مخالفت عمر با آوردن دوات و قلم برای پیامبر(ص)

سؤال

علت مخالفت عمر با دستور پیامبر(ص) مبنی بر آوردن دوات و قلم برای ایشان چه بود؟


علت مخالفت عمر بن خطاب با دستور پیامبر(ص) مبنی بر آوردن دوات و قلم، در لحظات واپسین عمر ایشان، جلوگیری از تعیین خلافت امام علی(ع) دانسته شده است؛ چنان‌که از عمر نیز نقل شده که از روی عمد با دستور پیامبر مخالفت کرده است چون می‌دانسته است که هدف پیامبر جانشینی علی(ع) بوده است.

برخی معتقدند که مخالفت عمر با دستور پیامبر خلاف نص صریح قرآن است که همگان را به پیروی از دستورات پیامبر(ص) فرا می‌خواند؛ چنان‌که او با تخطی از دستور پیامبر(ص)، اجتهاد در مقابل نص انجام داده است.

گزارش مخالفت عمر با آوردن دوات و قلم

در برخی از گزارش‌ها آمده است که رسول خدا(ص) در بستر بیماری، فرمود: کاغذ و قلمی برایم بیاورید تا چیزی بنویسم که پس از من گمراه نشوید. در این میان عمر برخاست و گفت: «إنّ الرجل لیهجر، أو إنّ الرجل غلبه الوجع‏»، «پیامبر گرفتار تب شده (و هذیان می‌گوید) درد بر او غلبه یافته است.»[۱]

در منابع واکنش خلیفه دوم با عبارت‌های مختلفی گزارش شده است از جمله:

  • إن نبی الله لیهجر؛ پیامبر خدا هذیان می‌گوید.[۲]
  • إن رسول الله یهجر؛ رسول خدا هذیان می‌گوید.[۳]
  • ان الرجل لیهجر؛ این مرد هذیان می‌گوید.[۴]
  • أهجر رسول الله؟؛ آیا رسول خدا هذیان گفت؟[۵]
  • ما شأنه؟ أهجر؟ استفهموه؛ او را چه شده؟ آیا هذیان گفت؟ از او بپرسید.[۶]
  • إنّ النّبی قد غلب علیه (غلبه) الوجع و عندکم القرآن حسبنا کتاب الله؛ درد بر رسول خدا غالب شده، قرآن نزد شماست و کتاب خدا ما را بس است.[۷]

این روایت را که به واقعه «یوم الخمیس» رخداد روز پنج‌شنبه معروف است، اکثر مورخان و محدثان نقل کرده‌اند. از جمله بخاری در چند جای کتاب صحیح خود، در باب «کتاب العلم» و «باب قول المریض: قوموا عنی…» حدیث را آورده است.[۸]

از بخاری و ابن سعد، نقل شده است که عبدالله بن عباس در حالی که اشک بر گونه‌هایش جاری بود، گفت: تمامی مصیبت و بدبختی به خاطر آن است که برخی با اختلاف و شلوغ‌کاری خود، مانع از نوشتن کتاب توسط پیامبر(ص) شدند و گفتند که رسول خدا(ص) هذیان می‌گوید.[۹] پس از این مخالفت، رسول خدا(ص) فرمود: «برخیزید و بروید که نباید در حضور پیامبری ندای اختلاف برخیزد.»

دلیل مخالفت

در برخی گزارش‌های تاریخی، عمر بن خطاب اعتراف می‌کند که از روی عمد مانع آوردن کاغذ و قلم، برای رسول خدا(ص) شده است، چنانچه می‌گوید من می‌دانستم که آن حضرت(ص) قصد دارد اسم علی(ع) را به صراحت به عنوان خلیفه بعد از خود بنویسد. ابن ابی الحدید به نقل از کتاب «تاریخ بغداد» نقل می‌کند که بعد از این که ابن عباس به عمر می‌گوید؛ رسول خدا(ص) علی(ع) را به خلافت منصوب کرده بود. عمر گفت: «آری رسول خدا(ص) تصمیم داشت تا حجت را با تصریح کردن به خلافت علی تمام کند؛ اما من به خاطر اسلام از این کار ممانعت کردم.»[۱۰]

مخالفت عمر با هر توجیهی، با توجه به تصریح قرآن بر اطاعت از پیامبر(ص)، تخطی از دستور رسول خدا(ص)[۱۱] و به نوعی اجتهاد در مقابل نص دانسته شده است.[۱۲]

از سوی دیگر تخلف عمر از دستور پیامبر(ص) فقط مختص به این جریان نبوده است؛ چنانکه در همان روزها وقتی پیامبر(ص) سپاه اسامه را جهت جنگ با رومیان آماده کرد و فرمود: «انفذوا جَیشَ اُسامَه»[۱۳] با این حال عمر و ابوبکر از دستور پیامبر(ص) سرپیچی کردند؛ تا رسول خدا(ص) رحلت کرد. عده‌ای معتقدند در این که سران صحابه از جمله دو خلیفه نخست می‌بایست در سپاه باشند هیچ تردیدی وجود ندارد.[۱۴] در کلمات امام علی(ع) آمده است که هدف از اعزام این سپاه، تثبیت ولایت آن حضرت بوده است.[۱۵]

منابع

  1. ابن سعد، طبقات الکبری، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ ق، ج۲، ص۲۴۵ – ۲۴۲؛ احمد بن حنبل، المسند، بیروت، دار صادر، ج۱، ص۳۲۵؛ عبدالرزاق بن همام الصنعانی، الامالی فی آثار الصحابه، قاهره، مکتبه القرآن، ص۳۸؛ برای مصادر بیشتر ر.ک. مکاتیب الرسول، ج۲، ص ۶۲۶ – ۶۱۸.
  2. ابن سعد، الطبقات الکبری، دارالصادر، ج۲، ص۱۸۷.
  3. مسلم، صحیح مسلم، دارالفکر، ج۵، ص۷۶.
  4. اربلی، کشف الغمة، الشریف الرضی، ج۱، ص۴۰۲؛ ابن تیمیه، منهاج السنة، ۱۴۰۶ق، ج۶، ص۱۹.
  5. ابن تیمیه، منهاج السنة، ۱۴۰۶ق، ج۶، ص۲۴.
  6. بخاری، صحیح البخاری، ۱۴۲۲ق، ج۶، ص۹؛ نووی، صحیح مسلم بشرح النووی، ۱۴۰۷ق، ج۱۱، ص ۹۳.
  7. بخاری، صحیح البخاری، ۱۴۲۲ق، ج۶، ص۹، ج۷، ص۱۲۰؛ نووی، صحیح مسلم بشرح النووی، ۱۴۰۷ق، ج۱۱، ص۹۰.
  8. بخاری، ابوعبدالله محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، بیروت، دارالمعرفه، کتاب العلم، ج۱، ص ۲۳ – ۲۲، باب جوائز الوفد من کتاب الجهاد، ج۲، ص۱۲۰.
  9. طبری، تاریخ الطبری، بیروت، دارالکتب، چاپ دوم، ۱۴۰۸، ج۳، ص۱۹۳.
  10. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، مصر، دارالاحیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ق، ج۱۲، ص۲۱؛ ابوسعید آبی، نثر الدر، مصر، الهیئه العامه المصریه للکتب، ۱۹۸۱م، ج۲، ص۲۸.
  11. سوره نساء، آیه ۵۲.
  12. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، مصر، دارالاحیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ق، ج۱۲، ص۸۳ – ۸۲.
  13. محمد بن سعد، طبقات الکبری، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ ق، ج۲، ص۱۹۰ – ۱۸۹.
  14. الناشی الاکبر، مسائل الامامه و مقتطفات من الکتاب الاُوسط فی المقالات، بیروت، ۱۹۷۱م، ص۵۳؛ محمد بن سعد، طبقات الکبری، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ ق، ج۲، ص۲۴۹؛ احمد بن یحیی البلاذری، انساب الاشراف، بیروت، مؤسسه الأعلمی، ۱۳۹۴ق، ج۲، ص۳۸۴.
  15. مجلسی، بحار الانوار، ج۳۸، ص۱۷۳، (به نقل از خصال شیخ صدوق).