automoderated، ناظمان (CommentStreams)
۱۵٬۱۲۵
ویرایش
A.rezapour (بحث | مشارکتها) (ابرابزار) |
A.rezapour (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵: | خط ۵: | ||
{{پایان سوال}} | {{پایان سوال}} | ||
{{پاسخ}} | {{پاسخ}} | ||
== متن آیه == | |||
{{قرآن بزرگ|وَعَلَى الثَّلَاثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا حَتَّىٰ إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَظَنُّوا أَنْ لَا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَيْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا ۚ إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ | |||
| سوره = توبه | |||
| آیه = ۱۱۸ | |||
| ترجمه = و [نيز] بر آن سه تن كه بر جاى مانده بودند، [و قبول توبه آنان به تعويق افتاد] تا آنجا كه زمين با همه فراخىاش بر آنان تنگ گرديد، و از خود به تنگ آمدند و دانستند كه پناهى از خدا جز به سوى او نيست. پس [خدا] به آنان [توفيق ]توبه داد، تا توبه كنند. بى ترديد خدا همان توبهپذير مهربان است. | |||
}} | |||
هم چنین آن سه نفر را که (در مدینه) بازماندند و از شرکت در جنگ تبوک خودداری کردند و مسلمانان از آنان قطع رابطه نمودند تا آن حد که زمین با همه وسعتش بر آنها تنگ شد و (حتی) جائی در وجود خویش برای خود نمییافتند و دانستند که پناهگاهی از خدا جز به سوی او نیست در آن هنگام خدا آنان را مشمول رحمت خود ساخت و خداوند توبهٔ آنها را پذیرفت که خداوند توبه پذیر و مهربان است. | هم چنین آن سه نفر را که (در مدینه) بازماندند و از شرکت در جنگ تبوک خودداری کردند و مسلمانان از آنان قطع رابطه نمودند تا آن حد که زمین با همه وسعتش بر آنها تنگ شد و (حتی) جائی در وجود خویش برای خود نمییافتند و دانستند که پناهگاهی از خدا جز به سوی او نیست در آن هنگام خدا آنان را مشمول رحمت خود ساخت و خداوند توبهٔ آنها را پذیرفت که خداوند توبه پذیر و مهربان است. | ||
== | == شأن نزول == | ||
مفسران گفتهاند که آیهٔ نخست در مورد غزوهٔ تبوک و مشکلات طاقت فرسائی که به مسلمانان در این جنگ رسید نازل شده، این مشکلات به قدری بود که گروهی تصمیم به بازگشت گرفتند، اما لطف و توفیق الهی شامل حال شان شد و هم چنان پابرجا ماندند. از جمله کسانی که میگویند آیه در مورد او نازل شده، ابوحیثمه است که از یاران پیامبر(ص) بود، نه از منافقان، ولی بر اثر سستی از حرکت به سوی میدان تبوک به اتفاق پیامبر(ص) خودداری کرد. ده روز از این واقعه گذشت. هوا گرم و سوزان بود، روزی نزد همسران خود آمد، در حالی که سایبانهای او را مرتب و آماده و آب خنک مهیا و طعام خوبی فراهم ساخته بودند، او ناگهان در فکر فرورفت و به یاد پیشوای خود پیامبر(ص) افتاد و گفت: رسول خدا(ص) که هیچ گناهی ندارد و خداوند گذشته و آینده او را تضمین فرموده، در میان بادهای سوزان بیابان اسلحه به دوش گرفته، و رنج این سفر دشوار را بر خود تحمل کرده، ابوحیثمه را ببین که در سایه خنک و کنار غذای آماده و زنان زیبا قرار گرفته است، این انصاف نیست. سپس رو به همسران خود کرد و گفت: به خدا قسم با هیچکدام از شما یک کلمه سخن نمیگویم و در زیر این سایبان قرار نمیگیرم، تا به پیامبر(ص) ملحق شوم، این سخن را گفت و زاد و توشه برگرفت و بر شتر خود سوار شد و حرکت کرد، هر قدر همسرانش خواستند با او سخن بگویند او کلمه ای بر زبان جاری نکرد و هم چنان به حرکت ادامه داد تا به نزدیکی تبوک رسید. مسلمانان به یکدیگر میگفتند: این سواری است که از کنار جاده میگذرد، اما پیامبر(ص) فرمود: ای سوار! ابوحیثمه باشی بهتر است. هنگامی که نزدیک شد و مردم او را شناختند گفتند: آری ابو حیثمه است، شتر خود را بر زمین خواباند و به پیامبر(ص) سلام گفت، و ماجرای خویش را بازگو کرد، پیامبر(ص) به او خوش آمد گفت و برای او دعا فرمود. به این ترتیب او از جمله کسانی بود که قلبش متمایل به باطل شده بود، اما به خاطر آمادگی روحی، خداوند او را متوجه حق ساخت و ثابت قدم گردانید. | مفسران گفتهاند که آیهٔ نخست در مورد غزوهٔ تبوک و مشکلات طاقت فرسائی که به مسلمانان در این جنگ رسید نازل شده، این مشکلات به قدری بود که گروهی تصمیم به بازگشت گرفتند، اما لطف و توفیق الهی شامل حال شان شد و هم چنان پابرجا ماندند. از جمله کسانی که میگویند آیه در مورد او نازل شده، ابوحیثمه است که از یاران پیامبر(ص) بود، نه از منافقان، ولی بر اثر سستی از حرکت به سوی میدان تبوک به اتفاق پیامبر(ص) خودداری کرد. ده روز از این واقعه گذشت. هوا گرم و سوزان بود، روزی نزد همسران خود آمد، در حالی که سایبانهای او را مرتب و آماده و آب خنک مهیا و طعام خوبی فراهم ساخته بودند، او ناگهان در فکر فرورفت و به یاد پیشوای خود پیامبر(ص) افتاد و گفت: رسول خدا(ص) که هیچ گناهی ندارد و خداوند گذشته و آینده او را تضمین فرموده، در میان بادهای سوزان بیابان اسلحه به دوش گرفته، و رنج این سفر دشوار را بر خود تحمل کرده، ابوحیثمه را ببین که در سایه خنک و کنار غذای آماده و زنان زیبا قرار گرفته است، این انصاف نیست. سپس رو به همسران خود کرد و گفت: به خدا قسم با هیچکدام از شما یک کلمه سخن نمیگویم و در زیر این سایبان قرار نمیگیرم، تا به پیامبر(ص) ملحق شوم، این سخن را گفت و زاد و توشه برگرفت و بر شتر خود سوار شد و حرکت کرد، هر قدر همسرانش خواستند با او سخن بگویند او کلمه ای بر زبان جاری نکرد و هم چنان به حرکت ادامه داد تا به نزدیکی تبوک رسید. مسلمانان به یکدیگر میگفتند: این سواری است که از کنار جاده میگذرد، اما پیامبر(ص) فرمود: ای سوار! ابوحیثمه باشی بهتر است. هنگامی که نزدیک شد و مردم او را شناختند گفتند: آری ابو حیثمه است، شتر خود را بر زمین خواباند و به پیامبر(ص) سلام گفت، و ماجرای خویش را بازگو کرد، پیامبر(ص) به او خوش آمد گفت و برای او دعا فرمود. به این ترتیب او از جمله کسانی بود که قلبش متمایل به باطل شده بود، اما به خاطر آمادگی روحی، خداوند او را متوجه حق ساخت و ثابت قدم گردانید. | ||