التعرب بعد الهجره

نسخهٔ تاریخ ‏۱۷ ژانویهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۲۲:۲۱ توسط Rahmani (بحث | مشارکت‌ها) (Rahmani صفحهٔ التعریب بعد الهجره را به التعرب بعد الهجره منتقل کرد: اشتباه تایپی)
سؤال

التعرب بعد الهجره که در روایات به عنوان گناه کبیره یاد شده یعنی چه؟ آیا به دوران جاهلیت برگشتن است یا اخلاق جاهلی داشتن است؟

تعرب در لغت یعنی خود را شبیه اعراب کردن.[۱] و در اصطلاح روایات اسلامی یعنی پس از هجرت پیامبر اسلام(ص) از مکه به مدینه در سال ۱۳ بعثت، بر هیچ فرد مسلمانی جایز نیست که با داشتن امکان هجرت، باز در مکه یا شهرها و کشورهای کفر سکونت کند و به کسی که از دار کفر به دار اسلام مهاجرت نکند می‌گویند تعرب کرده است.[۲]

بنابر این تعرب یعنی کوچ نکردن از شهر یا کشور کفر به شهر یا کشور اسلامی که بتواند آزادانه به دستورات اسلام عمل کند، البته شرط قدرت هجرت داشتن نیز لازم است و اگر کسی نتواند هجرت کند معذور می‌باشد و مرتکب گناه نشده است و گاهی نیز تعرب را عامتر گفته‌اند چنانچه امام صادق ـ(ع) ـ می‌فرماید: کسی که اسلام آورد ولی ولایت ما را نپذیرد به تحقیق پس از هجرت تعرب کرده است.[۳] طبق این روایت، تعرب فقط هجرت نکردن و در کشور کفر باقی ماندن نیست، بلکه ولایت اهل بیت ـ(ع) ـ را نپذیرفتن نیز تعرب است چرا که ولایت ادامه دهنده مسیر نبوت است و کسی که ولایت را نمی‌پذیرد همانند کسی است که تعرب نموده و با این نپذیرفتن همانند تعرب کننده از تبیین معارف اسلامی و تفسیر واقعی قرآن بدور می‌ماند.

در روایات اسلامی که اهل بیت عصمت و طهارت گناهان کبیره را می‌شمارند، تعرب را نیز یکی از گناهان کبیره دانسته‌اند و در این رابطه بیش از ۳۲ روایت از ائمه اطهار ـ در کتب‌های روایی وارد شده است که به یک نمونه اشاره می‌شود:

امام صادق ـ(ع) ـ فرمودند: ((گناهان کبیره هفت چیز است:

  1. قتل مؤمن از روی عمد (قتل از روی خطا و نیز کشتن کسی که مستحق این کار است مانند قصاص قاتل و … با گفتن کلمه عمد خارج می‌شوند)
  2. تهمت خلاف عفت زدن (زنان و مردان پاکیزه را متهم به زنا کار کردن از گناهان کبیره است)
  3. فرار از جنگ.
  4. تعرب بعد از هجرت.
  5. خوردن مال یتیم با ظلم.
  6. خوردن ربا پس از روشن شدن، (یعنی پس از این که روشن شود، قرضی یا معامله ای ربوی است باز به آن تن دهد)

۷. هر چیزی که خداوند به عمل کننده آن وعده آتش جهنم داده است))[۴]

اما این که تعرب برگشتن به دوران جاهلیت یا اخلاق جاهلیت داشتن است، آنچه از روایات استفاده می‌شود این است که با تعرب، شخص مسلمان از جامعه اسلامی درمانده و نمی‌تواند به وظایفش عمل کند و از فهم مسائل دینی دور مانده و جاهل زندگی می‌کند نه این که از دین برگشته و مثل دوران جاهلیت به بت‌پرستی، و کارهای دیگر روی می‌آورد، البته ممکن است بر اثر دوری از جامعه اسلامی نتواند، وظایف خود را به درستی انجام دهد و مثل دوران جاهلیت به خرافات و جهالت‌ها روی آورد و زندگی اش همانند زندگی افراد دوران جاهلیت باشدو اخلاقش نیز به مرور زمان از اخلاق اسلامی دور می‌شود، امام رضا ـ(ع) ـ علت تحریم تعرب بعد از هجرت را توسط خداوند متعال چنین ترسیم فرموده‌اند:

۱((برگشت از دین (در واقع با دوری از جامعه اسلام و نشنیدن مسائل و معارف قرآنی و ترک دستورات از دین بر می‌گردد، البته نه این که خدا را قبول نکند و اسلام را حق نداند، بلکه در عمل کارهایی را انجام می‌دهد که عین عمل مشرکان و کافران می‌شود)

  1. با تعرب کمک کردن به انبیا و حجج الهی ترک می‌شود و نیز مفاسدی که در جامعه بوجود می‌آید، کسی از آن‌ها جلوگیری نمی‌کند (یعنی با هجرت نکردن مسلمانان به یک کشور اسلامی، خود آن کشور نیز ضعیف می‌ماند و نمی‌تواند با مفاسد اجتماعی مبارزه کند).
  2. از بین بردن حقوق دیگران به خاطر سکونت در جامعه کفر (مانند حقوق فرزندان و زنان که ناچارند با آن‌ها در این جامعه کفر بمانند و …)).

سپس امام رضا ـ(ع) ـ فرمود: «بنابر این کسی که دین را بشناسد، دیگر ماندن در میان اهل جاهل را جایز نخواهد دانست چرا که با این کار از دانستن مسائل دینی بی بهره اند و در نتیجه دستورات الهی را ترک خواهد کرد و با اهل جهل مراوده داشتن نیز به صلاح یک مسلمان نیست.»[۵]

حاصل سخن این که با تعرب، شخص مسلمان به دوران جاهلیت بازگشت یا اخلاق جاهلی داشتن به این معنی که خدا و پیامبر را انکار کند، نیست بلکه با دوری از جامعه اسلامی و جاهل ماندن به مرور اخلاقش شبیه اخلاق جاهلیت و عملش همانند دوران جاهلیت می‌شود با این فرق که در دوران جاهلیت مبنای کارها بت‌پرستی بود و الآن با پوشش اسلامی چنین کارهایی را انجام می‌دهد.


منابع

  1. ابن منظور، لسان العرب، بی جا، بی نا، بی تا، ج۱، ص۵۸۶.
  2. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴هـ. ق، ب۱۱، ج۵۵، ص۳۲۰.
  3. شیخ صدوق، محمد بن علی، معانی الاخبار، قم، جامعه مدرسین، ۱۳۶۱ هـ. ش، ص۱۴۴.
  4. کلینی، محمد، کافی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چهارم، ۱۳۶۵، هـ. ش، باب کبائر، حدیث ۳، ج۲، ص۲۷۷.
  5. رک: شیخ صدوق، محمد بن علی، علل الشرائع، قم، مکتبه داوری، بی تا، ج۲، ص۴۸۱، ب ۲۳۳، و رک: همان؛ عیون الاخبار الرضا ـ(ع) ـ، بی جا، انتشارات جهان، ۱۳۷۸هـ. ق، ج۲، ص۹۲، باب ۳۲، و رک: بحار الانوار، پیشین، ج۷۶، ص۹۸، و ج۶، ص۹، ب ۶۸، و رک: شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آل البیت احیاء التراث، اول، ۱۴۰۹هـ. ق، ج۱۵، ص۱۰۰، ب ۳۶.