۶٬۸۱۴
ویرایش
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
علامه طباطبایی اجتهاد را براى همه مسلمانان غیرممکن دانسته و معتقد است تنها عده معدودى توانایى چنین استنباطى خواهند داشت و دیگران باید تقلید کنند. او موضوع اجتهاد و تقلید را از اساسىترین و عمومىترین مسائل حیاتى انسان قلمداد کرده و معتقد است که هر انسانى که پاى به دایره اجتماع مىگذارد، ناگزیر از تقلید و پیروى اجتهاد دیگری است و تنها در بخش کوچکى از حیات خود به اجتهاد مىپردازد. او در نهایت اجتهاد و تقلید را مقولهاى فطرى تلقى مى کند؛ البته نه تقلید بیخردانه که، از نظر او از پستترین و مذمومترین صفات انسانى است.<ref>درخشه، «بحثی درباره مرجعیت و روحانیت»، ص۲۹۹-۳۰۰.</ref> | علامه طباطبایی اجتهاد را براى همه مسلمانان غیرممکن دانسته و معتقد است تنها عده معدودى توانایى چنین استنباطى خواهند داشت و دیگران باید تقلید کنند. او موضوع اجتهاد و تقلید را از اساسىترین و عمومىترین مسائل حیاتى انسان قلمداد کرده و معتقد است که هر انسانى که پاى به دایره اجتماع مىگذارد، ناگزیر از تقلید و پیروى اجتهاد دیگری است و تنها در بخش کوچکى از حیات خود به اجتهاد مىپردازد. او در نهایت اجتهاد و تقلید را مقولهاى فطرى تلقى مى کند؛ البته نه تقلید بیخردانه که، از نظر او از پستترین و مذمومترین صفات انسانى است.<ref>درخشه، «بحثی درباره مرجعیت و روحانیت»، ص۲۹۹-۳۰۰.</ref> | ||
===شرایط و وظایف مرجع=== | ===شرایط و وظایف مرجع=== | ||
سید ابوالفضل موسوی مجتهد زنجانی در این مقاله، ضمن تأکید بر فطرى و طبیعىبودن رجوع جاهل به عالم، نکته جدیدى بر آنچه که دیگران در مقالات خود بیان کردهاند اضافه نمىکند و صرفاً نقش عناصر و علماى آگاه در مورد مسائل دینى در شرایط جدید و نیازهاى موجود را بسیار مهم قلمداد مىکند.<ref>درخشه، «بحثی درباره مرجعیت و روحانیت»، ص۳۰۲.</ref> | |||
===اجتهاد در اسلام=== | ===اجتهاد در اسلام=== | ||
این مقاله مرتضی مطهری در کنار مقاله «مشکل اساسی در سازمان روحانیت» نسبت به سایر مقالات این کتاب از با ارزشتر قلمداد شده است.<ref>درخشه، «بحثی درباره مرجعیت و روحانیت»، ص۳۰۲-۳۰۳.</ref> مطهرى در این مقاله اجتهاد را جزء افتخارات فقه شیعه دانسته و اخباریگرایی را، که به رکود در موضوع اجتهاد مىانجامد، جریان فکرى خردستیز در عالم تشیع معرفى مىکند. مطهری سپس به موضوع تقلید مى پردازد، و با تقسیمبندى آن به تقلید مشروع و تقلید ممنوع، تقلید کورکورانه و سرسپردگى را در نظر اسلام رد کرده و تقلید مشروع، که تقلید از مجتهدان است، را مشروع قلمداد مىکند. مطهرى بحث ممنوعیت جواز تقلید از میت در فقه را از جمله مسائل بسیار مهم و اساسى فقه شیعه میداند و آن را باعث تکامل علوم اسلامی میداند.<ref>درخشه، «بحثی درباره مرجعیت و روحانیت»، ص۳۰۳-۳۰۴.</ref> | |||
مطهرى با انتقاد از وضعیت مرجعیت شیعه و ناکارآمدیهای آن را براى جهان جدید در پایان مقاله خود دو پیشنهاد مشخص براى پویایى اجتهاد مطرح مىکند: یکى اینکه لزومى ندارد مردم در همه مسائل خود از یک نفر تقلید کنند و بهتر است فقه نیز مانند سایر علوم در عصر جدید تخصصى شود؛ دیگری پیشنهاد همکارى و همفکرى میان فقها برای رشد علمی و انطباق با زمانه است.<ref>درخشه، «بحثی درباره مرجعیت و روحانیت»، ص۳۰۳-۳۰۴.</ref> | |||
===ولایت و زعامت=== | ===ولایت و زعامت=== | ||
سید محمدحسین طباطبایی در مقاله دوم خود در این کتاب ضمن بیان نظر اسلام درباره ولایت، از نظرگاه فلسفه اجتماعى اسلام، آن را در ردیف ضرورت حکومت و نظم اجتماعى قلمداد کرده و تأکید مىکند که مقوله ولایت از امور فطرى انسان است. گفته شده که طرح مقوله ولایت در چارچوب بررسىهاى فلسفه سیاسى و اجتماعى اسلام توسط علامه طباطبایی گشودن باب نوینى است که در فضای علوم اسلامی متداول نبوده است.<ref>درخشه، «بحثی درباره مرجعیت و روحانیت»، ص۲۹۹-۳۰۰.</ref> علامه طباطبایی در ادامه به بیان تفاوتهاى نظام اجتماعی و سیاسی اسلام با نظامهای دموکراتیک و سوسیالیست مىپردازد. او در نهایت تأکید مىکند که دموکراسى را با هیچ منطقى نمىتوان تکامل اجتماعى و مدنى انسانیت شمرد.<ref>درخشه، «بحثی درباره مرجعیت و روحانیت»، ص۳۰۰.</ref> | |||
علامه طباطبایی با بیان دیدگاه شیعه در مورد ولایت در عصر غیبت، پرسشهاى مهمى را در مورد ولایت در عصر غیبت مطرح مى سازد؛ از جمله اینکه آیا ولایت در این دوره از آن همه مسلمانان است یا مسلمانان عادل یا متعلق به فقیه است. در صورت سوم، آیا متعلق به هر فقیهی است یا فقیه اعلم. او این مسائل را جزء مسائل فقهى قلمداد کرده و به آنها جواب نمىدهد.<ref>درخشه، «بحثی درباره مرجعیت و روحانیت»، ص۳۰۰.</ref> برخی معتقدند که این پرسشها از بیان اصل ولایت اگر مهمتر نباشد، حداقل با آنها همسان هستند.<ref>درخشه، «بحثی درباره مرجعیت و روحانیت»، ص۳۰۰.</ref> | علامه طباطبایی با بیان دیدگاه شیعه در مورد ولایت در عصر غیبت، پرسشهاى مهمى را در مورد ولایت در عصر غیبت مطرح مى سازد؛ از جمله اینکه آیا ولایت در این دوره از آن همه مسلمانان است یا مسلمانان عادل یا متعلق به فقیه است. در صورت سوم، آیا متعلق به هر فقیهی است یا فقیه اعلم. او این مسائل را جزء مسائل فقهى قلمداد کرده و به آنها جواب نمىدهد.<ref>درخشه، «بحثی درباره مرجعیت و روحانیت»، ص۳۰۰.</ref> برخی معتقدند که این پرسشها از بیان اصل ولایت اگر مهمتر نباشد، حداقل با آنها همسان هستند.<ref>درخشه، «بحثی درباره مرجعیت و روحانیت»، ص۳۰۰.</ref> |
ویرایش