تعاریف ایمان نخبه‌گرایانه یا عمومی

نسخهٔ تاریخ ‏۱۸ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۰۳:۲۴ توسط Rahmani (بحث | مشارکت‌ها)
سؤال

ایا تعاریف از ایمان نخبه گرایانه است و یا برای عموم مردم مناسب است؟

نخبه‌گرا بودن یعنی تعریف تنها شامل تعدادی از نخبگان شود. «رويارويي مجذوبانه با خداوند»، تعریف مجتهد شبستری، به اقرار خودش نخبه‌گرایانه است؛[۱] چنان‌که تعریف مصطفی ملکیان که ایمان به «دویدن در پی آواز حقیقت» نیز چنین است. اما تعریف به معرفت قلبی و امید عمومیت دارد و تنها شامل نخبگان نمی‌شود.[۲]

این ایراد گرفته می‌شود که لحن قرآن در باب ایمان، نخبه‌گرایانه است. آن‌جا که می‌گوید: ﴿وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ؛ لکن بیش‌تر مردمان به آن ایمان نمی‌آورند.(هود:۱۷ رعد:۱) و یا ﴿وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ؛ و بيشترشان به خدا ايمان نياورند بلكه همچنان مشركند.(یوسف:۱۰۶) از این آیات مختص بودن ایمان برای نخبگان نتیجه گرفته می‌شود. اما باید توجه داشت بیشتر این نمونه‌ها که حدود هفتاد آیه است درباره علم است: ﴿وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ؛ لیکن اکثر مردم بر این حقیقت آگاه نیستند.(اعراف:۱۸۷) و پس از آن موضوع درباره شکر است؛ ﴿وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ؛ لیکن بیش‌تر مردم شکرگذار نیستند.(غافر:۶۱)

  • در بیش‌تر این نمونه‌ها از تعبیر «اکثرهم» استفاده شده که همراه با ضمیر است، و این ضمایر اشاره به اقوام سابق دارد؛ پس معنا چنین است که مثلاً «اکثر قوم ابراهیم چنین‌اند»، و به این ترتیب عمومیت ندارد.
  • در آن نمونه‌هایی که آیه ناظر به ایمان بوده، و عمومیت نیز داشته باشد، مراد، ایمان کامل و توحید ناب است.[۳] به تعبیر دیگر ایمان مراتبی دارد و مرتبه بالا و کامل آن تنها در افرادی نادر پدید می‌آید. ایمان مراتبی دیگر نیز دارد که شامل غیر نخبگان هم می‌شود.
  • باید میان تعریف محدود و قلّت مصداق تفاوت گذارد. بدین معنا که گاه ما از ابتدا تعریف ایمان را چنان محدود و همراه با خسّت بیان می‌کنیم که مصادیق نادری داشته باشد؛ اما زمانی تعریف به خودی خود عمومیت دارد، ولی مصادیق خالص آن اندک‌اند. با توجه به این نکته باید گفت تعریف نخست (معرفت قلبی) در عین حال که تعریفی پیشینی است، به کار هدایت جامعه می‌آید، و عمومیت لازم را نیز داراست؛ هرچند مصداق خالص و تمام‌عیار آن بسیار اندک باشد.

منابع

  1. کیان، ش ۵۲، ص۱۰–۱۱.
  2. کیان، ش ۵۲، ص۵۱.
  3. المیزان، ج۱۸، ص۲۷۴، و ج۱۵، ص۲۵۲.