سؤال

گفته شده که امام حسین(ع) چند سال قبل از عاشورا در منا خطبه‌ای علیه معاویه ایراد کرده است؛ آیا این موضوع واقعیت دارد؟

درگاه‌ها
امام حسین.png


جایگاه

خطبه امام حسین(ع) در سرزمین منا را از نظر محتوا خطبه‌ای متناسب با سایر خطبه‌ها و سخنان امام حسین(ع) پس از آغاز قیام عاشورا و مانند مقدمه‌ای برای نهضت عاشورا قلمداد کرده‌اند.[۱] گفته شده که این خطبه یک یا دو سال[۲] قبل از مرگ معاویه، در رجب سال ۶۰ق، و در اوج بحران اختناق، ظلم و فشاری که از سوی او بر امت اسلامی و به‌خصوص شیعیان وارد می‌شد ایراد شده است.[۳]

ناصر مکارم شیرازی این خطبه امام حسین(ع) را قیام فرهنگی علیه منافقانی که در قامت خلفای پیامبر(ص) ظاهر شده بودند قلمداد کرده است؛ قیامی که مانند قیام عاشورا امویان را رسوا می‌کرد.[۴]

برخی محققان اهداف امام حسین(ع) از ایراد این خطبه را در مکانی چون منی و در جمع صحابه پیامبر(ص) و تابعان چنین برشمرده‌اند:

  • نشان‌دادن اینکه حاکمان بنی‌امیه که دستور داده‌اند تا امام علی(ع) را بر فراز منابر ناسزا قصد تخریب چهره چه شخصیتی را دارند؛ شخصیتی که جان پیامبر(ص)، برادر او، جانشینش و وصی او بود. این روشنگری امام حسین(ع) موجب می‌شد که مردم از یک سو به ماهیت ضداسلامی امویان پی ببرند و از سوی دیگر با ناسزاگویی به امام علی(ع) بر منابر به مقابله بپردازند.
  • روشنگری در این مورد که قدرت امویان دلیلی بر حقانیت آنان شمرده نمی‌شود و مردم نباید جنایات آنان را به‌دست فراموشی بسپارند.
  • پاشیدن بذر انقلاب در آینده بر ضد امویان در افکار مردم مسلمان؛ انقلاب‌هایی که سال‌ها بعد به ثمر رسید.[۵]

بستر تاریخی

بستر تاریخی ایراد این خطبه چهار بخشنامه معاویه علیه امام علی(ع) و شیعیانش و به نفع امویان و پیروان آنان قلمداد شده است.[۶] در بخشنامه اول از همه خطبا خواسته شد تا امام علی(ع) را بر منابر لعنت کنند،[۷] بر شیعیان سخت بگیرند،[۸] شهادت آنان در محاکم شرعی را نپذیرند[۹] و مناقب عثمان را بر منابر نقل کنند و برای نقل‌کنندگان حقوقی معین کنند.[۱۰] در بخشنامه دوم، معاویه نقل فضائل ابوبکر و عمر را وظیفه واعظان قرار داد و به آنان گفت که مشابه فضائل امام علی(ع) را برای صحابه بیاورند، تا از نظر او اهل‌بیت(ع) منکوب شوند.[۱۱] در بخشنامه سوم و چهارم، معاویه دستور داد نام متهمان به دوستی با امام علی(ع) و خاندانش را از دیوان حقوق بیت المال حذف کنند و زندگی را بر آنان سخت کنند و خانه‌هایشان را بر سرشان خراب کنند.[۱۲]

سلیم بن قیس در ادامه اضافه می‌کند که فشار و اختناق همچنان ادامه داشت، ولی پس از شهادت امام حسن(ع) به اوج رسید؛ به طوری که شیعیان به شدت تحت تعقیب، آزار و قتل قرار گرفتند.[۱۳] در این شرایط، امام حسین(ع) در سفر حجی در سال ۵۸ یا ۵۹ق، در سرزمین منا و در میان جمع قابل توجهی از صحابه و تابعان، خطبه‌ای علیه سیاست‌های معاویه ایراد کرد.[۱۴]

محتوا و منابع خطبه

محمدصادق نجمی معتقد است که گرچه خطبه امام حسین(ع) در منا از نظر محتوا ابعاد گوناگونی دارد، در مجموع از سه بخش مستقل تشکیل شده است:

  • بخش اول که حاوی فضایل امام علی(ع) و اهل‌بیت(ع) در سیره رسول خدا(ص) است.
  • بخش دوم که دعوت به امر به معروف و نهی از منکر و اهمیت انجام این وظیفه اسلامی در مقابل حکام ظالم است.
  • بخش سوم که شامل تأکید بر وظیفه عالمان و لزوم قیام آنان در مقابل ستمگران و مفاسد سکوت آنان در مقابل ظالمان است.[۱۵]

درباره منابع این خطبه گفته شده که، از میان بخش‌های سه‌گانه این خطبه، هریک از مورخان و محدثان به نقل بخشی از آن بسنده کرده‌اند و از نقل بقیه خطبه صرف نظر کرده‌اند:

  • سلیم بن قیس هلالی (درگذشته سال ۹۰ق)، به‌تناسب بحث خود، فقط بخش اول خطبه را که مربوط به فضائل اهل‌بیت(ع) است را نقل کرده و تاریخ و محل ایراد خطبه را نیز مشخص کرده است.
  • ابن شعبه حرانی، محدث شیعه در قرن چهارم، در کتاب تحف العقول به نقل متن بخش دوم و سوم خطبه اکتفا کرده است.

نجمی معتقد است که اگرچه محدثان این خطبه را به‌صورت بخش‌های مختلف و متعدد نقل کرده‌اند، در مجموع این بخش‌ها همه یک خطبه هستند و این خطبه همان خطبه‌ای است که امام حسین(ع) آن را در منا ایراد کرده است.[۱۶]

متن و ترجمه بخش اول خطبه

خطبه امام حسین(ع) در منا
متنترجمه
لَمّا کانَ قَبلَ مَوتِ مُعاوِیَةَ بِسَنَةٍ، حَجَّ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام وعَبدُ اللّهِ بنُ عَبّاسٍ وعَبدُ اللّهِ بنُ جَعفَرٍ مَعَهُ. فَجَمَعَ الحُسَینُ علیه السلام بَنی هاشِمٍ، رِجالَهُم ونِساءَهُم ومَوالِیَهُم وشیعَتَهُم مَن حَجَّ مِنهُم، ومِنَ الأَنصارِ مِمَّن یَعرِفُهُ الحُسَینُ علیه السلام وأهلُ بَیتِهِ. ثُمَّ أرسَلَ رُسُلاً: لا تَدَعوا أحَدا مِمَّن حَجَّ العامَ مِن أصحابِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله المَعروفینَ بِالصَّلاحِ وَالنُّسُکِ إلَا اجمَعوهُم لی. فَاجتَمَعَ إلَیهِ بِمِنیً أکثَرُ مِن سَبعِمِئَةِ رَجُلٍ وهُم فی سُرادِقِهِ، عامَّتُهُم مِنَ التّابِعینَ، ونَحوٌ مِن مِئَتَی رَجُلٍ مِن أصحابِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله، وغَیرِهِم. فَقامَ فیهِمُ الحُسَینُ علیه السلام خَطیبا، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنی عَلَیهِ، ثُمَّ قالَیک سال پیش از مرگ معاویه، حسین بن علی(ع) حج گزارد و عبداللّه بن عبّاس و عبداللّه بن جعفر نیز با او بودند. حسین(ع) حاجیان بنی‌هاشم را از مرد و زن و وابستگان و پیروانشان و نیز هر کس از انصار را که خود یا خانواده‌اش می‌شناخت، جمع کرد و سپس پیک‌هایی فرستاد با این پیام که: «هیچ‌یک از اصحاب پیامبر(ص) را که امسال به حج آمده‌اند و به صلاح و عبادت معروف‌اند، از قلم نیندازید، مگر آن که برایم گردشان بیاورید». بیش از هفتصدنفر در خیمه‌های حسین(ع) در سرزمین منا گرد آمدند. بیشتر این افراد، از تابعیان و حدود دویست نفر نیز از اصحاب پیامبر(ص) و غیر آنان بودند. حسین(ع) میان آنان به سخن ایستاد و پس از حمد و ثنای خداوند، گفت:
أمّا بَعدُ، فَإِنَّ هذَا الطّاغِیَةَ قَد فَعَلَ بِنا وبِشیعَتِنا ما قَد رَأَیتُم وعَلِمتُم وشَهِدتُم، وإنّی اُریدُ أن أسأَلَکُم عَن شَیءٍ، فَإِن صَدَقتُ فَصَدِّقونی وإن کَذَبتُ فَکَذِّبونی: أسأَلُکُم بِحَقِّ اللّهِ عَلَیکُم وحَقِّ رَسولِ اللّهِ وحَقِّ قَرابَتی مِن نَبِیِّکُم، لَمّا سَیَّرتُم مَقامی هذا، ووَصَفتُم مَقالَتی، ودَعَوتُم أجمَعینَ فی أنصارِکُم مِن قَبائِلِکُم مَن أمِنتُم مِنَ النّاسِ ووَثِقتُم بِهِ، فَادعوهُم إلی ما تَعلَمونَ مِن حَقِّنا؛ فَإِنّی أتَخَوَّفُ أن یَدرُسَ هذَا الأَمرُ ویَذهَبَ الحَقُّ ویُغلَبَ، «وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکَـفِرُونَ». وما تَرَکَ شَیئا مِمّا أنزَلَ اللّهُ فیهِم مِنَ القُرآنِ إلّا تَلاهُ وفَسَّرَهُ، ولا شَیئا مِمّا قالَهُ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فی أبیهِ وأخیهِ واُمِّهِ وفی نَفسِهِ وأهلِ بَیتِهِ إلّا رَواهُ. وکُلُّ ذلِکَ یَقولُ الصَّحابَةُ: اللّهُمَّ نَعَم، قَد سَمِعنا وشَهِدنا. ویَقولُ التّابِعِیُّ: اللّهُمَّ قَد حَدَّثَنی بِهِ مَن اُصَدِّقُهُ وأَأتَمِنُهُ مِنَ الصَّحابَةِ. فَقالَ: أنشُدُکُمُ اللّهَ إلّا حَدَّثتُم بِهِ مَن تَثِقونَ بِهِ وبِدینِهِ. فَکانَ فیما ناشَدَهُمُ الحُسَینُ علیه السلام وذَکَّرَهُم أن قالَ: أنشُدُکُمُ اللّهَ، أتَعلَمونَ أنَّ عَلِیَّ بنَ أبی‌طالِبٍ کانَ أخا رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله حینَ آخی بَینَ أصحابِهِ، فَآخی بَینَهُ وبَینَ نَفسِهِ وقالَ: «أنتَ أخی وأنَا أخوکَ فِی الدُّنیا وَالآخِرَةِ»؟ قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. اما بعد، این طاغوت [معاویه]، با ما و پیروانمان، آن کرده که دیده‌اید و می‌دانید و پیش روی شماست. من می‌خواهم پرسشی از شما بکنم. اگر راست گفتم، تصدیقم کنید و اگر دروغ گفتم، تکذیبم کنید. به حق خدا بر شما و حق پیامبر خدا(ص) و حقّ نزدیکی‌ام به پیامبرتان، چون از این‌جا رفتید و گفته‌ام را نقل کردید و هر آن کس از یاوران قبیله‌تان را که از او ایمن بودید و به وی اعتماد داشتید، فرا خواندید، آنان را به آنچه از حق ما می‌دانید، فرا بخوانید؛ چرا که من بیم دارم که این موضوع (امامت)، از یاد برود و حق مغلوب شود و از میان برود: «هرچند خداوند تمام‌کننده نور خویش است، اگرچه کافران را ناخوش آید. و حسین(ع) چیزی از قرآن را که در حق ایشان نازل شده بود فرو ننهاد، جز آنکه آن را خواند و تفسیر کرد و هیچ حدیثی از آنچه پیامبر(ص) در باره پدر، برادر، مادر، خودش و خاندانش فرموده بود را نادیده نگرفت، جز آنکه روایتش کرد و در باره همه اینها، صحابه می‌گفتند: آری، آری، [این را از پیامبر(ص)] شنیدیم و دیدیم» و تابعی می‌گفت: آری، آری، آن را فردی از صحابه برای من نقل کرده که او را راستگو و امین می‌دانم. حسین(ع) فرمود: شما را به خدا سوگند می‌دهم که این را جز به کسی که به خودش و دینش اطمینان دارید نگویید. و از جمله آنچه حسین(ع) آنها را به آن سوگند داد و به یادشان آورد این بود که گفت: شما را به خدا سوگند می‌دهم، آیا می‌دانید که وقتی [پیامبر(ص)]بین یارانش پیمان برادری بست، علی بن ابی‌طالب، برادر پیامبر خدا(ص) بود؛ پس بین او و خودش پیمان برادری بست و فرمود: در دنیا و آخرت، تو برادرِ منی و من برادر تو ام. گفتند: به‌خدا، آری.
قالَ: أنشُدُکُمُ اللّهَ، هَل تَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله اشتَری مَوضِعَ مَسجِدِهِ ومَنازِلِهِ فَابتَناهُ، ثُمَّ ابتَنی فیهِ عَشَرَةَ مَنازِلَ، تِسعَةً لَهُ وجَعَلَ عاشِرَها فی وَسَطِها لِأَبی، ثُمَّ سَدَّ کُلَّ بابٍ شارِعٍ إلَی المَسجِدِ غَیرَ بابِهِ، فَتَکَلَّمَ فی ذلِکَ مَن تَکَلَّمَ، فَقالَ صلی الله علیه و آله: «ما أنَا سَدَدتُ أبوابَکُم وفَتَحتُ بابَهُ، ولکِنَّ اللّهَ أمَرَنی بِسَدِّ أبوابِکُم وفَتحِ بابِهِ»، ثُمَّ نَهَی النّاسَ أن یَناموا فِی المَسجِدِ غَیرَهُ، وکانَ یُجنِبُ فِی المَسجِدِ ومَنزِلُهُ فی مَنزِلِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله، فَوُلِدَ لِرَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ولَهُ فیهِ أولادٌ؟ قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أفَتَعلَمونَ أنَّ عُمَرَ بنَ الخَطّابِ حَرَصَ عَلی کَوَّةٍ قَدرَ عَینِهِ یَدَعُها مِن مَنزِلِهِ إلَی المَسجِدِ، فَأَبی عَلَیهِ، ثُمَّ خَطَبَ صلی الله علیه و آله فَقالَ: إنَّ اللّهَ أمَرَ موسی أن یَبنِیَ مَسجِدا طاهِرا لا یَسکُنُهُ غَیرُهُ وغَیرُ هارونَ وَابنَیهِ، وإنَّ اللّهَ أمَرَنی أن أبنِیَ مَسجِدا طاهِرا لا یَسکُنُهُ غَیری وغَیرُ أخی وَابنَیهِ. قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا می‌دانید که پیامبر(ص) زمین محل مسجد و منزلش را خرید و مسجد را ساخت و سپس در آنجا ده خانه ساخت که نُه تای آن از آنِ او بود و دهمی را در وسط آنها برای پدرم معین کرد و سپس همه راه‌های ورود [از خانه‌ها] به مسجد را بست، جز راه ورودی پدرم را، و در این باره پاره‌ای سخن گفتند و پیامبر(ص) فرمود: من درهای شما را نبستم و در خانه او را باز نگذاشتم، خداوند به من فرمان داد که درهای شما را ببندم و در خانه او را باز بگذارم و آنگاه همه مردم را، به‌جز او، از خوابیدن در مسجد نهی کرد و او حتی در مسجد جُنُب می‌شد و خانه او در خانه پیامبر(ص) بود و برای پیامبر خدا(ص) و او در همان خانه فرزندانی زاده شدند. گفتند: به خدا، آری. فرمود: آیا می‌دانید که عمر بن خطاب اصرار کرد تا روزنه‌ای به مقدار یک چشم از منزلش به مسجد برایش باز بگذارد؛ ولی پیامبر(ص) قبول نکرد و آنگاه، سخنرانی کرد و فرمود: خداوند به موسی(ع) فرمان داد مسجدی پاک بسازد که جز خودش و هارون(ع) و دو پسر هارون، کس دیگری در آن ساکن نشود. اکنون خداوند به من نیز فرمان داد تا مسجدی پاک بسازم و جز خودم و برادرم و دو فرزندش، کسی در آن ساکن نشود. گفتند: به خدا، آری.
قالَ: أنشُدُکُمُ اللّهَ، أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله نَصَبَهُ یَومَ غَدیرِ خُمٍّ، فَنادی لَهُ بِالوِلایَةِ وقالَ: «لِیُبَلِّغِ الشّاهِدُ الغائِبَ». قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أنشُدُکُمُ اللّهَ، أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ لَهُ فی غَزوَةِ تَبوکَ: «أنتَ مِنّی بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسی وأنتَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤمِنٍ بَعدی». قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أنشُدُکُمُ اللّهَ، أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله حینَ دَعَا النَّصاری مِن أهلِ نَجرانَ إلَی المُباهَلَةِ، لَم یَأتِ إلّا بِهِ وبِصاحِبَتِهِ وَابنَیهِ. قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أنشُدُکُمُ اللّهَ أتَعلَمونَ أنَّهُ دَفَعَ إلَیهِ اللِّواءَ یَومَ خَیبَرَ، ثُمَّ قالَ: «لَأَدفَعُهُ إلی رَجُلٍ یُحِبُّهُ اللّهُ ورَسولُهُ ویُحِبُّ اللّهَ ورَسولَهُ، کَرّارٍ غَیرِ فَرّارٍ، یَفتَحُهَا اللّهُ عَلی یَدَیهِ». قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله بَعَثَهُ بِبَراءَةَ، وقالَ: «لا یُبَلِّغُ عَنّی إلّا أنَا أو رَجُلٌ مِنّی». قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله لَم تَنزِل بِهِ شِدَّةٌ قَطُّ إلّا قَدَّمَهُ لَها ثِقَةً بِهِ، وأنَّهُ لَم یَدعُهُ بِاسمِهِ قَطُّ إلّا أن یَقولَ: «یا أخی»، وَ «ادعوا لی أخی». قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قَضی بَینَهُ وبَینَ جَعفَرٍ وزَیدٍ، فَقالَ لَهُ: «یا عَلِیُّ ! أنتَ مِنّی وأنَا مِنکَ، وأنتَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤمِنٍ ومُؤمِنَةٍ بَعدی». قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا می‌دانید که پیامبر(ص) در روز غدیر خم او را منصوب کرد و ولایت را برای او تثبیت کرد و فرمود: «حاضران به غایبان برسانند». گفتند: به خدا، آری. فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا می‌دانید که پیامبر(ص) در جنگ تبوک به او فرمود: «تو نسبت به من چون هارون نسبت به موسایی و تو پس از من ولی هر مؤمنی هستی». گفتند: به خدا، آری. فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا می‌دانید که پیامبر(ص)، هنگامی که مسیحیان نجران را به مباهله خواند، جز علی(ع) و زنش و دو فرزندش را نیاورد. گفتند: به خدا، آری. فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا می‌دانید که در روز خیبر پیامبر(ص) پرچم را به او داد و فرمود: «پرچم را به کسی می‌دهم که خدا و پیامبرش او را دوست می‌دارند و او نیز خدا و پیامبرش را دوست دارد؛ کسی که حمله‌کننده‌ای نترس است و خداوند به دست او قلعه خیبر را فتح می‌کند». گفتند: به خدا، آری. فرمود: آیا می‌دانید که پیامبر(ص) سوره برائت را به‌وسیله او فرستاد و فرمود: «از سوی من جز خودم یا مردی از من ابلاغ نمی‌کند». گفتند: به خدا، آری. فرمود: آیا می‌دانید که هیچ سختی‌ای به پیامبر(ص) روی نمی‌آورد جز آنکه از سرِ اعتماد به علی(ع) او را برای حل آن پیش می‌فرستاد و پیامبر(ص) هیچگاه او را به نام صدا نمی‌زد، بلکه می‌فرمود: «ای برادرم!» یا «برادرم را برایم صدا کنید». گفتند: به خدا، آری. فرمود: آیا می‌دانید که پیامبر(ص) بین علی(ع)، جعفر و زید داوری کرد و به او فرمود: «ای علی! تو از منی و من از تو هستم و تو پس از من ولی هر مرد و زن مؤمن هستی». گفتند: به خدا، آری.
قالَ: أتَعلَمونَ أنَّهُ کانَت لَهُ مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله کُلَّ یَومٍ خَلوَةٌ وکُلَّ لَیلَةٍ دَخلَةٌ؛ إذا سَأَلَهُ أعطاهُ وإذا سَکَتَ أبدَأَهُ. قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَضَّلَهُ عَلی جَعفَرٍ وحَمزَةَ حینَ قالَ لِفاطِمَةَ علیهاالسلام: «زَوَّجتُکِ خَیرَ أهلِ بَیتی، أقدَمَهُم سِلما وأعظَمَهُم حِلما وأکثَرَهُم عِلما». قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ: «أنَا سَیِّدُ وُلدِ آدَمَ وأخی عَلِیٌّ سَیِّدُ العَرَبِ وفاطِمَةُ سَیِّدَةُ نِساءِ أهلِ الجَنَّةِ وَابنایَ الحَسَنُ وَالحُسَینُ سَیِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ». قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. قالَ: أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله أمَرَهُ بِغُسلِهِ وأخبَرَهُ أنَّ جَبرَئیلَ یُعینُهُ عَلَیهِ. قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. فرمود: آیا می‌دانید که علی(ع) [برای دریافت علوم پیامبر(ص)]، هر روز با پیامبر(ص) خلوت می‌کرد و هر شب به خانه‌اش می‌رفت و هرگاه می‌پرسید پیامبر(ص) پاسخ می‌داد و هرگاه سکوت می‌کرد، پیامبر(ص) [خود سخنش را] آغاز می‌کرد. گفتند: به خدا، آری. فرمود: آیا می‌دانید که پیامبر(ص)، هنگامی که به فاطمه(س) فرمود: «شوهر تو بهترینِ کسان من، پیش‌ترینشان در اسلام‌آوردن، بزرگ‌ترینشان در بردباری و دانشمندترین آنان است» او را بر جعفر و حمزه برتری بخشید. گفتند: به خدا، آری. فرمود: آیا می‌دانید که پیامبر(ص) فرمود: «من سرور فرزندان آدم(ع) هستم و برادرم علی(ع) سرور عرب و فاطمه بانوی زنان بهشت و دو پسرم حسن و حسین سرور جوانان بهشت‌اند». گفتند: به خدا، آری. فرمود: آیا می‌دانید که پیامبر(ص) به علی(ع) فرمان داد تا غسلش دهد و به او خبر داد که در این کار جبرئیل(ع) او را یاری خواهد کرد. گفتند: به خدا، آری.
قالَ: أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ فی آخِرِ خُطبَةٍ خَطَبَها: «أیُّهَا النّاسُ! إنّی تَرَکتُ فیکُمُ الثَّقَلَینِ کِتابَ اللّهِ وأهلَ بَیتی، فَتَمَسَّکوا بِهِما لَن تَضِلّوا». قالوا: اللّهُمَّ نَعَم. فَلَم یَدَع شَیئا أنزَلَهُ اللّهُ فی عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام خاصَّةً وفی أهلِ بَیتِهِ مِنَ القُرآنِ ولا عَلی لِسانِ نَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله إلّا ناشَدَهُم فیهِ، فَیَقولُ الصَّحابَةُ: اللّهُمَّ نَعَم، قَد سَمِعنا، ویَقولُ التّابِعِیُّ: اللّهُمَّ قَد حَدَّثَنیهِ مَن أثِقُ بِهِ، فُلانٌ وفُلانٌ. ثُمَّ ناشَدَهُم أنَّهُم قَد سَمِعوهُ صلی الله علیه و آله یَقولُ: «مَن زَعَمَ أنَّهُ یُحِبُّنی ویُبغِضُ عَلِیّا فَقَد کَذَبَ، لَیسَ یُحِبُّنی وهُوَ یُبغِضُ عَلِیّا». فَقالَ لَهُ قائِلٌ: یا رَسولَ اللّهِ! وکَیفَ ذلِکَ. قالَ: «لِأَنَّهُ مِنّی وأنَا مِنهُ، مَن أحَبَّهُ فَقَد أحَبَّنی ومَن أحَبَّنی فَقَد أحَبَّ اللّهَ ومَن أبغَضَهُ فَقَد أبغَضَنی ومَن أبغَضَنی فَقَد أبغَضَ اللّهَ». فَقالوا: اللّهُمَّ نَعَم، قَد سَمِعنا. وتَفَرَّقوا عَلی ذلِکَ.[۱۷] فرمود: آیا می‌دانید که پیامبر(ص) در آخرین سخنرانی خود فرمود: «ای مردم! من در میان شما، دو چیز گرانسنگ باقی گذاشتم؛ کتاب خدا و اهل‌بیتم. به آن دو چنگ بزنید تا هرگز گمراه نشوید». گفتند: به خدا، آری. [امام حسین(ع)] چیزی را از آنچه خداوند درباره علی بن ابی‌طالب(ع) یا اهل‌بیتش در قرآن فرو فرستاده بود، یا بر زبان پیامبرش جاری شده بود، ناگفته نگذاشت و حاضران را بر آن مطالب سوگند داد. پس اصحاب می‌گفتند: آری، ما شنیده‌ایم» و تابعیان می‌گفتند: «آری، [آن را] کسانی که به آنان اعتماد داشته‌ایم، چون فلانی و فلانی، به ما خبر داده‌اند. آنگاه، سوگندشان داد که [بگویند] آیا آنان این مطلب را شنیده‌اند که پیامبر(ص) فرمود: «کسی که فکر کند مرا دوست می‌دارد، اگر علی را دشمن بدارد، دروغ می‌گوید [هیچ‌کس] در حالی که علی را دشمن می‌دارد مرا دوست ندارد». کسی گفت: ای پیامبر خدا! چه طور چنین است. پیامبر(ص) فرمود: «چون او از من است و من از اویم. آنکه او را دوست بدارد مرا دوست داشته است و آنکه مرا دوست بدارد خدا را دوست داشته است و آنکه او را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است و آنکه مرا دشمن بدارد خدا را دشمن داشته است». گفتند: آری، شنیده‌ایم و آنگاه پراکنده شدند.


متن و ترجمه بخش دوم و سوم خطبه

خطبه امام حسین(ع) در منا
متنترجمه
اِعتَبروا اَیُّها النّاسُ بِما وَعَظَ اللّهُ بِهِ اوْلیاءَهُ مِن سُوءِ ثَنائِهِ عَلَی الَاحْبارِ اِذْیَقُولُ: لَولا یَنْهاهُمُ الرَّبانِیُّونَ وَاْلَاحْبارُ عَنْ قَوْلِهُم اْلا ثمَ وَقالَ: لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی اِسْرائیلَ اِلی قوله لَبِئْسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ.اي مردم! از پندی که خدا به اولیا و دوستانش به‌صورت نکوهش از علمای یهود داده عبرت بگیرید؛ آنجا که می‌فرماید: «چرا علمای دینی و احبار، یهودیان را از سخنان گناه‌آمیز و خوردن حرام نهی نمی‌کنند» و باز می‌فرماید:«آنها که از بنی‌اسرائیل کافر شدند مورد لعن و نفرین قرار گرفتند»، تا آنجا که می‌فرماید: «آنها از اعمال زشتی که انجام می‌دادند یکدیگر را نهی نمی‌کردند و چه کار بدی را مرتکب می‌شدند».
وَ إِنَّمَا عَابَ اللهُ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ لِأَنَّهُمْ كَانُوا يَرَوْنَ مِنَ الظَّلَمَةِ الَّذِينَ بَيْنَ أَظْهُرِهِمُ الْمُنْكَرَ وَ الْفَسَادَ فَلَا يَنْهَوْنَهُمْ عَنْ ذَلِكَ رَغْبَةً فِيمَا كَانُوا يَنَالُونَ مِنْهُمْ وَ رَهْبَةً مِمَّا يَحْذَرُونَ وَ اللهُ يَقُولُ فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ قَالَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَبَدَأَ اللهُ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ فَرِيضَةً مِنْهُ لِعِلْمِهِ بِأَنَّهَا إِذَا أُدِّيَتْ وَ أُقِيمَتْ اسْتَقَامَتِ الْفَرَائِضُ كُلُّهَا هَيِّنُهَا وَ صَعْبُهَا وَ ذَلِكَ أَنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ دُعَاءٌ إِلَى الْإِسْلَامِ مَعَ رَدِّ الْمَظَالِمِ وَ مُخَالَفَةِ الظَّالِمِ وَ قِسْمَةِ الْفَيْ‏ءِ وَ الْغَنَائِمِ وَ أَخْذِ الصَّدَقَاتِ مِنْ مَوَاضِعِهَا وَ وَضْعِهَا فِي حَقِّهَا. و بدین سان خداوند آنان را نکوهش کرد؛ چون آنان از ستمگر میان خود کارهای زشت و فساد می‌دیدند و نهیشان نمی‌کردند، به طمع آنچه از آنها به ایشان می‌رسید و از بیم آنچه از آن می‌ترسیدند، با اینکه خدا می‌فرماید: «از مردم نترسید و از من بترسید». و می‌فرماید: «مردان و زنان باایمان دوستان یکدیگرند، به کارهای پسندیده وا می‌دارند و از کارهای ناپسند باز می‌دارند». خدا امر به معروف و نهی از منکر را که تکلیف واجبی است، از خودش آغاز کرده است؛ زیرا می‌دانسته که اگر این فرضیه ادا شود و برپا گردد، همه فرایض از آسان و دشوار برپا شوند؛ چه امر به معروف و نهی از منکر دعوت به اسلام است، همراه رد مظالم و مخالفت با ظالم و تقسیم بیت‌المال و غنایم، و گرفتن زکات از جای خود و صرف آن در مورد بسزای خود.
ثُمَّ أَنْتُمْ أَيُّهَا الْعِصَابَةُ عِصَابَةٌ بِالْعِلْمِ مَشْهُورَةٌ وَ بِالْخَيْرِ مَذْكُورَةٌ وَ بِالنَّصِيحَةِ مَعْرُوفَةٌ وَ بِاللهِ فِي أَنْفُسِ النَّاسِ مَهَابَةٌ يَهَابُكُمُ الشَّرِيفُ وَ يُكْرِمُكُمُ الضَّعِيفُ وَ يُؤْثِرُكُمْ مَنْ لَا فَضْلَ لَكُمْ عَلَيْهِ وَ لَا يَدَ لَكُمْ عِنْدَهُ تَشْفَعُونَ فِي الْحَوَائِجِ إِذَا امْتَنَعَتْ مِنْ طُلَّابِهَا وَ تَمْشُونَ فِي الطَّرِيقِ بِهَيْبَةِ الْمُلُوكِ وَ كَرَامَةِ الْأَكَابِرِ أَ لَيْسَ كُلُّ ذَلِكَ إِنَّمَا نِلْتُمُوهُ بِمَا يُرْجَى عِنْدَكُمْ مِنَ الْقِيَامِ بِحَقِّ الله وَ إِنْ كُنْتُمْ عَنْ أَكْثَرِ حَقِّهِ تُقَصِّرُونَ فَاسْتَخْفَفْتُمْ بِحَقِّ الْأَئِمَّةِ فَأَمَّا حَقَّ الضُّعَفَاءِ فَضَيَّعْتُمْ وَ أَمَّا حَقَّكُمْ بِزَعْمِكُم‏ فَطَلَبْتُمْ فَلَا مال [مَالًا بَذَلْتُمُوهُ وَ لَا نَفْساً خَاطَرْتُمْ بِهَا لِلَّذِي خَلَقَهَا وَ لَا عَشِيرَةً عَادَيْتُمُوهَا فِي ذَاتِ اللهِ أَنْتُمْ تَتَمَنَّوْنَ عَلَى الله جَنَّتَهُ وَ مُجَاوَرَةَ رُسُلِهِ وَ أَمَانَهُ مِنْ عَذَابِهِ لَقَدْ خَشِيتُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الْمُتَمَنُّونَ عَلَى اللهِ أَنْ تَحُلَّ بِكُمْ نَقِمَةٌ مِنْ نَقِمَاتِهِ لِأَنَّكُمْ بَلَغْتُمْ مِنْ كَرَامَةِ الله مَنْزِلَةً فُضِّلْتُمْ بِهَا وَ مَنْ يُعْرَفُ بِاللَه لَا تُكْرِمُونَ وَ أَنْتُمْ بِاللَّهِ فِي عِبَادِهِ تُكْرَمُونَ وَ قَدْ تَرَوْنَ عُهُودَ اللَّهِ مَنْقُوضَةً فَلَا تَقْرَعُونَ وَ أَنْتُمْ لِبَعْضِ ذِمَمِ آبَائِكُمْ تَقْرَعُونَ وَ ذِمَّةُ رَسُولِ الله مَحْقُورَةٌ وَ الْعُمْيُ وَ الْبُكْمُ وَ الزَّمِنُ فِي الْمَدَائِنِ مُهْمَلَةٌ لَا تَرْحَمُونَ وَ لَا فِي مَنْزِلَتِكُمْ تَعْمَلُونَ وَ لَا مِنْ عَمَلٍ فِيهَا تَعْتِبُونَ وَ بِالادِّهَانِ وَ الْمُصَانَعَةِ عِنْدَ الظَّلَمَةِ تَأْمَنُونَ كُلُّ ذَلِكَ مِمَّا أَمَرَكُمُ اللهُ بِهِ مِنَ النَّهْيِ وَ التَّنَاهِي وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غَافِلُونَ وَ أَنْتُمْ أَعْظَمُ النَّاسِ مُصِيبَةً لِمَا غُلِبْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ مَنَازِلِ الْعُلَمَاءِ لَوْ كُنْتُمْ تَسْمَعُونَ ذَلِكَ بِأَنَّ مَجَارِيَ الْأُمُورِ وَ الْأَحْكَامِ عَلَى أَيْدِي الْعُلَمَاءِ بِالله الْأُمَنَاءِ عَلَى حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ فَأَنْتُمْ الْمَسْلُوبُونَ تِلْكَ الْمَنْزِلَةَ وَ مَا سُلِبْتُمْ ذَلِكَ إِلَّا بِتَفَرُّقِكُمْ عَنِ الْحَقِّ وَ اخْتِلَافِكُمْ فِي السُّنَّةِ بَعْدَ الْبَيِّنَةِ الْوَاضِحَةِ وَ لَوْ صَبَرْتُمْ عَلَى الْأَذَى وَ تَحَمَّلْتُمُ الْمَئُونَةَ فِي ذَاتِ اللهِ كَانَتْ أُمُورُ اللهِ عَلَيْكُمْ تَرِدُ وَ عَنْكُمْ تَصْدُرُ وَ إِلَيْكُمْ تَرْجِعُ وَ لَكِنَّكُمْ مَكَّنْتُمُ الظَّلَمَةَ مِنْ مَنْزِلَتِكُمْ وَ أَسْلَمْتُمْ أُمُورَ اللهِ فِي أَيْدِيهِمْ يَعْمَلُونَ بِالشُّبُهَاتِ وَ يَسِيرُونَ فِي الشَّهَوَاتِ سَلَّطَهُمْ عَلَى ذَلِكَ فِرَارُكُمْ مِنَ الْمَوْتِ وَ إِعْجَابُكُمْ بِالْحَيَاةِ الَّتِي هِيَ مُفَارِقَتُكُمْ فَأَسْلَمْتُمُ الضُّعَفَاءَ فِي أَيْدِيهِمْ فَمِنْ بَيْنِ مُسْتَعْبَدٍ مَقْهُورٍ وَ بَيْنِ مُسْتَضْعَفٍ عَلَى مَعِيشَتِهِ مَغْلُوبٍ يَتَقَلَّبُونَ فِي الْمُلْكِ بِآرَائِهِمْ وَ يَسْتَشْعِرُونَ الْخِزْيَ بِأَهْوَائِهِمْ اقْتِدَاءً بِالْأَشْرَارِ وَ جُرْأَةً عَلَى الْجَبَّارِ فِي كُلِّ بَلَدٍ مِنْهُمْ عَلَى مِنْبَرِهِ خَطِيبٌ يَصْقَعُ فَالْأَرْضُ لَهُمْ شَاغِرَةٌ وَ أَيْدِيهِمْ فِيهَا مَبْسُوطَةٌ وَ النَّاسُ لَهُمْ خَوَلٌ لَا يَدْفَعُونَ يَدَ لَامِسٍ فَمِنْ بَيْنِ جَبَّارٍ عَنِيدٍ وَ ذِي سَطْوَةٍ عَلَى الضَّعَفَةِ شَدِيدٍ مُطَاعٍ لَا يَعْرِفُ الْمُبْدِئَ وَ الْمُعِيدَ فَيَا عَجَباً وَ مَا لِي لَا أَعْجَبُ وَ الْأَرْضُ مِنْ غَاشٍّ غَشُومٍ وَ مُتَصَدِّقٍ ظَلُومٍ وَ عَامِلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ بِهِمْ غَيْرِ رَحِيمٍ فَاللهُ الْحَاكِمُ فِيمَا فِيهِ تَنَازَعْنَا وَ الْقَاضِي بِحُكْمِهِ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَنَا اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنْ مَا كَانَ مِنَّا تَنَافُساً فِي سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاساً مِن‏ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَكِنْ لِنُرِيَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِكَ وَ يَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ وَ يُعْمَلَ بِفَرَائِضِكَ وَ سُنَّتِكَ وَ أَحْكَامِكَ فَإِنَّكُمْ إِلَّا تَنْصُرُونَا وَ تُنْصِفُونَا قَوِيَ الظَّلَمَةُ عَلَيْكُمْ وَ عَمِلُوا فِي إِطْفَاءِ نُورِ نَبِيِّكُمْ وَ حَسْبُنَا اللهُ وَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْهِ أَنَبْنَا وَ إِلَيْهِ الْمَصِير.[۱۸] سپس شما، ای گروه نیرومند! دسته‌ای هستید که به دانش و نیکی و خیرخواهی معروفید و به وسیله خدا در دل مردم مهابتی دارید که شرافتمند از حساب می‌برد و ناتوان شما را گرامی می‌دارد و آنان که هم‌درجه شمایند و بر آنها حق نعمتی ندارید، شما را بر خود پیش می‌دارند، شما واسطه حوایجی هستید که از خواستارانشان دریغ می‌دارند و به هیبت پادشاهان و ارجمندی بزرگان در میان راه، گام برمی‌دارید. آیا همه اینها از آن رو نیست که به شما امیدوارند که به حق خدا قیام کنید؟ اگرچه از بیشتر حقوق خداوندی کوتاهی کرده‌اید، از این رو حق امامان را سبک شمرده، حقوق ضعیفان را تباه ساخته‌اید و به پندار خود حقّ خود را گرفته‌اید. شما در این راه نه مالی خرج کردید و نه جانی را برای خدا که آن را آفریده به مخاطره‌انداختید و نه برای رضای خدا با عشیره‌ای درافتادید، آیا شما به درگاه خدا بهشت و همنشینی پیامبران و امان از عذابِ او را آرزو دارید؟

ای آرزومندانِ به درگاه خدا! من می‌ترسم کیفری از کیفرهای او بر شما فرود آید، زیرا شما از کرامت خدا به منزلتی دست یافته‌اید که بدان بر دیگری برتری دارید و کسی را که به وسیله خدا (بر شما) شناسانده می‌شود، گرامی نمی‌دارید با اینکه خود به خاطر خدا در میان مردم احترام دارید. شما می‌بینید که پیمان‌های خدا شکسته شده و نگران نمی‌شوید با اینکه برای یک نقض پیمانِ پدران خود به هراس می‌افتید. می‌بینید که پیمان رسول خدا(ص) خوار و ناچیز شده و کورها و لال‌ها و از کار افتاده‌ها در شهرها رها شده‌اند و رحم نمی‌کنید و در خور مسئولیت خود کار نمی‌کنید و به کسانی که در آن راه تلاش می‌کنند وقعی نمی‌نهید و خود به چاپلوسی و سازش با ظالمان آسوده‌اید. همه اینها همان جلوگیری و بازداشتن دسته‌جمعی است که خداوند را بدان فرمان داده و شما از آن غافلید. مصیبت شما از همه مردم بزرگ‌تر است؛ زیرا در حفظ منزلت علما مغلوب شدید، کاش (در حفظ آن) تلاش می‌کردید. این برای آن است که زمام امور و گذرگاه احکام (یعنی پست‌های کلیدی) به دست عالمان به خداست که بر حلال و حرام خدا امین‌اند و از شما این منزلت را ربودند و آن از شما ربوده نشد مگر به واسطة تفرّق شما از حقّ و اختلاف شما در سنت پیامبر(ص)، با اینکه دلیل روشن بر آن داشتید، و اگر بر آزارها شکیبا بودید و در راه خدا هزینه‌ها (و تعهدها) را تحمل می‌کردید، زمام امور دین خدا به شما سپرده می‌شد و از جانب شما به جریان می‌افتاد و به شما برمی‌گشت؛ ولی شما ظالمان را در جای خودتان نشاندید و امور دین خدا را به آنان سپردید تا به شبهه، کار کنند و در شهوت و دلخواه خود راه روند. فرار شما از مرگ و خوش بودن شما به زندگی دنیا که از شما جدا خواهد شد، [آنان را بر این منزلت چیره کرده است]. بدین‌سان ضعیفان را به دست آنان سپردید که برخی را برده و مقهور خود ساختند و برخی را ناتوان و مغلوب زندگی روزمره کردند. در امور مملکت به رأی خود تصرف می‌کنند و با هوسرانی خویش ننگ و خواری پدید می‌آورند به سبب پیروی از اشرار و گستاخی بر خدای جبار! در هر شهری خطیبی سخنور بر منبر دارند که به سود آنان سخن می‌گوید، سرتاسر کشور اسلامی بی‌پناه مانده و دستشان در همه جای آن باز است و مردم بردگان آنهایند (مردمی) که هیچ دست برخوردکننده‌ای را از خود نرانند. آنان که برخی زورگو و معاندند و برخی بر ناتوان سلطه‌گر و تندخوی‌اند، فرمانروایانی که نه خدا شناسند و نه معاد. شگفتا! و چرا در شگفت نباشم که دیار اسلامی در اختیار فریبکاری نابکار و مالیات‌بگیری ستمگر و فرمانروای بی‌رحم بر مؤمنان است، پس خدا در آنچه ما کشمکش داریم حاکم است و در آنچه اختلاف داریم داوری می‌کند. خدایا! تو می‌دانی که آنچه از ما سرزد، برای رقابت در فرمانروایی و نیز دسترسی به مال بی‌ارزش دنیا نبود، بلکه از آن روست که نشانه‌های آیین تو را بنمایانیم و سروسامان‌بخشی را در سرزمین‌هایت آشکار سازیم تا بندگان ستمدیده تو آسوده گردند و به فرایض و سنن و احکام تو عمل کنند. و شما ای مردم! اگر ما را [در این راه مقدس] یاری نرسانید و در خدمت ما نباشید، ستمگران [بیش از پیش] بر شما نیرو گیرند و در خاموش کردن نور پیامبر شما بکوشند. خدا ما را بس است و بر او توکل داریم و به سوی او بازمی‌گردیم و سرانجام به سوی اوست.


منابع

  1. نجمی، محمدصادق، سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، قم، بوستان کتاب، ۱۳۸۱ش، ص۳۵۹.
  2. سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۶۸.
  3. نجمی، سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، ص۳۶۳.
  4. مکارم شیرازی، ناصر، عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها، قم، مدرسه امام علی بن ابی‌طالب(ع)، ۱۳۸۴ش، ص۳۰۶.
  5. مکارم شیرازی، عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها، ص۳۰۶.
  6. نجمی، سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، ص۳۶۶–۳۶۸.
  7. سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، تحقیق علاءالدین موسوی، تهران، مؤسسة البعثة، ۱۴۰۷ق، ص۱۶۴.
  8. سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۶۵–۱۶۶.
  9. سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۶۶.
  10. سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۶۶.
  11. سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۶۶–۱۶۷.
  12. سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۶۷–۱۶۸.
  13. سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۶۸.
  14. سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۶۸.
  15. نجمی، سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، ص۳۶۳.
  16. نجمی، سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا، ص۳۶۳-۳۶۵.
  17. ابن‌شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول فیما جاء من الحکم ‌و المواعظ من آل‌الرسول حرانی، قم، قم، منشورات شریف رضی،۱۳۸۰ق، ص۱۶۸.
  18. ابن‌شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول فیما جاء من الحکم ‌و المواعظ من آل‌الرسول حرانی، قم، قم، منشورات شریف رضی،۱۳۸۰ق، ص۱۶۸.