مذهب ابن عربی: تفاوت میان نسخه‌ها

(صفحه‌ای تازه حاوی «{{در دست ویرایش|کاربر=Shamloo }} {{شروع متن}} {{سوال}} ابن عربی شیعه بوده است یا سنی؟ {{پایان سوال}} {{پاسخ}} محي الدين عربي از جمله بزرگاني است که درباره آراء، مذهب و حتی آثار او بسيار اختلاف شده است. از آن جمله گروهي او را شيعه دانسته و بر تشيع او اصرار ورز...» ایجاد کرد)
 
 
(۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{در دست ویرایش|کاربر=Shamloo }}
{{در دست ویرایش|کاربر=Shamloo}}
{{شروع متن}}
{{شروع متن}}
{{سوال}}
{{سوال}}
خط ۵: خط ۵:
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}
{{پاسخ}}
{{پاسخ}}
محي الدين عربي از جمله بزرگاني است که درباره آراء، مذهب و حتی آثار او بسيار اختلاف شده است. از آن جمله گروهي او را شيعه دانسته و بر تشيع او اصرار ورزيده اند و گروهي او را سنّي مذهب مي دانند؛ هم چنين برخي او را کافر دانسته و برخي او را عارف واقعي مي پندارند. شايد، هيچ شخصيتي به اندازه محي الدين اينقدر در مورد او مطلب گفته نشده است اشخاصي مانند ابن فهد حلّي، شيخ بهائي، محقق فيض کاشاني، مرحوم مجلسي اول، قاضي نور الله شوشتري و محدث نيشابوري و جماعت ديگري اصرار در اثبات تشيع وي داشته و بسیاری دیگر او را سنی مذهب می دانند و البته برخی هم در باب او سکوت اختیار کرده اند. شهيد مطهري (ره) مي گويد: هيچ کس به اندازه محي الدين درباره اش متناقض اظهار نظر نشده است. بعضي او را از اولياء الله و انسان کامل و قطب اکبر مي دانند و بعضي او را يک کافر مرتد و گاهي مميت الدين و گاهي ماحي الدين مي خوانند».<ref>مطهري، مرتضي، آشنايي با علوم اسلامي، تهران، انتشارات صدرا، ج۲، ص۱۳۱.</ref>
محی الدین عربی از جمله بزرگانی است که درباره آراء، مذهب و حتی آثار او بسیار اختلاف شده است. از آن جمله گروهی او را شیعه دانسته و بر تشیع او اصرار ورزیده‌اند و گروهی او را سنّی مذهب می‌دانند؛ هم چنین برخی او را کافر دانسته و برخی او را عارف واقعی می‌پندارند. شاید، هیچ شخصیتی به اندازه محی الدین اینقدر در مورد او مطلب گفته نشده است اشخاصی مانند ابن فهد حلّی، شیخ بهائی، محقق فیض کاشانی، مرحوم مجلسی اول، قاضی نورالله شوشتری و محدث نیشابوری و جماعت دیگری اصرار در اثبات تشیع وی داشته و بسیاری دیگر او را سنی مذهب می‌دانند و البته برخی هم در باب او سکوت اختیار کرده‌اند. شهید مطهری (ره) می‌گوید: هیچ‌کس به اندازه محی الدین درباره اش متناقض اظهار نظر نشده است. بعضی او را از اولیاءالله و انسان کامل و قطب اکبر می‌دانند و بعضی او را یک کافر مرتد و گاهی ممیت الدین و گاهی ماحی الدین می‌خوانند».<ref>مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی، تهران، انتشارات صدرا، ج۲، ص۱۳۱.</ref>


برخی از کساني که مخالف آراء و نظريات شيخ محي الدين بوده اند، به وي القاب ناپسندِ مميت الدين و ماحي الدين روا داشته اند. اولين کسي که او را مميت الدين خواند، شيخ احمد احسائي بود. مرحوم سيد محمد حسين حسيني تهراني مي نویسد: «شيخ احمد احسائي مردي بود زاهد و عابد و خوش حافظه ولي بدون استاد خواست تا مطالب حکما را دريابد و شروع کرد به مطالعه کتب حکمت و حقيقت مطلب آنها را نفهميد و دچار سرگشتگي و تحير شد و چون به اخبار، اطلاع کافي داشت، خواست تا با ظواهر عبارات احاديث، حقائق معاني حکميه را تطبيق دهد، موفّق نشد. آنگاه چون به مسائل حکمت نرسيد و مغزي و مفادّ آراء حکما را ادراک نکرد، جميع حکماء را زنديق و ملحد خواند و جميع اهل عرفان را زنديق و ملحد خواند؛ چون همانند اخباريون، ظواهر گفتارشان را با ظواهر کلمات وارد در احاديث منطبق ندانسته؛ بالاخص با محي الدين سرسختي به خرج داد و او را مميت الدين ملقّب ساخت و نيز با محقق فيض کاشاني، سخت درآويخت و او را که نامش ملا محسن است، به ملامسيء، يعني ملاّي بد عمل ملقّب کرد و درکتابهايش و دروسش از وي بدين لقب نام مي برد.»<ref>حسيني تهراني، سيد محمد حسين، روح مجرد، مشهد، انتشارات علامه طباطبايي، ۱۴۲۵ق، ص۳۸۸.</ref> هم چنين در جای دیگر می نویسد: «صاحب روضات الجنات سيد محمد باقر خوانساري اصفهاني مي گويد: بدين علّت است که بعضي از مشايخ متأخرين از عرفاي ما، او را به مميت الدين لقب داده اند و مولا و سيد و سالار ما، پدر مرحوم ما که خداوند مقامش را در علّيين بالا برد به او لقبي نيکوتر از اين داده و او را به ماحي الدين (يعني محو کننده و نابوده کننده دين) ملّقب ساخته است. آري در ميان طائفه عظيم شيعه، جماعتي هستند جدا و بر کنار از ديگران که پيوسته به امثال اين صوفيان و عرفاي ملحد با يک چشم مي نگرند؛ مانند ابن فهد حلّي و شيخ بهائي و مولي محسن کاشاني و مولي محمد تقي مجلسي و قاضي نور الله شوشتري و به خصوص اين مردي که در عبارت ما متأخر آمده است و به سبب همين يک چشمي بودنش وي را به شيعه تراش لقب داده اند».<ref>همان، ص۳۷۰.</ref>
برخی از کسانی که مخالف آراء و نظریات شیخ محی الدین بوده‌اند، به وی القاب ناپسندِ ممیت الدین و ماحی الدین روا داشته‌اند. اولین کسی که او را ممیت الدین خواند، شیخ احمد احسائی بود. مرحوم سید محمد حسین حسینی تهرانی می‌نویسد: «شیخ احمد احسائی مردی بود زاهد و عابد و خوش حافظه ولی بدون استاد خواست تا مطالب حکما را دریابد و شروع کرد به مطالعه کتب حکمت و حقیقت مطلب آنها را نفهمید و دچار سرگشتگی و تحیر شد و چون به اخبار، اطلاع کافی داشت، خواست تا با ظواهر عبارات احادیث، حقائق معانی حکمیه را تطبیق دهد، موفّق نشد. آنگاه چون به مسائل حکمت نرسید و مغزی و مفادّ آراء حکما را ادراک نکرد، جمیع حکماء را زندیق و ملحد خواند و جمیع اهل عرفان را زندیق و ملحد خواند؛ چون همانند اخباریون، ظواهر گفتارشان را با ظواهر کلمات وارد در احادیث منطبق ندانسته؛ بالاخص با محی الدین سرسختی به خرج داد و او را ممیت الدین ملقّب ساخت و نیز با محقق فیض کاشانی، سخت درآویخت و او را که نامش ملا محسن است، به ملامسیء، یعنی ملاّی بد عمل ملقّب کرد و درکتابهایش و دروسش از وی بدین لقب نام می‌برد.»<ref>حسینی تهرانی، سید محمد حسین، روح مجرد، مشهد، انتشارات علامه طباطبایی، ۱۴۲۵ق، ص۳۸۸.</ref> هم چنین در جای دیگر می‌نویسد: «صاحب روضات الجنات سید محمد باقر خوانساری اصفهانی می‌گوید: بدین علّت است که بعضی از مشایخ متأخرین از عرفای ما، او را به ممیت الدین لقب داده‌اند و مولا و سید و سالار ما، پدر مرحوم ما که خداوند مقامش را در علّیین بالا برد به او لقبی نیکوتر از این داده و او را به ماحی الدین (یعنی محو کننده و نابوده کننده دین) ملّقب ساخته است. آری در میان طائفه عظیم شیعه، جماعتی هستند جدا و بر کنار از دیگران که پیوسته به امثال این صوفیان و عرفای ملحد با یک چشم می‌نگرند؛ مانند ابن فهد حلّی و شیخ بهائی و مولی محسن کاشانی و مولی محمد تقی مجلسی و قاضی نورالله شوشتری و به خصوص این مردی که در عبارت ما متأخر آمده است و به سبب همین یک چشمی بودنش وی را به شیعه تراش لقب داده‌اند».<ref>همان، ص۳۷۰.</ref>


مهمترین دلیلی که سبب شده است برخی از او با اینگونه القاب یاد کنند، عقاید و آراء او در مواردی از جمله وحدت وجود، موحد دانستن فرعون، انقطاع عذاب از کفار و ...است.  
مهمترین دلیلی که سبب شده است برخی از او با اینگونه القاب یاد کنند، عقاید و آراء او در مواردی از جمله وحدت وجود، موحد دانستن فرعون، انقطاع عذاب از کفار و است.


نکته ای که ذکر آن در پایان این نوشتار لازم به نظر می رسد آنکه برای نقد و بررسی آراء یک نظریه پرداز، لازم است هم به آن علم، و هم به نظریه های مذکور احاطه کامل داشت، تا بتوان نقد مناسب و در خور ارائه داد. و این نکته در بسیاری موارد از دید منتقدین و عموم خوانندگان مغفول واقع می شود.
نکته ای که ذکر آن در پایان این نوشتار لازم به نظر می‌رسد آنکه برای نقد و بررسی آراء یک نظریه‌پرداز، لازم است هم به آن علم، و هم به نظریه‌های مذکور احاطه کامل داشت، تا بتوان نقد مناسب و در خور ارائه داد. و این نکته در بسیاری موارد از دید منتقدین و عموم خوانندگان مغفول واقع می‌شود.


معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:


۱ـ روح مجرد، علامه تهراني، ص۳۱۰ تا ۴۶۶.
۱ـ روح مجرد، علامه تهرانی، ص۳۱۰ تا ۴۶۶.
{{پایان مطالعه بیشتر}}
{{پایان مطالعه بیشتر}}


==منابع==
== منابع ==
{{پانویس|۲}}
{{پانویس|۲}}
{{شاخه
{{شاخه
  | شاخه اصلی =  
  | شاخه اصلی =عرفان و تصوف
  | شاخه فرعی۱ =  
  | شاخه فرعی۱ =
  | شاخه فرعی۲ =  
  | شاخه فرعی۲ =
  | شاخه فرعی۳ =  
  | شاخه فرعی۳ =
}}
}}
{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
  | شناسه =  
  | شناسه =
  | تیترها =  
  | تیترها =
  | ویرایش =  
  | ویرایش =
  | لینک‌دهی =  
  | لینک‌دهی =
  | ناوبری =  
  | ناوبری =
  | نمایه =  
  | نمایه =
  | تغییر مسیر =  
  | تغییر مسیر =
  | ارجاعات =  
  | ارجاعات =
  | بازبینی =  
  | بازبینی =
  | تکمیل =  
  | تکمیل =
  | اولویت =  
  | اولویت =
  | کیفیت =  
  | کیفیت =
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}
[[رده:عرفان و تصوف]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۲ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۵۳

سؤال

ابن عربی شیعه بوده است یا سنی؟

محی الدین عربی از جمله بزرگانی است که درباره آراء، مذهب و حتی آثار او بسیار اختلاف شده است. از آن جمله گروهی او را شیعه دانسته و بر تشیع او اصرار ورزیده‌اند و گروهی او را سنّی مذهب می‌دانند؛ هم چنین برخی او را کافر دانسته و برخی او را عارف واقعی می‌پندارند. شاید، هیچ شخصیتی به اندازه محی الدین اینقدر در مورد او مطلب گفته نشده است اشخاصی مانند ابن فهد حلّی، شیخ بهائی، محقق فیض کاشانی، مرحوم مجلسی اول، قاضی نورالله شوشتری و محدث نیشابوری و جماعت دیگری اصرار در اثبات تشیع وی داشته و بسیاری دیگر او را سنی مذهب می‌دانند و البته برخی هم در باب او سکوت اختیار کرده‌اند. شهید مطهری (ره) می‌گوید: هیچ‌کس به اندازه محی الدین درباره اش متناقض اظهار نظر نشده است. بعضی او را از اولیاءالله و انسان کامل و قطب اکبر می‌دانند و بعضی او را یک کافر مرتد و گاهی ممیت الدین و گاهی ماحی الدین می‌خوانند».[۱]

برخی از کسانی که مخالف آراء و نظریات شیخ محی الدین بوده‌اند، به وی القاب ناپسندِ ممیت الدین و ماحی الدین روا داشته‌اند. اولین کسی که او را ممیت الدین خواند، شیخ احمد احسائی بود. مرحوم سید محمد حسین حسینی تهرانی می‌نویسد: «شیخ احمد احسائی مردی بود زاهد و عابد و خوش حافظه ولی بدون استاد خواست تا مطالب حکما را دریابد و شروع کرد به مطالعه کتب حکمت و حقیقت مطلب آنها را نفهمید و دچار سرگشتگی و تحیر شد و چون به اخبار، اطلاع کافی داشت، خواست تا با ظواهر عبارات احادیث، حقائق معانی حکمیه را تطبیق دهد، موفّق نشد. آنگاه چون به مسائل حکمت نرسید و مغزی و مفادّ آراء حکما را ادراک نکرد، جمیع حکماء را زندیق و ملحد خواند و جمیع اهل عرفان را زندیق و ملحد خواند؛ چون همانند اخباریون، ظواهر گفتارشان را با ظواهر کلمات وارد در احادیث منطبق ندانسته؛ بالاخص با محی الدین سرسختی به خرج داد و او را ممیت الدین ملقّب ساخت و نیز با محقق فیض کاشانی، سخت درآویخت و او را که نامش ملا محسن است، به ملامسیء، یعنی ملاّی بد عمل ملقّب کرد و درکتابهایش و دروسش از وی بدین لقب نام می‌برد.»[۲] هم چنین در جای دیگر می‌نویسد: «صاحب روضات الجنات سید محمد باقر خوانساری اصفهانی می‌گوید: بدین علّت است که بعضی از مشایخ متأخرین از عرفای ما، او را به ممیت الدین لقب داده‌اند و مولا و سید و سالار ما، پدر مرحوم ما که خداوند مقامش را در علّیین بالا برد به او لقبی نیکوتر از این داده و او را به ماحی الدین (یعنی محو کننده و نابوده کننده دین) ملّقب ساخته است. آری در میان طائفه عظیم شیعه، جماعتی هستند جدا و بر کنار از دیگران که پیوسته به امثال این صوفیان و عرفای ملحد با یک چشم می‌نگرند؛ مانند ابن فهد حلّی و شیخ بهائی و مولی محسن کاشانی و مولی محمد تقی مجلسی و قاضی نورالله شوشتری و به خصوص این مردی که در عبارت ما متأخر آمده است و به سبب همین یک چشمی بودنش وی را به شیعه تراش لقب داده‌اند».[۳]

مهمترین دلیلی که سبب شده است برخی از او با اینگونه القاب یاد کنند، عقاید و آراء او در مواردی از جمله وحدت وجود، موحد دانستن فرعون، انقطاع عذاب از کفار و … است.

نکته ای که ذکر آن در پایان این نوشتار لازم به نظر می‌رسد آنکه برای نقد و بررسی آراء یک نظریه‌پرداز، لازم است هم به آن علم، و هم به نظریه‌های مذکور احاطه کامل داشت، تا بتوان نقد مناسب و در خور ارائه داد. و این نکته در بسیاری موارد از دید منتقدین و عموم خوانندگان مغفول واقع می‌شود.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

۱ـ روح مجرد، علامه تهرانی، ص۳۱۰ تا ۴۶۶.


منابع

  1. مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی، تهران، انتشارات صدرا، ج۲، ص۱۳۱.
  2. حسینی تهرانی، سید محمد حسین، روح مجرد، مشهد، انتشارات علامه طباطبایی، ۱۴۲۵ق، ص۳۸۸.
  3. همان، ص۳۷۰.