سؤال

معنای لفظی و اصطلاحی برزخ چیست؟

لفظ برزخ واژهٔ فارسی و اصل آن «برزه» بوده است که در زبان عربی وارد شده و به صورت «برزخ» درآمده است.[۱] در لغت به معنای فاصل، حائل، مانع، حاجز و جدا کننده میان دو چیز گویند.[۲] در قرآن کریم به جدا کنندهٔ دو دریای شور و شیرین، برزخ اطلاق شده است که بر اساس معنای لغوی آن است:

(وَ هُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ جَعَلَ بَیْنَهُما بَرْزَخاً…)[۳] او کسی است که دو دریا را در کنار هم قرار داد. یکی گوارا و شیرین و دیگری شور و تلخ و میان آنها جدا کننده ای قرار دارد….

(بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ)[۴]; میان آن دو فاصله ای است که یکی بر دیگری غلبه نمی‌کند (و برهم نمی‌آمیزند).

قرآن مجید با عنایت به معنای لغوی، برای جهان که میان دنیا و آخرت، لفظ برزخ را به کار برده است:

تا زمانی که مرگ یکی از آنها فرا رسد، می‌گوید: «پروردگار من، مرا بازگردانید. شاید در آنچه ترک کردم، عمل صالحی انجام دهم».]جواب می‌شنود[ هرگز! این سخنی است که او به زبان می‌گوید و پشت سر آنان برزخی است تا روزی که برانگیخته شوند.[۵]

در این آیه ی شریفه، به جهان پس از مرگ و پیش از رستاخیز، برزخ تعبیر شده است; زیرا اولا: حد فاصل میان دو جهان است و ثانیاً: حائل و مانع است از برگشت انسان‌ها به دنیا، هر چند آرزوی برگشت دارند.

در حدود دوازده مورد دیگر نیز قرآن کریم از جهان میان این دنیا و رستاخیز سخن گفته است که از لفظ برزخ استفاده نکرده است.[۶]

بر اساس این آیات و به کمک روایاتی که تفسیر آنها را به عهده دارند، آدمیان پس از مرگ و پیش از قیامت، به عالمی دیگر می‌روند و به مقتضای آنچه در دنیا کسب کرده‌اند; در نعمت یا نقمت زندگی می‌کنند. در برزخ مانند دنیا (و برخلاف قیامت) روز، شب، آسمان و زمین وجود دارد. هر بامداد و شامگاه، مجرمان بر آتش دوزخ عرضه می‌شوند; ولی به مؤمنان روزی داده می‌شود. بیشتر مفسران، آیاتی را که از زنده بودن شهیدان و روزی خوردن آنها خبر می‌دهد، به برزخ تفسیر کرده‌اند. در این چند آیه گوشه ای از حالات مؤمنان در برزخ ترسیم شده است:

تو مپندار کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگان اند! بلکه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند. آنها به سبب نعمت‌های فراوانی که خداوند از فضل خود به ایشان بخشیده است، خوشحال اند و برای کسانی که هنوز به آنها ملحق نشده‌اند، خوشوقت هستند، که ترسی بر آنها نیست و اندوهی ندارند.[۷]

نتیجه: برزخ در لغت چیزی است که میان دو چیز دیگر قرار گرفته است و در قرآن، برزخ سه بار استعمال شده است. دوبار به معنای لغوی و یک بار به معنای اصطلاح خاص قرآنی که با معنای لغوی آن شباهت کامل دارد (جهانی میان دنیا و آخرت).

در موارد دیگر قرآن مجید، بارها از وجود برزخ سخن گفته است و تا حدودی ویژگی‌های آن را بیان کرده است. پس وجود برزخ از دید قرآن قطعی است.

جهان برزخ در روایات

برزخ از آغاز مرگ تا روز قیامت است.[۸] برزخ ترس‌هایی دارد که ائمه(ع) مردم را از آنها بیم داده‌اند;[۹] برزخ همان قبر یا کیفر و پاداش میان دنیا و آخرت است;[۱۰] برزخ امر بین امرین است; ]برزخ[ همان ثواب و عقاب میان دنیا و آخرت است;[۱۱] شب و روز بر مشرکان، در برزخ آتش عرضه می‌شود و صبح و شام بر مؤمنان، رزق و روزی حواله می‌شود.[۱۲]

ویژگی‌های دیگر مانند: چگونگی پاداش و کیفر حالت انسان‌های برزخی و... در پاسخ به پرسش‌های بعد، روشن خواهد شد. برزخ در نگاه متکلمان، مفسران و حکیمان در مباحث بعدی خواهد آمد.

واژه ی قبر با دیگر مشتقات آن، هشت بار در قرآن به کار رفته است که مراد آن بیشتر، محل دفن است; هر چند در برخی تفاسیر، معنایی معنوی وفراتر از قبر ظاهری نیز برای آن بیان شده است.

در روایات واژه ی قبر بارها به کار رفته است که به‌طور کلی به دو معنا آمده است. یکی، همین قبر ظاهری و دیگری، معنای فراتری از آن. حتی از عالم برزخ و مثال، به قبر تعبیر شده است.[۱۳]

واژه ی قبر در منابع لغوی به معنای گور، جای دفن و آرامگاه آمده است. در شعر کهن عربی آمده است: «أزور و أعتادُ القبور» یعنی «در حالی که عادت دارم، زیارت قبرها می‌روم». قبور، جمع آن و مقبره، اسم مکان آن است.[۱۴] و نیز به معنای غلاف آمده است. در شعر عرب، به غلاف شمشیر قبر اطلاق شده است.[۱۵]

(ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ )[۱۶]; بعد او را می‌راند و در قبر پنهان کرد.

این گونه کاربردها و آنچه در روایاتی که به تشریع احکام فقهی و دنیایی قبر مربوط است، به معنای همین قبر ظاهری و دنیایی آمده است. مانند: با سر پوشیده وارد قبر نشوید; شوهر سزاوارتر است که همسر خود را در قبر بگذارد; مکروه است پدر وارد قبر فرزند خود شود; مستحب است همراه میت در قبرش جریدتین بگذارند و... .[۱۷] قبر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در مدینه است; مقابر قریش در بغداد است و... .[۱۸]

در تفسیر برخی آیات قبر و نیز بیشتر روایاتی که حال اموات ساکن در قبور، احوالات و مراحل قبور را حکایت می‌کنند، از قبر، دنیایی فراتر از این مکان ظاهری اراده شده است. گفته‌اند: (إِذا بُعْثِرَ ما فِی الْقُبُورِ ) اشاره به زمانی است که اسرار آشکار می‌شود; زیرا احوال آدمی تا در دنیاست، پوشیده است. گویی که مدفون و در قبرند. کافر و جاهل تا در دنیا هستند، در قبر هستند; همین که مردند قبرشان شکافته می‌شود و از قبر و جهالتشان بیرون می‌شوند.[۱۹]

بر همین اساس گفته‌اند که دنیا در مقایسه با عالم بعدی (برزخ)، قبر است و عالم بعدی (برزخ)، در برابر آخرت، قبر است. تمام این عالم در مقایسه با آخرت، مانند خواب در برابر بیداری است که «الناس نیام اذا ما توا انتبهوا».[۲۰]

از آنجا که فاصله ی محسوس میان دنیا در برابر و رستاخیز، قبر ظاهری قرار دارد، ائمه(ع) برای تفهیم عالم برزخ از واژه ی قبر استفاده کرده‌اند.

امام صادق(علیه السلام) فرمود: «والله اتخوف علیکم فی البرزخ»، قلت: «و ما البرزخ؟» قال: «القبر منذحین موته الی یوم القیامه; یعنی برزخ همان قبر است از آغاز مرگ تا روز رستاخیز».[۲۱]

حضرت علی(علیه السلام) پس از تلاوت آیه ی (وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ)، فرمود:

برزخ همان قبر است و برای (اهل گمراهی) زندگی تلخی است و در عذاب هستند. به خدا سوگند! قبر باغی از باغ‌های بهشت یا جایگاه پستی از جایگاه‌های پست جهنم است.[۲۲]

آنکه ساکن آسمان است ساکن جنت را از ساکن آتش می‌شناسد.[۲۳]

همین معنا از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که در تفسیر آیه ی (وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ)فرمود:

البرزخ، القبر و هو الثواب والعقاب بین الدنیا و الآخره.[۲۴]

در روایتی، به دنبال سؤال قبر، به گونه ای از برزخ سخن گفته شده است که یکی بودن پرسش در قبر و برزخ را کاملاً آشکار می‌کند:

در قبر تنها از کاملان در ایمان و کفر، سؤال می‌شود و دیگران معاف اند... و برای آنها ثوابی و عقابی در برزخ نیست تا وقتی محشور شوند.[۲۵]

از این گونه تعبیرها، به خوبی معلوم می‌شود، قبر در بینش دینی همان برزخ است. علت اینکه روایات، به جای برزخ از لفظ قبر استفاده کرده‌اند، عبارت اند از:

۱. روح با بدن مثالی خود، به بدن مادی توجه دارد که پس از مرگ، ترک کرده است. انسان جنازه ی خود را می‌بیند، دنبال آن تا قبر می‌رود. (بر همین اساس، قبور ائمه(ع)منشأ خیرند.) بر اساس همین توجه که روح به بدنش دارد، محترم است. پس به دلیل شدت ارتباط، از عالم برزخ، به قبر و از سؤالات برزخی به سؤالات قبر تعبیر شده است.[۲۶]

۲. بیشتر مردم زمان ائمه(ع) افکارشان از محدوده ی مشاهدات حسی تجاوز نمی‌کرد و بالاتر از محدوده ی قبر ظاهری را درک نمی‌کردند. از این رو ائمه(ع) برای تفهیم برزخ، از لفظ قبر بهره گرفته‌اند. در ابتدا، اگر قبر را برزخ می‌گویند، به سبب این است که یک فاصله ی مادی مکانی، بین مرگ تا رستاخیز است. وگرنه ارواح (پس از مرگ) در خانه‌های بهشت و ارواح کفار در حضر موت ساکن هستند.[۲۷]

یکی از نویسندگان می‌گوید:

]هر چند[ دومین منزل حسی قبر است; ولی با دیده ی واقع بینانه. از نظر قرآن، دومین منزل، همان برزخ است که روح با بدن متناسبی در آن محیط به سر می‌برد.[۲۸]

منابع

  1. راغب اصفهانی، المفردات، ص۴۳; و قیل اصله بَرزهُ فعرُّب؛ دائره المعارف الاسلامیه، ج۳، ص۵۳۴; و جعفر باقری، البرزخ رؤیه من خلال القرآن، ص۹.
  2. محمد زبیدی، تاج العروس، ج۷، ص ۲۳۴; ابن منظور، لسان العرب، ج۳، ص۸; فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۱، ص۱۸۶; و فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج۱، ص ۲۵۷.
  3. فرقان: ۵۳.
  4. الرحمن: ۲۰.
  5. مؤمنون: ۹۹ و ۱۰۰.
  6. ر.ک.: بقره: ۱۵۴; (وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ ); مریم: ۶۲، (لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً إِلاّ سَلاماً وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیها بُکْرَه وَ عَشِیًّا ); مؤمن: ۱۱، (قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلی خُرُوج مِنْ سَبِیل ) و مؤمن: ۴۶، (النّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها غُدُوًّا وَ عَشِیًّا وَ یَوْمَ تَقُومُ السّاعَه أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ).
  7. آل عمران: ۱۶۹; (وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ ...)
  8. الفروع من الکافی، ج۳، ص۲۴۲، ح ۳.
  9. عبداله شبّر، حق الیقین، ج۲، ص۳۹۲; علامه مجلسی، حق الیقین، ۴۹۱.
  10. الفروع من الکافی، ج۳ ،ص ۲۴۲.
  11. بحارالانوار، ج۶، ص۲۴۶، ح ۷۶.
  12. همان، ج۶، ص۲۱۸، ح ۱۲.
  13. حسن‌زاده، عیون مسائل نفس، ج۲، ص۳۶۵.
  14. ابن منظور، لسان العرب، ج۵، ص۶۸ ـ ۶۹; راغب اصفهانی، المفردات، ص۳۹۰; و فخر الدین طریحی، مجمع البحرین ج۳، ص۴۴۷.
  15. همان، ص۳۶۸: اخط بها قبراً لا بیض ماجد.
  16. عبس: ۲۱.
  17. محمد حسین اعلمی، دایرةالمعارف الشیعه العامه، ج۱۴، ص۲۶۰ و ۲۶۱.
  18. مجمع البحرین، ج۳، ص۴۴۷.
  19. المفردات، ص۳۹۰.
  20. حداد عادل، همان; دانشنامه ی جهان اسلام، ج۳، ص۸۱ و ۸۲ به نقل از: ابن عربی.
  21. الفروع من الکافی، ج۳، ص۲۴۲، ح ۳; و بحارالانوار ج۶، ص۲۶۷.
  22. بحارالانوار، ج۶، ص۲۱۸.
  23. خصال صدوق ج۱، ص۱۱۹ و ۱۲۰، مسلسل ۱۰۸.
  24. بحارالانوار ج۶، ص۲۱۸، ح ۱۲.
  25. محمد حسین اعلمی، دائره المعارف الشیعه العامه، ج۱۴، ص۲۶۳.
  26. حسینی تهرانی، معادشناسی، ج۳، ص۱۸۴.
  27. محمد مظاهری، الانسان و عالم البرزخ، ص۵۱.
  28. جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج۹، ص۲۳۶.