رستخیز اگر شه کند پیکرم ریز ریز

من از مهر این هر دو شه نگذرم اگر تیغ شه بگذرد بر سرم

نباشد جز از بی پدر دشمنش که یزدان بسوزد با آتش تنش

منم بنده اهل بیت نبی ستاینده خاک پای وصی…

نترسم که دارم ز روشندلی بدل مهر جان نبی و علی…

گرت زین بد آید گناه من است چنینی است اینرسم و راه منست

باین زاده‌ام هم باین بگذرم چنان دان که خاک پی حیدرم[۵]

و پرسشگر محترم به دقت محتوای شاهنامه را مطالعه کنند از شجاعت و تقوا و پاکدامنی فردوسی آگاه خواهند شد.


معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر

۱ـ زندگی‌نامه فردوسی، ابراهیم لطفی.

۲ـ کتاب‌شناسی فردوسی فهرست آثار و تحقیقات درباره فردوسی و شاهنامه نشر و آثار و مفاخر فرهنگی.


منابع

  1. شاهنامه فردوسی، چاپ ششم، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۶ش، ص۲.
  2. تفصیل بیشتر ر.ک. مقدمه همان کتاب، از ص۸ الی ۱۶.
  3. انعام / ۱۰۸.
  4. شاهنامه فردوسی، همان، ص۲۳.
  5. همان، ص۱۵.