اسفار اربعه

نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۰۰ توسط Nazarzadeh (بحث | مشارکت‌ها) (جایگزینی متن - ' | بازبینی =' به ' | ارزیابی کمی =')
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
سؤال

مراحل اسفار اربعه را به صورت خلاصه بیان کنید؟

اسفار اربعه به معنای سفرهای چهارگانه اصطلاحی عرفانی است که توصیف‌کنندهٔ مراحل چهارگانه سیر و سلوک معنوی و خصوصیات آنها به سوی خداوند است. سَفَر اول، از خلق به سوی حق است. در این سیر، سالک می‌کوشد از طبیعت عبور کند و قسمتی از عوالم ماوراء طبیعی را نیز پشت سر بگذارد تا به ذات حق واصل شود و میان او و حق حجابی نباشد. سفر دوم، سفر با حق در حق است. سالک پس از آنکه ذات‌ حق را از نزدیک شناخت به کمک او به سیر در شؤون، کمالات، اسماء و صفات او می‌پردازد. در سفر سوم، از حق به سوی خلق با حق، سالک به میان‌ مردم باز می‌گردد، اما بازگشتش به معنی جدا شدن و دور شدن از ذات حق‌ نیست. او در این مرحله ذات حق را با همه چیز و در همه چیز می‌بیند. سالک در سفر چهارم به ارشاد و دستگیری مردم و رساندن آنها به حق می‌پردازد.

مفهوم اسفار اربعه در تاریخ عرفان اسلامی به مرور تکوین یافت و تقریرهای مختلفی از آن به‌وجود آمد. این مفهوم با تقریرهای متفاوتی که در مکتب عرفانِ نظری ابن‌عربی از آن شده، پیش از او وجود نداشته است. شاگردان مکتب عرفانی ابن‌عربی بیشترین سهم را در تبیین این مفهوم داشته‌اند. ملاصدرا با به‌کار‌گیری این مفهوم برای توصیف سیر و سلوک عقلی در کتاب خود، موجب شهرت این مفهوم شد.

درگاه‌ها
واژه-ها.png


اصطلاح‌شناسی

عارفان مراحل سیر معنوی انسان برای رسیدن به مقام کمال و تبدیل به انسان کامل را در چهار مرحله صورت‌بندی کرده‌اند. این چهار مرحله را به چهار سفر تشبیه کرده‌اند و آن را اسفار اربعه (چهارگانه) خوانده‌اند.[۱] مبنای این تشبیه از نظر عارفان این است که معتقدند که چون مسافرت مستلزم ترک وطن است، پس سلوک معنوی هم مانند سفر، مستلزم ترک وطن مورد علاقه برای نفس است. وطن اولیهٔ برای نفس انسان، تن او است و آغاز سلوک معنوی ترک این وطن است. از لوازم این سفر این است که شخص تعلقات نفسانی برآمده از نیازهای تن را ترک کند. از نظر عارفان این ترکْ، اولین مرحلهٔ سفر و آغاز مسافرت به سوی خداست.[۲]

این سفرهای چهارگانه عبارت‌اند از:

  • سفر از خلق به سوی حق؛
  • سفر با حق در حق؛
  • سفر از حق به خلق با حق؛
  • سفر با حق در خلق.[۳]


تاریخچه

آموزه‌های مربوط به مباحث سیر و سلوک، از شرایط آن تا مراحل و شرح این مراحل، در دوره‌های مختلف تاریخی عرفان اسلامی پیوسته در حال تحول، توسعه و غنی‌تر شدن بوده است.[۴] از جمله این مباحث، مفهوم اسفار اربعه است که خود تقریرهای مختلفی دارد. مفهوم اسفار اربعه، با تقریرهای متفاوتی که در مکتب عرفانِ نظری محیی‌الدین ابن‌عربی (۵۶۰ - ۶۳۸ق‌) از آن شده است، پیش از او وجود نداشت؛ زیرا بسترهای هستی‌شناسانهٔ آن در مکاتب عرفانی پیش از مکتب ابن‌عربی موجود نبوده است.[۵]

سه تقسیم‌بندی از اسفار چهارگانه پیش از ابن‌عربی وجود داشته است. این تقسیم‌بندی‌ها توسط عبدالکریم قشیری (۳۷۴-۴۶۵ق)، احمد غزالی (۴۵۲–۵۲۰ق)، نجم‌الدین کبری (۵۴۰-۶۱۸ق) انجام شده است. تقریرهای این افراد از اسفار اربعه با تقریرهای مکتب ابن‌عربی دربارهٔ این اسفار انطباق کامل ندارد. در این تقریرها از سفر سوم و چهارم ابن‌عربی بحثی نشده بلکه در همان دو مرحله اول از نگاه ابن‌عربی، چهار مرحله را به‌دست آورده‌اند.[۶]

محتوای اصلی اسفار اربعه، یعنی سفر از خلق به سوی حق و سفر با حق در حق و سفر از حق به سوی خلق با حق و سفر با حق در خلق، در آثار ابن‌عربی به شکل‌های گوناگون موجود است. تقریرهای ابن‌عربی از اسفار اربعه با تقریرهای مشهور آن تفاوت‌هایی دارد. این تقریرها در آثار صدرالدین قونوی (درگذشتهٔ ۶۷۱ یا ۶۷۳ق)، شاگرد و شارح مشهور ابن‌عربی، با تحلیل‌های عمیق‌تر و علمی‌تر ارائه شده است.[۷]

بعد از قونوی، شارحان مکتب عرفانی ابن‌عربی، از جمله عفیف‌الدین تلمسانی (درگذشتهٔ ۶۹۰ق)، عبدالرزاق کاشانی (درگذشتهٔ ۷۳۶ق) و داود قیصری (درگذشتهٔ ۷۵۱ق)، با تصرفاتی در تقریرهای ابن‌عربی صورت نهایی و مشهور اسفار اربعه را ترسیم کردند. این صورت از طریق کتاب اسفار اربعهٔ ملاصدرا(۹۷۹-۱۰۴۵ق) شهرت بسیار یافت. بعد از ملاصدرا این تقریر از سوی شارحان زیادی مورد بررسی قرار گرفت و بر غِنای آن افزوده شد.[۸]

ملاصدرا در اثر فلسفی مشهور خود، اسفار اربعه، را بر اساس اسفار چهارگانهٔ اولیاء و عرفا ترتیب داد. او از این طریق کوشید سیر و سلوک عقلی و نظری اهل حکمت و فلسفه را به‌گونه‌ای با سفرهای علمی و ذوقی عرفا و اولیاء تطبیق دهد.[۹]

ویژگی‌های اسفار چهارگانه

اسفار چهارگانهٔ عرفانی دو به دو در مقابل یکدیگر قرار دارند و نسبت به هم دارای تقابل و تعاکس هستند.[۱۰] سفر اول و سوم از دو جهت با هم تقابل دارند: سفر اول با حق نیست، ولی سفر سوم با حق است؛ سفر اول و سوم در مبدأ و منتهی عکس یکدیگر هستند، یعنی خلق در سفر اول مبدأ و در سفر سوم مقصد سفر است. سفر دوم و چهارم هم، با اینکه در صفت با حق بودن مشترک هستند، با یکدیگر از جهتی تقابل دارند: سفر دوم در حق است، ولی سفر چهارم در خلق.[۱۱]

سفر اول: سفر از خلق به سوی حق

در این سفر ابتدایی، سالک ابتدا باید حجاب‌های ظلمانی و نورانی بین خود و بین حقیقت ازلی و ابدی را بردارد، خود را از قیود امکانی و جزئی آزاد کند تا به قرب الهی برسد. وجهۀ اصلی همت عارف در این مرحله ساحت قلب است، که ابتدا باید آن را از اعمال و پندار نامناسب پاک کند. سپس به زیور اعمال و عقاید پسندیده مزین سازد. به بیان دیگر، سالک در اثر ریاضت‌هایی که تحمل می‌کند، به تدریج عشق سوزانی در قلبش به حق تعالی ایجاد می‌شود و این عشق در شدید‌ترین مرحله به فنای عارف و وصال او با حق تعالی می‌انجامد.[۱۲]

سفر دوم: سفر از حق به سوی حق با حق

سالک در این سفر، پس از اینکه در سفر اول به مقام یقین و معرفت به وجود حق رسید، از حرکت اشتیاقی به خداوند باز نمی‌ایستد و با عشق فطری به کمال مطلقْ متوجه به سوی حق می‌شود و در مراتب اسماء و صفات الهی سیر می‌کند. او در این مرحله عاشق حسن و کمال مطلق و نامتناهی الهی می‌شود و به سیر معنوی و تعلیم اسماء وجودی و حقیقی الهی، و نه اسماء لفظی، می‌پردازد. سالک در این سفر ظهور هر اسم از اسماء الهی را در مظهر خود به طور وجودی ادراک می‌کند و از طریق درک اسماء و صفات لطف و قهر الهی بر جایگاه وجودی بهشتیان و دوزخیان آگاهی می‌یابد. او در این مقام به یقین در میابد که هر چیز در حقیقت به وجود الهی موجود است. در این سفر، سالک به مقام توحید خاص نائل می‌شود و طلیعهٔ رسیدن به شأن نبوی را می‌بیند؛ شأنی که از طریق آن سالک توانایی اخبار از جانب حق را پیدا می‌کند.[۱۳]

سفر سوم: سفر از حق به سوی خلق با حق

در این مرحله از سفر، سالک در مراتب افعال حق و در عوالم جبروت، ملکوت و ناسوت سیر می‌کند؛ یعنی، ذات و لوازم این عوالم را مشاهده می‌کند. در این سفر ، مقام محو، که مقام فنای در توحید افعالى است، از سالک زدوده می‌شود و او به مقام صحو تام، یعنی هشیاری و حضور بعد از مستی وصال و غیبت، می‌رسد و باقی به بقاء الله می‌گردد. در پایان سفر سوم، عارف به مقامی از نبوت می‌رسد؛ البته نه نبوت تشریعی، زیرا او در تشریع تابع نبی مطلق است. منظور از نبوت در این جا خبر دادن از ذات و صفات و افعال خداوند است.[۱۴]

سفر چهارم: سفر با حق در خلق

سالک در این مرحله به مقام بقا و حیات بعد از فنا می‌رسد. در این مرحله، شأن نبوی او، که در مرحلهٔ قبل بالقوه بود، به فعلیت می‌رسد و او از سوی خداوند برای تبلیغ احکام الهی و هدایت خلق به سوی حق مبعوث می‌شود. در این مرحله، سالکْ خلق را به زبان وحی و با شرح صفات جمال و جلال الهی به سوی خداوند رهنمون می‌شود و آنان را از عالم کثرت به عالم وحدت می‌خواند و از شرک به سوی توحید هدایت می‌کند. در این سفر، سالک از طریق برقراری حکومت حق و وضع سیاست بر مدار احکام الهی جامعهٔ بشری را به سوی کمال الهی سوق می‌دهد.[۱۵]

مطالعه بیشتر

منابع

  1. یثربی، سید یحیی، عرفان نظری (تحقیقی در سیر تکاملی و اصول و مسائل تصوف)، قم، بوستان کتاب، ۱۳۹۱ش، ص۴۹۱-۴۹۲.
  2. موسوی خمینی، سید روح‌الله، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایة، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ۱۳۷۲ش، ص۸۹.
  3. یثربی، عرفان نظری، ص۴۹۲؛ نیز: مطهری، مرتضی، کلیات علوم اسلامی (منطق و فلسفه)، تهران، انتشارات صدرا، ۱۳۸۸ش، ص۱۵۹-۱۶۰.
  4. حسن‌زاده کریم‌آبادی، داود، «اسفار اربعه در عرفان اسلامی»، حکمت عرفانی، سال اول، ش۲، زمستان ۱۳۹۰ش، ص۱۰.
  5. حسن‌زاده کریم‌آبادی، «اسفار اربعه در عرفان اسلامی»، حکمت عرفانی، ص۱۱.
  6. حسن‌زاده کریم‌آبادی، «اسفار اربعه در عرفان اسلامی»، حکمت عرفانی، ص۱۲.
  7. حسن‌زاده کریم‌آبادی، «اسفار اربعه در عرفان اسلامی»، حکمت عرفانی، ص۱۳.
  8. حسن‌زاده کریم‌آبادی، «اسفار اربعه در عرفان اسلامی»، حکمت عرفانی، ص۱۳.
  9. یثربی، عرفان نظری، ص۴۹۱-۴۹۲.
  10. صدرالدین الشیرازی، محمد بن ابراهیم، الحكمة المتعالية فی الأسفار العقلية الأربعة، بیروت، دار إحياء التراث العربيی، ۱۹۸۱م، ج۱، ص۱۳.
  11. حسن‌زاده کریم‌آبادی، «اسفار اربعه در عرفان اسلامی»، حکمت عرفانی، ص۱۵.
  12. یزدان‌پناه، یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، قم، مؤسسهٔ امام خمینی، ۱۳۸۸ش، ص۶۲-۶۶.
  13. الهی قمشه‌ای، مهدی، حکمت الهی عام و خاص، تهران، مؤسسهٔ مطبوعاتی اسلامی، ۱۳۴۵ش، ج۲، ص۴۶-۴۷ ؛نیز: صدرالدین الشیرازی، الحكمة المتعالية فی الأسفار العقلية الأربعة، ج۱، ص۱۴.
  14. صدرالدین الشیرازی، الحكمة المتعالية فی الأسفار العقلية الأربعة، ج۱، ص۱۴.
  15. الهی قمشه‌ای، حکمت الهی عام و خاص، ج۲، ص۴۸-۴۹.