محل حشر انسان‌ها

نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ مهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۳:۴۲ توسط Mnazarzadeh (بحث | مشارکت‌ها) (بارگزاری اولیه)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
سؤال

محل حشر انسان ها كجاست آيا همين دنيا است يا مكان ديگري؟

آنچه به طور صريح از فرمايش قرآن كريم استفاده مي شود اين است كه بعد از به هم خوردن نظام اين عالم و نفخ صور، مردگان جهت تعيين سرنوشت نهايي شان زنده مي شوند، فوج فوج و گروه گروه وارد صحراي محشر كه محل تجمع خلايق است، مي شوند.[۱] و نفخ صوري كه مردگان با آن زنده مي شوند، نفخ دومي است.[۲]

پس آنچه كه در مورد حشر انسان ها مسلم است اين است كه آنها در ظرف زماني به نام قيامت و در مكاني به نام محشر يا به تعبيري صحراي محشر، جمع مي شوند. حال زمان آن چه وقت است و مكان آن كجا است و...؟ درباره زمان قيامت از ديدگاه متون اسلامي مخصوصاً قرآن كريم هيچ شكي نيست كه آگاهي آن مخصوص خداوند است و هيچ كس ديگري نمي داند.[۳] امّا مكان قيامت كجاست آيا قيامت در همين زمين برپا مي شود يا در زمين ديگري و يا اصلاً نه در اين زمين و نه زمين ديگر بلكه در آسمان ها و يا آسمان هاي ديگر برپا مي شود؟

پاسخ اين پرسش هرچند به طور بسيار واضح و صريح در متون اسلامي نيامده است (البته تا آنجا كه ما تتبّع نموديم) ولي از ظاهر بعضي از آيات شريفه قرآن كريم و رواياتي كه در ذيل آنها بيان شده اند، استفاده مي شود محل حشر انسانها زمين است نه جاي ديگر. يكي از آياتي كه مي توان گفت، نسبتاً اين مسأله را واضح كرده است آيه (۴۸) سوره ابراهيم است كه اوصاف زمين و آسمان را در آستانه قيامت بيان مي كند و مي فرمايد: «در آن روز (روز قيامت) زمين و آسمان، به زمين و آسمان ديگری تبديل مي شوند.»

در ذيل اين آيه شريفه رواياتي آمده است كه تا حدودي مسأله ما را روشن مي سازند، ابن عباس مي گويد: «در زمين و آسمان کاهش و افزایشی پديد مي آيد، پستي و بلندي هاي زمين، درختان و... نابود مي شوند و زمين امتداد پيدا كرده وسيعتر مي شود، زميني به وجود مي آيد كه خوني در آن ريخته نشده باشد و گناهي بر روي آن صورت نگرفته باشد؛ خورشيد، ماه و ستارگان آسمانها نيز از بين مي روند.»[۴]

در منابع اهل سنت در ذيل آيه فوق روايتي آمده است كه محل حشر انسانها را به صورت روشن تر بيان مي كند و آن اينست كه، رسول خدا(ص) فرمود: «در روز قيامت مردم وارد زمين كاملاً سفيد رنگ مي شوند...»[۵] اينكه در حديث تعبير زمين آمده است شاهد بر مدعاي ما است كه محل حشر انسانها زمين است.

مرحوم علامه طباطبايي(ره) در ذيل آيه شريفه (۳) انشقاق (و اذا الارض مُدّت) روايتي را از كتاب درالمنثور سيوطي نقل مي كند كه شفافتر از روايات گذشته است و آن اينست كه رسول خدا(ص) فرمود: «زمين در روز قيامت مثل چرم دباغي شده كشيده مي شود، آنگاه هر انسان فقط به اندازه جاي دو پاي خود جا دارد.»[۶]

بنابراين از اين احاديث و ظاهر آيات شريفه (ابراهيم، ۴۸، انشقاق، ۳) و رواياتي كه در ذيل آنها وارد شده اند، استفاده مي شود كه محل و مكان حشر انسان ها در روز قيامت زمين است امّا نه زمين فعلي، بلكه زمين ديگري زميني كه بعد از به هم خوردن نظام فعلي عالم پديد مي آيد ومتناسب با وضعیت عالم آخرت است .

حال كه محل حشر انسانها در قيامت زمين است آن هم نه همين زمين بلكه زمين ديگر، اين سؤال پيش مي آيد كه آيا با تغيير و تحولاتي كه در آستانه قيامت به وجود مي آيد آيا ماهيت و ذات اين دنيا، زمين و آسمان ها عوض مي شوند، يعني اين زمين با تمام خصوصياتش نابود مي شود و زمين ديگر مجدداً آفريده و قيامت بر آن برپا مي شود و يا منظور از تبديل كه در آيه مباركه (۴۸ سوره ابراهيم) آمده است تبديل صفات است يعني زمين و آسمان ها ويران مي گردند و بر ويرانه هاي آنها زمين و آسمان نو و تازه آفريده مي شود كه نسبت به اين زمين و آسمان در سطحي بالاتر از نظر تكامل قرار دارند؟

ظاهر بسياري از آيات شريفه اينست كه ذات زمين و آسمان تبديل نمي شود بلكه در خود همين زمين و آسمان تغيير و تحولاتي ايجاد مي شود، مثلاً‌در سوره فجر مي خوانيم كه «زماني فرا مي رسد كه زمين در هم كوبيده مي شود.»[۷]

در سوره زلزال كه سخن از آغاز قيامت است چنين مي گويد: «در آن زمان كه زمين به زلزله مي افتد و سنگيني هاي درونش را بيرون مي ريزد.»[۸] و در سوره الحاقه آمده است كه «زمين و كوهها برداشته و در هم كوبيده مي شوند و در آن روز واقعه عظيمي روي مي دهد.»[۹] و در سوره طه مي خوانيم كه «از تو (پيامبر) درباره كوهها سؤال مي كنند، بگو پروردگارم آنها را از هم متلاشي مي كند، سپس آن را به صورت زميني هموار در مي آورد، آنچنان كه اعوجاج و پستي و بلندي در آن نخواهي ديد، در آن روز مردم از دعوت كننده اي كه هيچ انحرافي در او نيست، پيروي مي كنند و صداها در برابر خداوند مهربان به خشوع مي گرايد، آنچنان كه جز صداي آهسته نمي شنوي.»[۱۰] در آغاز سوره تكوير نيز سخن از خاموش شدن خورشيد وتاريك شدن ستارگان و حركت كوهها به ميان آمده و در آغاز سوره انفطار از شكافتن آسمان ها و پراكنده شدن كواكب و سپس برانگيخته شدن مردگان از قبرها گفتگو شده است.

از مجموع اين آيات و مانند آن و همچنين آيات مختلفي كه مي گويند انسانها از قبرها بار ديگر برانگيخته مي شوند.[۱۱] به خوبي استفاده مي شود كه نظام كنوني جهان به اين صورت باقي نمي ماند ولي به كلّي نابود هم نمي شود بلكه اين جهان در هم مي ريزد و مردم به يك زمين كاملاً صاف و كاملتر قدم مي گذارند[۱۲] و همان محشر انسانهاست.

طبيعي است كه جهان امروز استعداد پذيرش صحنه قيامت را ندارد و براي زندگي رستاخيز و محل حشر انسان ها تنگ است.[۱۳]

پس محل حشر انسان ها زمين است منتها زميني كه داراي اوصاف و ويژگي هاي ديگري است، نه همين اوصاف فعلي.


منابع جهت مطالعه بيشتر:

۱. شهيد عبدالحسين دستغيب. قيامت در قرآن. انتشارات اسلامي، هفتم، ۱۳۷۶.

۲. عبدلحسین دست غیب، معاد، كتابخانه مسجد جامعه عتيق شيراز، بي تا، بي نو.

۳. ناصر مكارم شيرازي، پيام قرآن، ج۵ و ۶، دارالكتب الاسلاميه، تهران، پنجم، ۱۳۷۷.

۴. زين العابدين قرباني لاهيجي، بسوي جهان ابدي، سايه ۱۳۷۵، اول.

۵. محمدباقر شريعتي سبزواري، معاد در نگاه وحي و فلسفه، چاپ دانشگاه تهران. دوم، ديماه ۱۳۶۳.

۶. سيدمحمد حسين تهراني، معادشناسي، ج۱ـ۵، علامه طباطبايي، مشهد، چهارم، ۱۴۱۸ هـ .

۷. جعفر سبحاني، معاد انسان و جهان، ۲۸۸ـ۲۸۹، كتابخانه صدرا، ديماه ۱۳۵۸.


منابع

  1. قرباني لاهيجي، زين العابدين، به سوي جهان ابدي، انتشارات سايه، چاپ اول، ۱۳۷۵، ص۳۵۵.
  2. طباطبايي، سيد محمد حسين، بررسي هاي اسلامي، قم، مؤسسه انتشارات هجرت، بي تا، ص۳۱۶؛ و ر.ك: ديوني، امير، حيات جاودانه، معاونت امور اساتيد و دروس و معارف اسلامي، چاپ اول، ۱۳۷۵، ص۲۸۳.
  3. اعراف/ ۱۸۷.
  4. سبّاعي، ابراهيم، سفر في عالم البعث الي يوم الحشر، بيروت، دارالمحجه البيضاء، چاپ اول، ۱۴۲۳ هـ ، ص۱۹۶.
  5. عمر سليمان الاشقر، اليوم الآخر، القيامه الكبري، اردن، دارالنفاس، چاپ نهم، ۱۴۲۱، ص۶۵، به نقل از صحيح بخاري و مسلم.
  6. طباطبايي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، جامعه مدرسين، ج۲۰، ص۲۴۷.
  7. فجر/ ۲۱.
  8. زلزال/ ۱ و ۲.
  9. الحاقه/ ۱۴ و ۱۵.
  10. طه/ ۱۰۵ـ۱۰۸.
  11. يس/ ۵۱، قمر/ ۷، معارج/ ۴۳، حج/ ۷ و...
  12. مكارم شيرازي، ناصر،‌ تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ نهم، ۱۳۶۹، ج۱۰، ص۳۹۰ ـ ۳۹۲.
  13. همان.