ارتباط معانی باطنی با ظاهر قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: ویرایش مبدأ ۲۰۱۷
خط ۵: خط ۵:
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}
{{پاسخ}}
{{پاسخ}}
* اگر کسی معنایی را به عنوان باطن قرآن ادعا کند که مخالفت آشکار با ظواهر قرآن کریم داشته باشد؛ یعنی ظاهر قرآن آن را نفی کند و با آن تعارض داشته باشد ـ نه این که بگوییم از ظاهر فهمیده نمی‌شود ـ آن معنای باطنی قطعاً صحیح نیست؛
* اما این که معنای باطنی با معنای ظاهری ارتباطی دارد یا ندارد، از روایات استفاده می‌شود که مختلف است.
* گاهی می‌بینیم که با هم دیگر ارتباط دارند: مثلاً آن روایاتی که در مورد (بِسْمِ اللّه) می‌فرمایند: باء آن بهاء اللّه؛ سین آن سَناء اللّه؛ میم آن مَجد اللّه است، این معنا با معنای ظاهر «بِسْمِ» ارتباطی ندارد؛ مگر بگوییم هر دو مرتبط به خدای متعال است.
* گاهی نمی‌شود چنین ارتباطی برایش به دست آورد؛  امّا در صحیحه عَبداللّه بن سَنان آمده است: شخصی از امام صادق(ع) می‌پرسد: معنای (ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ) چیست؟ امام (علیه السلام) می‌فرماید: (اخذ الشارب و قصّ الاظافر); گرفتن شارب و چیدن ناخن‌ها. عبداللّه می‌گوید: ذریح محاربی از شما نقل کرد که فرمودید: معنای این آیه دیدار امام است. حضرت می‌فرماید: آری، درست است. هم کلام او درست است و هم معنایی که اکنون گفتم. برای قرآن، ظاهر و باطنی است. در این روایت که سندش نیز صحیح است، می‌توان بین معنای ظاهر و باطن که برای این آیه بیان شده است، یک گونه ارتباطی در نظر گرفت و آن این که ناخن گرفتن و کوتاه کردن شارب، پاکیزه کردن خود و دور کردن کثافات از بدن است. لقا و دیدار امام هم سبب می‌شود که صفات رذیله از انسان دور شود. بدی‌های باطنی و زشتی‌ها از او زدوده شود. در این‌جا یک گونه ارتباطی بین ظاهر و باطن وجود دارد.
* هم چنین در روایتی که (وَ الشَّمْسِ) را به پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) تأویل کرده است، شمسِ وجود پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) با خورشید که معنای ظاهر آن است، ارتباط دارد. وجود آن حضرت معنای استعاری کلمهٔ شَمس است؛ یعنی هم چنان‌که خورشید نورافشانی می‌کند و عالم را روشن می‌کند و مردم از آن بهره می‌برند، وجود پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) هم نورافشانی می‌کند و مردم از نور وجود او هدایت می‌شوند.
گروهی بر آن اند که باطن و ظاهر هیچ ارتباط منطقی و زبان شناختی یا دلالی با یکدیگر ندارند و راه دریافت معانی ظاهری غیر از راه دریافت معانی باطنی است. این گروه معتقدند معانی ظاهری را می‌توان با استفاده از قواعد ادبی، سیاِ کلام و شأن نزول و با در نظر گرفتن معانی عرفی و عقلایی الفاظ و ترکیب‌ها به دست آورد؛ امّا معانی باطنی هیچ گونه ارتباطی با مدلول ظاهری لفظ ندارد و از این رو راه کسب آن متفاوت است. گروهی مانند برخی از متصوفه ممکن است راه شهود را به عنوان راه دست یابی به باطن معرفی کنند و گروهی ممکن است بگویند این معانی را باید از طریق پیامبر (صلی الله علیه وآله) و اهل بیت (علیهم السلام) دریافت کنیم.
گروهی بر آن اند که باطن و ظاهر هیچ ارتباط منطقی و زبان شناختی یا دلالی با یکدیگر ندارند و راه دریافت معانی ظاهری غیر از راه دریافت معانی باطنی است. این گروه معتقدند معانی ظاهری را می‌توان با استفاده از قواعد ادبی، سیاِ کلام و شأن نزول و با در نظر گرفتن معانی عرفی و عقلایی الفاظ و ترکیب‌ها به دست آورد؛ امّا معانی باطنی هیچ گونه ارتباطی با مدلول ظاهری لفظ ندارد و از این رو راه کسب آن متفاوت است. گروهی مانند برخی از متصوفه ممکن است راه شهود را به عنوان راه دست یابی به باطن معرفی کنند و گروهی ممکن است بگویند این معانی را باید از طریق پیامبر (صلی الله علیه وآله) و اهل بیت (علیهم السلام) دریافت کنیم.
لبّ و مغز نظریهٔ عدم ارتباط دلالی ظاهر و باطن، آن است که خداوند در هر آیه ای دو یا چند معنای از هم گسسته را قصد کرده است: یکی معنای ظاهری که مطابق معانی وضعی و استعمالی واژه‌ها در زبان عربی به کار برده است و دیگری معنای باطنی که با معنای وضعی و استعمالی لفظ ارتباط ندارد. صاحبان این نظریه، الفاظ قرآن را برای معانی باطنی اش، رمزواره می‌دانند.
لبّ و مغز نظریهٔ عدم ارتباط دلالی ظاهر و باطن، آن است که خداوند در هر آیه ای دو یا چند معنای از هم گسسته را قصد کرده است: یکی معنای ظاهری که مطابق معانی وضعی و استعمالی واژه‌ها در زبان عربی به کار برده است و دیگری معنای باطنی که با معنای وضعی و استعمالی لفظ ارتباط ندارد. صاحبان این نظریه، الفاظ قرآن را برای معانی باطنی اش، رمزواره می‌دانند.
در مقابل، گروه دیگری از صاحب نظران و مفسران قرآن کریم، باطن قرآن را برگرفته از ظاهرش می‌دانند. به‌طور مثال، مرحوم علامه طباطبایی، معانی باطنی را مدلول مطابقیِ معانی ظاهری می‌دانند و بر این باورند که آیات قرآن غیر از معنای ظاهری، دارای معانی طولی هستند که با تأمّل و تدبّر به دست می‌آیند و آنچه هم که در روایاتِ صحیح از اهل بیت، به عنوان تفسیر باطن قرآن رسیده، از همین قبیل است.<ref>[1]. ر.ک. قرآن در اسلام، ج 7، ص 24; تفسیر المیزان، ج 3، ص 44، 65 و 67.</ref>
در مقابل، گروه دیگری از صاحب نظران و مفسران قرآن کریم، باطن قرآن را برگرفته از ظاهرش می‌دانند. به‌طور مثال، مرحوم علامه طباطبایی، معانی باطنی را مدلول مطابقیِ معانی ظاهری می‌دانند و بر این باورند که آیات قرآن غیر از معنای ظاهری، دارای معانی طولی هستند که با تأمّل و تدبّر به دست می‌آیند و آنچه هم که در روایاتِ صحیح از اهل بیت، به عنوان تفسیر باطن قرآن رسیده، از همین قبیل است.<ref>[1]. ر.ک. قرآن در اسلام، ج 7، ص 24; تفسیر المیزان، ج 3، ص 44، 65 و 67.</ref>
اگر کسی معنایی را به عنوان باطن قرآن ادعا کند که مخالفت آشکار با ظواهر قرآن کریم داشته باشد؛ یعنی ظاهر قرآن آن را نفی کند و با آن تعارض داشته باشد ـ نه این که بگوییم از ظاهر فهمیده نمی‌شود ـ آن معنای باطنی قطعاً صحیح نیست؛
اما این که معنای باطنی با معنای ظاهری ارتباطی دارد یا ندارد، از روایات استفاده می‌شود که مختلف است:
* گاهی می‌بینیم که با هم دیگر ارتباط دارند:
** آن روایاتی که در مورد (بِسْمِ اللّه) می‌فرمایند: باء آن بهاء اللّه؛ سین آن سَناء اللّه؛ میم آن مَجد اللّه است، این معنا با معنای ظاهر «بِسْمِ» ارتباطی ندارد؛ مگر بگوییم هر دو مرتبط به خدای متعال است.
* گاهی نمی‌شود چنین ارتباطی برایش به دست آورد؛ 
** در صحیحه عَبداللّه بن سَنان آمده است: شخصی از امام صادق(ع) می‌پرسد: معنای (ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ) چیست؟ امام (علیه السلام) می‌فرماید: (اخذ الشارب و قصّ الاظافر); گرفتن شارب و چیدن ناخن‌ها. عبداللّه می‌گوید: ذریح محاربی از شما نقل کرد که فرمودید: معنای این آیه دیدار امام است. حضرت می‌فرماید: آری، درست است. هم کلام او درست است و هم معنایی که اکنون گفتم. برای قرآن، ظاهر و باطنی است. در این روایت که سندش نیز صحیح است، می‌توان بین معنای ظاهر و باطن که برای این آیه بیان شده است، یک گونه ارتباطی در نظر گرفت و آن این که ناخن گرفتن و کوتاه کردن شارب، پاکیزه کردن خود و دور کردن کثافات از بدن است. لقا و دیدار امام هم سبب می‌شود که صفات رذیله از انسان دور شود. بدی‌های باطنی و زشتی‌ها از او زدوده شود. در این‌جا یک گونه ارتباطی بین ظاهر و باطن وجود دارد.
** هم چنین در روایتی که (وَ الشَّمْسِ) را به پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) تأویل کرده است، شمسِ وجود پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) با خورشید که معنای ظاهر آن است، ارتباط دارد. وجود آن حضرت معنای استعاری کلمهٔ شَمس است؛ یعنی هم چنان‌که خورشید نورافشانی می‌کند و عالم را روشن می‌کند و مردم از آن بهره می‌برند، وجود پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) هم نورافشانی می‌کند و مردم از نور وجود او هدایت می‌شوند.


== پیوند به بیرون ==
== پیوند به بیرون ==
۱۱٬۸۷۷

ویرایش