شق الصدر: تفاوت میان نسخه‌ها

۲۶۸ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۵ دسامبر ۲۰۲۳
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱۵: خط ۱۵:


=== روایت صحیح مسلم ===
=== روایت صحیح مسلم ===
مسلم بن حجاج نیشابوری از انس بن مالک نقل می‌کند که جبرئیل نزد رسول خدا(ص) آمد درحالی که با نوجوانی مشغول بازی بود. وی را گرفت، بر زمین انداخت، آنگاه سینه‌اش را شکافت، قلب او را بیرون آورد، و از درون آن لخته خونی بیرون کشید و گفت: این سهم [[شیطان]] از تو است، سپس قلب را با آب زمزم، در طشتی از طلا شستشو داد و بعد از ترمیم در جای خود نهاد، بچه‌ها نزد مادرش (دایه او) رفتند و گفتند: محمد کشته شد. آنان به طرف او شتافتند و او را رنگ پریده یافتند. «انس‏» می‌گوید: من اثر بخیه را در سینه‌اش دیدم.<ref>صحیح مسلم، کتاب الایمان، ح‏۲۳۶.</ref>
مسلم بن حجاج نیشابوری از انس بن مالک نقل می‌کند که جبرئیل نزد رسول خدا(ص) آمد درحالی که با نوجوانی مشغول بازی بود. وی را گرفت، بر زمین انداخت، آنگاه سینه‌اش را شکافت، قلب او را بیرون آورد، و از درون آن لخته خونی بیرون کشید و گفت: این سهم [[شیطان]] از تو است، سپس قلب را با آب زمزم، در طشتی از طلا شستشو داد و بعد از ترمیم در جای خود نهاد، بچه‌ها نزد مادرش (دایه او) رفتند و گفتند: محمد کشته شد. آنان به طرف او شتافتند و او را رنگ پریده یافتند. «انس‏» می‌گوید: من اثر بخیه را در سینه‌اش دیدم.<ref>نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، کتاب الایمان، ح‏۲۳۶.</ref>


=== روایت سیره نبوی ===
=== روایت سیره نبوی ===
در سیره ابن هشام از [[حلیمه]] روایت کرده که گفت: آن حضرت به همراه برادر رضاعی خود در پشت خیمه‌ها به چراندن گوسفندان مشغول بودند که ناگهان برادر رضاعی او به سرعت نزد ما آمد و به من و پدرش گفت: این برادر قرشی ما را دو مرد سفید پوش آمده و او را خوابانده و شکمش را شکافتند و می‌زدند. حلیمه گفت: من و پدرش به نزد وی رفتیم و محمد را که ایستاده و رنگش پریده بود مشاهده کردیم، ما که چنان دیدیم او را به سینه گرفته و از او پرسیدیم: ای فرزند تو را چه شد؟ فرمود: دو مرد سفیدپوش آمدند و مرا خوابانده و شکم مرا دریدند و به دنبال چیزی می‌گشتند که من ندانستم چیست؟ حلیمه می‌گوید: ما او را برداشته به خیمه‌های خود آوردیم.<ref>سیره ابن هشام، ج۱، ص۱۶۴–۱۶۵.</ref>
در سیره ابن هشام از [[حلیمه]] روایت کرده که گفت: آن حضرت به همراه برادر رضاعی خود در پشت خیمه‌ها به چراندن گوسفندان مشغول بودند که ناگهان برادر رضاعی او به سرعت نزد ما آمد و به من و پدرش گفت: این برادر قرشی ما را دو مرد سفید پوش آمده و او را خوابانده و شکمش را شکافتند و می‌زدند. حلیمه گفت: من و پدرش به نزد وی رفتیم و محمد را که ایستاده و رنگش پریده بود مشاهده کردیم، ما که چنان دیدیم او را به سینه گرفته و از او پرسیدیم: ای فرزند تو را چه شد؟ فرمود: دو مرد سفیدپوش آمدند و مرا خوابانده و شکم مرا دریدند و به دنبال چیزی می‌گشتند که من ندانستم چیست؟ حلیمه می‌گوید: ما او را برداشته به خیمه‌های خود آوردیم.<ref>ابن هشام، عبد الملک، سیره ابن هشام، ج۱، ص۱۶۴–۱۶۵.</ref>


در هر دوی این نقل‌ها اینطور آمده است که همین جریان سبب شد تا حلیمه آن حضرت را به نزد مادرش [[آمنه]] بازگرداند.
در هر دوی این نقل‌ها اینطور آمده است که همین جریان سبب شد تا حلیمه آن حضرت را به نزد مادرش [[آمنه]] بازگرداند.


=== نقل ابن شهرآشوب ===
=== نقل ابن شهرآشوب ===
[[ابن شهر آشوب]] از عالمان حدیث شیعه، در کتاب مناقب به گونه دیگری این ماجرا را نقل کرده است: از حلیمه سعدیه نقل کرده که در خاطرات زندگی آن بزرگوار در سال‌های پنجم از عمر شریفش می‌گوید: من پنج سال و دو روز آن حضرت را تربیت کردم، در آن هنگام روزی به من گفت: برادران من هر روز کجا می‌روند؟ گفتم گوسفند می‌چرانند، محمد گفت: من امروز به همراه ایشان می‌روم، و چون با ایشان رفت فرشتگان او را گرفته و بر قله کوهی بردند و به شتسشو و تنظیف او پرداختند، در این وقت پسرم به نزد من آمد و گفت: محمد را دریاب که او را ربودند! من به نزد وی رفتم و نوری دیدم که از وی به آسمان ساطع بود، او را بوسیده و گفتم: چه بر سرت آمد؟ پاسخ داد: محزون مباش که خدا با ما است و سپس داستان خود را برای او بازگو کرد، و در این وقت از وی بوی مشک خالص به مشام می‌رسید و مردم می‌گفتند: شیاطین بر او چیره شده‌اند و او می‌فرمود: چیزی بر من نرسیده و باکی بر من نیست.<ref>درسهایی از تاریخ تحلیلی اسلام، همان، ج۱.</ref>
[[ابن شهر آشوب]] از عالمان حدیث شیعه، در کتاب مناقب به گونه دیگری این ماجرا را نقل کرده است: از حلیمه سعدیه نقل کرده که در خاطرات زندگی آن بزرگوار در سال‌های پنجم از عمر شریفش می‌گوید: من پنج سال و دو روز آن حضرت را تربیت کردم، در آن هنگام روزی به من گفت: برادران من هر روز کجا می‌روند؟ گفتم گوسفند می‌چرانند، محمد گفت: من امروز به همراه ایشان می‌روم، و چون با ایشان رفت فرشتگان او را گرفته و بر قله کوهی بردند و به شتسشو و تنظیف او پرداختند، در این وقت پسرم به نزد من آمد و گفت: محمد را دریاب که او را ربودند! من به نزد وی رفتم و نوری دیدم که از وی به آسمان ساطع بود، او را بوسیده و گفتم: چه بر سرت آمد؟ پاسخ داد: محزون مباش که خدا با ما است و سپس داستان خود را برای او بازگو کرد، و در این وقت از وی بوی مشک خالص به مشام می‌رسید و مردم می‌گفتند: شیاطین بر او چیره شده‌اند و او می‌فرمود: چیزی بر من نرسیده و باکی بر من نیست.<ref>رسولی محلاتی، درس‌هایی از تاریخ تحلیلی اسلام، ج۱.</ref>


در این نقل از شکافتن سینه پیامبر سخنی به میان نیامده است.
در این نقل از شکافتن سینه پیامبر سخنی به میان نیامده است.
خط ۳۸: خط ۳۸:
'''- اختلاف در علت بازگرداندن پیامبر(ص) به آمنه''': در مورد علت بازگرداندن [[رسول خدا]](ص) به مکه و نزد مادرش آمنه، در دو نقل این داستان، سبب بازگرداندن آن حضرت همین جریان ذکر شده است در صورتی که در روایات دیگر و از جمله در سیره ابن هشام برای بازگرداندن آن حضرت علت دیگری نقل شده و آن گفتار مسیحیان [[حبشه]] بود که چون پیامبر(ص) را دیدند به یکدیگر گفتند ما این کودک را ربوده و به دیار خود خواهیم برد.
'''- اختلاف در علت بازگرداندن پیامبر(ص) به آمنه''': در مورد علت بازگرداندن [[رسول خدا]](ص) به مکه و نزد مادرش آمنه، در دو نقل این داستان، سبب بازگرداندن آن حضرت همین جریان ذکر شده است در صورتی که در روایات دیگر و از جمله در سیره ابن هشام برای بازگرداندن آن حضرت علت دیگری نقل شده و آن گفتار مسیحیان [[حبشه]] بود که چون پیامبر(ص) را دیدند به یکدیگر گفتند ما این کودک را ربوده و به دیار خود خواهیم برد.


علاوه بر این سال بازگرداندن آن حضرت به مادرش آمنه سال پنجم عمر ایشان دانسته شده است<ref>بحارالانوار، ج۱۵، ص۳۳۷–۴۰۱.</ref> در حالیکه بنابر این روایت، سال سوم عمر پیامبر(ص) زمان بازگشت ایشان بوده است.
علاوه بر این سال بازگرداندن آن حضرت به مادرش آمنه سال پنجم عمر ایشان دانسته شده است<ref>علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۱۵، ص۳۳۷–۴۰۱.</ref> در حالیکه بنابر این روایت، سال سوم عمر پیامبر(ص) زمان بازگشت ایشان بوده است.


'''- خیر و شر از امور معنوی است''': خیر و شرّ و هر خوبی و بدی قلب انسانی، از امور اعتقادی و معنوی است و چگونه با عمل جراحی و شکافتن قلب و شستشوی آن می‌توان ماده شر و بدی را به صورت یک لخته خون بیرون آورد و شتسشو داد. آیا این غده بدی و شر فقط در سینه رسول خدا(ص) بوده و دیگران ندارند؟
'''- خیر و شر از امور معنوی است''': خیر و شرّ و هر خوبی و بدی قلب انسانی، از امور اعتقادی و معنوی است و چگونه با عمل جراحی و شکافتن قلب و شستشوی آن می‌توان ماده شر و بدی را به صورت یک لخته خون بیرون آورد و شتسشو داد. آیا این غده بدی و شر فقط در سینه رسول خدا(ص) بوده و دیگران ندارند؟


مرحوم طبرسی در مجمع البیان در داستان معراج فرموده است: «این که روایت شده است که سینه آن حضرت را شکافته و شتسشو دادند ظاهر آن صحیح نیست، و قابل توجیه هم نیست مگر به سختی، زیرا آن حضرت پاک و پاکیزه از هر بدی و عیبی بوده و چگونه می‌توان دل و اعتقادات درونی آن حضرت را با آب شستشو داد؟...».<ref>مجمع البیان، ج۳، ص۳۹۵.</ref>
مرحوم طبرسی در مجمع البیان در داستان معراج فرموده است: «این که روایت شده است که سینه آن حضرت را شکافته و شتسشو دادند ظاهر آن صحیح نیست، و قابل توجیه هم نیست مگر به سختی، زیرا آن حضرت پاک و پاکیزه از هر بدی و عیبی بوده و چگونه می‌توان دل و اعتقادات درونی آن حضرت را با آب شستشو داد؟...».<ref>طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۳، ص۳۹۵.</ref>


'''- عدم تسلط شیطان بر پیامبران''':
'''- عدم تسلط شیطان بر پیامبران''':
خط ۵۲: خط ۵۲:
* عده‌ای شأن نزول آیه {{قرآن|أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ|ترجمه=آیا برای تو سینه‌ات را نگشاده‌ایم؟|سوره=انشراح|آیه=۱}} را در مورد همین جریان شکافته شدن سینه پیامبر(ص) می‌دانند.
* عده‌ای شأن نزول آیه {{قرآن|أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ|ترجمه=آیا برای تو سینه‌ات را نگشاده‌ایم؟|سوره=انشراح|آیه=۱}} را در مورد همین جریان شکافته شدن سینه پیامبر(ص) می‌دانند.
* حکمت در این داستان آشکار کردن امر رسالت و آماده ساختن [[رسول خدا(ص)]] برای عصمت و [[وحی]] از زمان کودکی بوده است نه ریشه کن کردن غده شر و بدی از جسم رسول خدا(ص) تا این اشکال‌ها پیش آید.<ref>محمد سعید بوطی، فقه السیره، ص۶۳.</ref>
* حکمت در این داستان آشکار کردن امر رسالت و آماده ساختن [[رسول خدا(ص)]] برای عصمت و [[وحی]] از زمان کودکی بوده است نه ریشه کن کردن غده شر و بدی از جسم رسول خدا(ص) تا این اشکال‌ها پیش آید.<ref>محمد سعید بوطی، فقه السیره، ص۶۳.</ref>
* برخی از نویسندگان شیعی، وقوع این داستان را به صورت معجزه ممکن می‌دانند و برخی ایرادات را برای رد این داستان کافی نمی‌دانند.<ref>سیره المصطفی، ص۴۶.</ref>
* برخی از نویسندگان شیعی، وقوع این داستان را به صورت معجزه ممکن می‌دانند و برخی ایرادات را برای رد این داستان کافی نمی‌دانند.<ref>حسنی، سید هاشم معروف، سیره المصطفی، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، ب‌یتا، ص۴۶.</ref>
* [[علامه طباطبایی]] در [[تفسیر المیزان]] در دو جا داستان شق الصدر را نقل کرده؛ یکی در ذیل [[داستان معراج]] در [[سوره اسرا]] و دیگری در ذیل آیه اول [[سوره انشراح]] و در هر دو جا بدون این که اصل قضیه را انکار کند، آن را حمل بر «تمثُّل برزخی» نموده که در عالم دیگری شستشوی باطن آن حضرت به این کیفیت در پیش دیدگان رسول خدا(ص) مجسم گشته و مشاهده گردیده است و داستان‌های دیگری را نیز که در روایات معراج آمده به همین معنا حمل کرده است.<ref>طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج۱۳، ص۳۳ و ج۲۰، ص۴۵۲.</ref>
* [[علامه طباطبایی]] در [[تفسیر المیزان]] در دو جا داستان شق الصدر را نقل کرده؛ یکی در ذیل [[داستان معراج]] در [[سوره اسرا]] و دیگری در ذیل آیه اول [[سوره انشراح]] و در هر دو جا بدون این که اصل قضیه را انکار کند، آن را حمل بر «تمثُّل برزخی» نموده که در عالم دیگری شستشوی باطن آن حضرت به این کیفیت در پیش دیدگان رسول خدا(ص) مجسم گشته و مشاهده گردیده است و داستان‌های دیگری را نیز که در روایات معراج آمده به همین معنا حمل کرده است.<ref>طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج۱۳، ص۳۳ و ج۲۰، ص۴۵۲.</ref>
{{پایان پاسخ}}
{{پایان پاسخ}}
۱۵٬۱۴۷

ویرایش