سؤال

خود فراموشی چیست و چه آثار و پیامدهایی دارد؟

اصطلاح خود فراموشی، عبارت است از بیگانه شدن انسان از شخصیت واقعی، انسانی و الهی خویش و توجه به شخصیتِ پنداری، خیالی و غیر واقعی خود.

چنان‌که می‌دانیم، انسان دارای دو بُعد حیوانی و الهی (مادّی و معنوی) است. آن چیزی که انسان را انسان می‌کند، توجه او به شخصیت الهی و معنوی اش می‌باشد. این شخصیت الهی و انسانی، همان شخصیت اصیل، واقعی و راستین اوست که در فرهنگ اسلامی «خود واقعی»[۱] نام گرفته است.

بدیهی است که نقطه مقابل «خود واقعی»، «خود غیر واقعی» خواهد بود. خودِ غیر واقعی همان شخصیتِ پنداری، خیالی و حیوانی است که در تعالیم اسلامی، «ناخود» «خودِ طُفیلی و غیر واقعی»[۲] شناخته می‌شود.

در منابع اسلامی، گاه نفس انسانی یا «خود» مورد نکوهش قرار می‌گیرد و به منزله بالاترین دشمن انسانی معرفی می‌شود. چنان‌که از آقا امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) نقل شده که فرمودند: «لا عدو اعدی علی المرء من نفسه»[۳] هیچ دشمنی برای انسان بدتر از خود او نیست.

در مقابل، گاهی چنان از «خود» تعریف شده که تمام دنیا را نیز نمی‌توان با آن برابر دانست، چنان‌که از حضرت سید الساجدین امام زین العابدین (علیه السلام) سؤال می‌شود که: «من اعظمُ الناس خطراً» از همه مردم با اهمیت تر کیست؟ فرمود: «من لم یر الدنیا خَطَراً لنفسه» آن کسی که تمام دنیا را با خودش برابر نمی‌کند.[۴]

با اندک تأملی می‌توان دریافت که «خود» مورد نکوهش، همان «ناخود» یا شخصیت دروغین و خیالی است که انسان آن را «خود» می‌پندارد؛ بنابراین وقتی سخن از «خودفراموشی» و از خودبیگانگی انسان به میان می‌آید، منظور این است که انسانِ آگاه، خودِ اصیل و شخصیت واقعی خویش را به دست فراموشی سپرده، از او بیگانه شده و تمام توجه خویش را به شخصیت دروغین خود معطوف سازد.

امیرمؤمنان علی (علیه السلام) می‌فرمایند: «عجبتُ لمن ینشد ضالته و قد اضل نفسه فلایطلبها.»[۵] من تعجب می‌کنم از مردمی که وقتی چیزی را گم می‌کنند، دستپاچه به دنبال گمشده شان هستند چطور این‌ها خودشان را گم کرده‌اند، ولی دنبال این نیستند که خودشان را پیدا کنند؟

ای کسی که وقتی پولت را گم می‌کنی همه جا دنبال آن می‌گردی و از این و آن سراغ می‌گیری، ببین آیا خودت را پیدا کرده‌ای؟

ای که در پیکار خود را باخته

دیگران را تو ز خود نشناخته

تو به هر صورت که آیی بیستی[۶]

که منم این، و الله آن تو نیستی

یک زمان تنها بمانی تو ز خلق

در غم و اندیشه مانی تا به حلق

این تو کی باشی؟ که تو آن اوحدی

که خوش و زیبا و سرمست خودی[۷]

خود را گم کردن و فراموش کردن، منحصر به این نیست که انسان درباره هویت و ماهیت خود اشتباه کند؛ بلکه هر موجودی در مسیر تکامل فطری خودش، که راه کمال را می‌پیماید، در حقیقت از خود سفر می‌کند، یعنی از خود ضعیف به خود قوی می‌رود؛ پس انحراف هر موجود از مسیر تکامل واقعی، انحراف از خود به ناخود است.

عوامل انحراف خودفراموش

۱. اهداف انحرافی

این انحراف، بیش از همه جا، در مورد انسان که موجودی مختار و آزاد است، صورت می‌گیرد. انسان هر غایت انحرافی را که انتخاب کند، در حقیقت او را به جای «خود» واقعی گذاشته است، یعنی ناخود را خود پنداشته است؛ پس غایات و اهداف انحرافی داشتن، یکی از عواملی است که انسان، غیر خود را به جای خود می‌گیرد و در نتیجه خود واقعی را فراموش می‌کند و از دست می‌دهد.

۲. بحران هویت و الگوهای منفی

این بحران در همه سنین ـ مخصوصاً در سنین نوجوانی و جوانی ـ به اوج خود می‌رسد؛ چرا که سنین نوجوانی، زمان جستجوی هویت است. اگر جوان بتواند هویت خویش را بازیابد و به خود توجه کند و شخصیت واقعی خویش را بیابد، راه خود را هموار ساخته است؛ اما اگر نتواند، دچار خود فراموشی و به عبارت دیگر دچار بی‌هویتی می‌شود.

در چنین مرحله ای است که برای خود، شخصیتی پنداری و خیالی (از چهره‌های رهبران سیاسی و مذهبی و ملی گرفته تا قهرمانان افسانه ای و ورزشی و سینمایی) درست کرده و همه حرکات و سکنات خود را با آن‌ها هماهنگ می‌کند؛ چرا که در چنین سنینی جوانان وارد برهه ای از زندگی می‌شوند که به دنبال الگو و اسوه ای هستند تا شخصیت خود را به کمک آنها تکمیل کنند. اگر در این مرحله ـ که شخصیت یک جوان شکل می‌گیرد ـ از الگوهای مناسب استفاده نشود، چون زمینه خالی است، طبیعتاً همان پندارهای خیالی، زمینه شخصیت سازی را ایفا کرده موجب ورود جوانان به دوران شوم بی‌هویتی می‌شوند.

۳. محبت دنیا

کسی که علایق او مخالف با بعد انسانیش باشد به تدریج خود انسانی خویش را فراموش می‌کند و متوجه چیزی می‌شود که با او هم خونی و هم خوانی ندارد؛ مثل انسان متشخص و صاحب اسم و رسمی که به موارد مخدر معتاد شود و کم‌کم زندگی و اعتبار خود را در این راه ببازد.

۴. از یاد بردن خداوند

آیه نهم سوره حشر می‌فرماید: «همانند کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خداوند هم نفوس آنها را از یادشان برد». کسی که خدا را فراموش کند در حقیقت اصل و ریشه خود را فراموش کرده است. انسان که نفحه الهی است و در زمین نقش خلیفه او را دارد لزوماً باید همواره به یاد خدا باشد و در همه حالات به اصل خود رجوع کند. طبیعی است، کسی که چنین نکند، خود را و حقیقت خود را هم از یاد می‌برد.

عوامل خودفراموشی

اين كه چرا انسان دچار «خود فراموشي» مي‏شود، مي‏توان به دو علت اشاره كرد:

۱ـ يكي از علت‏هاي خود فراموشي، زمينه‏هاي تربيتي و روان شناختي نوجوانان است؛ زيرا روان‏شناسان، سنين نوجواني را زمان جستجوي هويت دانسته‏اند. نوجوان درصدد است تا در دنياي پر آشوب و درعين حال متغيري كه او را احاطه كرده است، جايگاه واقعي خود را بيابد و هويتي از خويش به دست آورد. نوجوانان برآنند تا هويت مورد نظر خود را به‌گونه‏اي كه مايل هستند ايجاد كنند و بدين سؤال هميشگي پاسخ دهند كه «ما كيستيم؟ و براي چه زندگي مي‏كنيم؟».}}[۸]

به گفته روان‏شناسان، اگر دوران حساس نوجواني با كمك اولياء و مربّيان، به خوبي و سلامت طي نشود و نوجوان شخصيت واقعي خويش را در نيابد، پيامدهاي ناگوار، زندگي او را متلاطم خواهند ساخت، و او در نهايت دچار خود فراموشي يا از خود بيگانگي خواهد شد.

۲ـ علت اساسي خود فراموشي، خدا فراموشي است؛اولين مرحله سقوط انسان به پرتگاه فسق و ضلالت، در اثر فراموش كردن خود و بي‏توجهي به جايگاه و شرافت و مقامي است كه به او داده شده است. گوش‏جان به كلام نوراني خداوند متعال در قرآن كريم مي‏سپاريم كه مي‏فرمايد:

﴿ولا تكونوا كالذين نسوا الله فانسيهم انفسهم اولئك هم الفاسقون.[۹] و هم‌چون كساني نباشيد كه خدا را فراموش كردند و خدا نيز آن‏ها را به خود فراموشي گرفتار كرده. آنان به حقيقت بدكاران عالمند.

آري، فراموش كردن خدا سبب «خودفراموشي» مي‏شود. انسان در اثر غوطه‏ور شدن در لذّات مادّي و شهوات حيواني هدف آفرينش خود را به دست فراموشي مي‏سپارد؛ چرا كه فراموش كردن خدا همواره با فراموش كردن صفات جمال و جلال او همراه است؛ از اين رو انساني كه خدا را فراموش مي‏كند، خود را مستقل و غني و بي نياز خواهد شمرد و بدين ترتيب، واقعيت و هويت انساني خويش را از ياد خواهد برد.[۱۰] چنين انساني از فراهم آوردن توشه‏اي براي فرداي قيامت خود غافل خواهد ماند.

حضرت علي‏عليه السلام در اين باره مي‏فرمايند:

{{قرآن|من نسي الله سبحانه انساه الله نفسه و اعمي قلبه.[۱۱] كسي كه خدا را فراموش كند، خدا هم او را فراموش مي‏كند و چشم قلبش را نابينا مي‏سازد.

منشأ تمام شرارت‏ها، غفلت از خداست. بر اساس توجه به خداست كه انصاف، عدالت، رحم و مروت در انسان زنده مي‏شود.

همان‏گونه كه گياه در تاريكي مي‏خشكد و برگ‏هايش مي‏ريزد و ثمراتش از بين مي‏رود، انسان نيز با فراموش كردن خدا تمام صفات خويش را از بين مي‏برد. شيطان وقتي مي‏خواهد انسان را به گناه دعوت كند، اولين كاري كه انجام مي‏دهد اين است كه فكر انسان را از خدا بر مي‏گرداند و به سمت مصالح و منافع و تعلقات سوق مي‏دهد. وقتي انسان به خود توجه كرد، كوچك، حقير و ضعيف مي‏شود، همّتش پايين مي‏آيد، مسايل بزرگ را فراموش مي‏كند و مسايل كوچك براي انسان تلخ مي‏شود.

انسان به واسطه التفات به خود، ياد خدا را فراموش مي‏كند و دقيقاً با چيزي كه براي حفظ خود انجام مي‏دهد صدمه مي‏بيند.

چرا خداوند متعال مسأله حضرت آدم را در بهشت مكرر در قرآن ذكر مي‏كند؟ براي اين است كه اول انسان فكر كند كه من از حضرت آدم بالاتر نيستم و مواظب و مراقب باشد.[۱۲] دل وقتي با خدا ارتباط برقرار كرد و به خداوند متعال مربوط شد، خود انسان متوجه است كه چه كار بايد بكند و چه نبايد بكند. اين دل به انسان امر به معروف و نهي از منكر مي‏كند.

برخی از زمینه ها و علل دیگر عبارتند از:غفلت،بیماری های روانی، داشتن خانواده و دوستان عیاش و خوش گذران،گرفتارهای زندگی مدرن،نداشتن برنامه و مدیریت زمان،و...


منابع

  1. مطهری، مرتضی، فلسفه اخلاق، چاپ چهاردهم، تهران، صدرا، ۱۳۷۴، ص۱۲۷.
  2. همان.
  3. آمدی، غرر الحکم، ترجمه محمد علی انصاری، قم، دارالکتب، بی تا، فصل ۸۶، حدیث ۳۲۴.
  4. فلسفه اخلاق، پیشین.
  5. غررالحکم، پیشین.
  6. بیستی، یعنی بایستی.
  7. مولوی، مثنوی معنوی، ص۳۵۵، سطر ۱۸.
  8. شرفي، محمد رضا، دنياي نوجوان، تهران، انتشارات تربيت، چاپ دوم، ۱۳۷۲، ص۳۶۷.
  9. حشر/۱۹.
  10. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالكتاب الاسلامي، ۱۳۶۵، ج۲۳، ص۵۴۰.
  11. آمدي، غررالحكم، فصل ۷۷، حديث ۱۲۱۴.
  12. حائري شيرازي، محي الدين، تمثيلات، قم، انتشارات شفق، چاپ سوم، ۱۳۷۳، ج۱، ص۱۳۵.