فطری‌بودن مسئله امامت: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲: خط ۲:


{{سوال}}
{{سوال}}
آیا مساله [[امامت]] امری فطری است، همان‌طور که [[خداشناسی]] فطری است؟
آیا مساله [[امامت]] امری فطری است، همان‌طور که [[خداشناسی]] فطری می‌باشد؟
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}
{{پاسخ}}
{{پاسخ}}


امور فطری اموری هستند که خلقت و آفرینش انسان اقتضای آن را دارد و بین همه انسانها مشترک است. امور فطری نیازی به آموزش ندارد بنابراین نژاد، دین و سایر تفاوت‌های انسانی برای شناخت آن تاثیرگذار نیست. امامت و رهبری جامعه از امور فطری و غریزی همه انسان‌هاست بلکه همه موجودات ضرورت وجود امام و رهبر را در خود درک می‌کنند.
امور فطری اموری هستند که خلقت و آفرینش انسان اقتضای آن را دارد و بین همه انسان‌ها مشترک است. امور فطری نیازی به آموزش ندارد بنابراین نژاد، دین و سایر تفاوت‌های انسانی برای شناخت آن تاثیرگذار نیست. امامت و رهبری جامعه از امور فطری و غریزی همه انسان‌هاست بلکه همه موجودات ضرورت وجود امام و رهبر را در خود درک می‌کنند.


===مفهوم شناسی===
===مفهوم شناسی===
خط ۱۲: خط ۱۲:
فطرت از ماده «فطر» در لغت به معنای شکافتن،<ref>تاج العروس، ج۱۳، ص۳۲۵.</ref> گشودن شیئ و ابراز آن،<ref>معجم مقایس اللغه، ج۴، ص۵۱۰.</ref> ابتداء و اختراع،<ref>صحاح جوهری، ج۲، ص۷۸۱.</ref> شکافتن از طول، ایجاد و ابداع،<ref>مفردات راغب، ص۳۹۶.</ref> آمده است و از آن جا که آفرینش و خلقت الهی به منزله شکافتن پرده تاریک عدم، و اظهار هستی امکانی است یکی از معانی این کلمه، آفرینش و خلقت است، البته آفرینشی که ابداعی و ابتدایی باشد.
فطرت از ماده «فطر» در لغت به معنای شکافتن،<ref>تاج العروس، ج۱۳، ص۳۲۵.</ref> گشودن شیئ و ابراز آن،<ref>معجم مقایس اللغه، ج۴، ص۵۱۰.</ref> ابتداء و اختراع،<ref>صحاح جوهری، ج۲، ص۷۸۱.</ref> شکافتن از طول، ایجاد و ابداع،<ref>مفردات راغب، ص۳۹۶.</ref> آمده است و از آن جا که آفرینش و خلقت الهی به منزله شکافتن پرده تاریک عدم، و اظهار هستی امکانی است یکی از معانی این کلمه، آفرینش و خلقت است، البته آفرینشی که ابداعی و ابتدایی باشد.


در [[قرآن کریم]] مشتقّات کلمه «فطر» به صورت‌های گوناگون به کار رفته لیکن کلمه فطرت تنها یک بار استعمال شده است؛ بنابراین فطرت به معنای سرشت خاص و آفرینش ویژه انسان است و اموری فطری، یعنی آنچه که نوع خلقت و آفرینش انسان اقتضای آن را داشته و مشترک بین همه انسان‌ها باشد.
در [[قرآن کریم]] مشتقّات کلمه «فطر» به صورت‌های گوناگون به کار رفته لیکن کلمه فطرت تنها یک بار استعمال شده است؛ بنابراین فطرت به معنای سرشت خاص و آفرینش ویژه انسان است و امور فطری، یعنی آنچه که نوع خلقت و آفرینش انسان اقتضای آن را داشته و مشترک بین همه انسان‌ها باشد.


===ویژگی امور فطری===
===ویژگی امور فطری===
خاصیت امور فطری آن است که اولاً مقتضای آفرینش انسان است و اکتسابی نیست، ثانیاً در عموم افراد وجود دارد و همه انسان‌ها از آن برخوردارند، ثالثاً تبدیل یا تحویل پذیر نیست گرچه شدت و ضعف را می‌پذیرد.<ref>جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن، (فطرت در قرآن)، ج۱۲.</ref>.
خاصیت امور فطری آن است که اولاً مقتضای آفرینش انسان است و اکتسابی نیست، ثانیاً در عموم افراد وجود دارد و همه انسان‌ها از آن برخوردارند، ثالثاً تبدیل یا تحویل پذیر نیست گرچه شدت و ضعف را می‌پذیرد.<ref>جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن، (فطرت در قرآن)، ج۱۲.</ref>.
«فطرت» همان بینش شهودی انسان به هستی محض و گرایش آگاهانه و کشش شاهدانه و پرستش خاضعانه نسبت به خالق هستی است، نحوه خاصی از آفرینش است که حقیقت آدمی به آن نحو سِرِشته شده و جان انسانی به آن شیوه خلق شده‌است.
«فطرت» همان بینش شهودی انسان به هستی محض و گرایش آگاهانه و کشش شاهدانه و پرستش خاضعانه نسبت به خالق هستی است، نحوه خاصی از آفرینش است که حقیقت آدمی به آن نحو سِرِشته شده و جان انسانی به آن شیوه خلق شده ‌است.


دین فطری است، یعنی مایه‌ها و ریشه‌های دین در نهاد هر بشری نهفته است. اصول و فروع دین، معارف و مبانی دین با خلقت و فطرت انسان هماهنگ است. انسان‌ها در هر سن و سالی که باشند و در هر زمان و مکانی که زندگی می‌کنند می‌خواهند بدانند سرچشمه هستی کجاست؟ این همان ریشه [[توحید]] است. انسان می‌خواهد کسی او را راهنمایی کند، حق و باطل را برای او بگوید، او در درون احساس می‌کند به راهنما نیاز دارد، و این ریشه نبوت و امامت است.<ref>قرائتی، محسن، اصول عقاید، (توحید).</ref> اگرچه در تعیین مصداق و لحاظ اوصاف امام و پیشوا از ادله عقلی و نقلی باید بهره گرفت.
دین فطری است، یعنی مایه‌ها و ریشه‌های دین در نهاد هر بشری نهفته است. اصول و فروع دین، معارف و مبانی دین با خلقت و فطرت انسان هماهنگ است. انسان‌ها در هر سن و سالی که باشند و در هر زمان و مکانی که زندگی می‌کنند می‌خواهند بدانند سرچشمه هستی کجاست؟ این همان ریشه [[توحید]] است. انسان می‌خواهد کسی او را راهنمایی کند، حق و باطل را برای او بگوید، او در درون احساس می‌کند به راهنما نیاز دارد، و این ریشه نبوت و امامت است.<ref>قرائتی، محسن، اصول عقاید، (توحید).</ref> اگرچه در تعیین مصداق و لحاظ اوصاف امام و پیشوا از ادله عقلی و نقلی باید بهره گرفت.


===فطری بودن امامت===
===فطری بودن امامت===
امامت و رهبری جامعه از اصولی است که ضرورت آن نه تنها برای انسان‌ها بلکه برای هر موجودی که زندگی جمعی برای او ضرورت داشته باشد محرز است. از این رو اگر فطرت و غریزه را در مقوله جدای از هم تلقی کنیم اصل امامت هم از طریق فطرت و هم از راه غریزه قابل اثبات است.
امامت و رهبری جامعه از اصولی است که ضرورت آن نه تنها برای انسان‌ها بلکه برای هر موجودی که زندگی جمعی برای او ضرورت داشته باشد محرز است. از این رو اگر فطرت و غریزه را مطابق رای برخی جدای از هم تلقی کنیم اصل امامت هم از طریق فطرت و هم از راه غریزه قابل اثبات است.


۱. از راه فطرت: در هیچ زمانی هیچ قومی زندگی نکرده که یکی از آن‌ها پیشوا و مقتدای آن‌ها نباشد و این خود دلیل بر فطری بودن آن است که بدون نیاز به تعلیم و تعلم فطرتاً مساله را درک کرده و به آن عمل می‌نمایند، حتی انسان‌های اولیه نیز طبق بررسی‌های باستان شناسان به این اصل عمل می‌کرده‌اند.
۱. از راه فطرت: در هیچ زمانی هیچ قومی زندگی نکرده که یکی از آن‌ها پیشوا و مقتدای آن‌ها نباشد و این خود دلیل بر فطری بودن آن است که بدون نیاز به تعلیم و تعلم فطرتاً مساله را درک کرده و به آن عمل می‌نمایند، حتی انسان‌های اولیه نیز طبق بررسی‌های باستان شناسان به این اصل عمل می‌کرده‌اند.
خط ۳۱: خط ۳۱:
در راستای تبیین و تأیید این اصل فطری که ضرورت وجود پیشوا و رهبر در زندگی انسان را ثابت می‌کند [[امیرالمؤمنین(ع)]] می‌فرماید: ''«وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ یَعْمَلُ فِی إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ یَسْتَمْتِعُ فِیهَا الْکَافِرُ»''<ref>فیض الاسلام، نهج البلاغه، خ۴۰.</ref> وجود امیر و فرمانروا برای مردم ضرورت دارد، نیکوکار باشد یا فاجر تا در تحت مدیریت او مؤمن بتواند زندگی کند و کافر نیز به لذایذ مادی خود برسد.
در راستای تبیین و تأیید این اصل فطری که ضرورت وجود پیشوا و رهبر در زندگی انسان را ثابت می‌کند [[امیرالمؤمنین(ع)]] می‌فرماید: ''«وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ یَعْمَلُ فِی إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ یَسْتَمْتِعُ فِیهَا الْکَافِرُ»''<ref>فیض الاسلام، نهج البلاغه، خ۴۰.</ref> وجود امیر و فرمانروا برای مردم ضرورت دارد، نیکوکار باشد یا فاجر تا در تحت مدیریت او مؤمن بتواند زندگی کند و کافر نیز به لذایذ مادی خود برسد.


و نیز می‌فرماید: ''«لو بقیت الارض بغیر امام لساخت»''<ref>محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۲۵۲.</ref> اگر زمین بدون پیشوا باشد از هم خواهد پاشید. زیرا حرکت بدون امام و پیشوا یک حرکت قهقرایی و بر خلاف نیاز فطری انسان است که منجر به متلاشی شدن جوامع انسانی خواهد شد.
و نیز می‌فرماید: ''«لَوْ بَقِيَتِ الْأَرْضُ بِغَيْرِ إِمَامٍ لَسَاخَتْ»''<ref>محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۲۵۲.</ref> اگر زمین بدون پیشوا باشد از هم خواهد پاشید. زیرا حرکت بدون امام و پیشوا یک حرکت قهقرایی و بر خلاف نیاز فطری انسان است که مطابق خواست تکوینی خداوند منجر به متلاشی شدن جوامع انسانی خواهد شد.


نیاز انسان در زندگی اجتماعی به پیشوا، زمامدار، راهنما و رهبر ریشه در فطرت بشر دارد، به همین دلیل است که این نیاز، هرگز در جوامع بشری بی پاسخ نمانده است. انسان‌ها همواره در جستجوی پیشوای شایسته و رهبر الهی و عادل دست به تلاش پیگیر زده‌اند و بخش عمده تلاش سیاسی و اجتماعی بشر در علم و عمل در راه یافتن به این گمشده مصروف می‌شود؛ بنابراین می‌توان گفت که [[امامت]] و رهبری همانند [[توحید]] یک امر فطری می‌باشد.
نیاز انسان در زندگی اجتماعی به پیشوا، زمامدار، راهنما و رهبر ریشه در فطرت بشر دارد، به همین دلیل است که این نیاز، هرگز در جوامع بشری بی پاسخ نمانده است. انسان‌ها همواره در جستجوی پیشوای شایسته و رهبر الهی و عادل دست به تلاش پیگیر زده‌اند و بخش عمده تلاش سیاسی و اجتماعی بشر در علم و عمل در راه یافتن به این گمشده مصروف می‌شود؛ بنابراین می‌توان گفت که [[امامت]] و رهبری همانند [[توحید]] یک امر فطری می‌باشد.
خط ۵۵: خط ۵۵:
  | لینک‌دهی =
  | لینک‌دهی =
  | ناوبری =
  | ناوبری =
  | نمایه =
  | نمایه =شد
  | تغییر مسیر =
  | تغییر مسیر =
  | ارجاعات =  
  | ارجاعات =  
خط ۶۴: خط ۶۴:
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}
[[رده:راه شناخت امام]]
[[رده:فطرت]]
automoderated
۵۴۳

ویرایش