برزخ متصل و برزخ منفصل

سؤال

برزخ متصل و منفصل چیست؟

برزخی که در جهان هستی است و خارج از انسان قرار گرفته برزخ منفصل، و برزخی که در انسان است، برزخ متصل نام دارد. جهان هستی از سه بخش عالم دنیا، عالم آخرت و عالم عقل و مجرد تشکیل شده است و عالم برزخ، همان عقل و مجرد است که میان دنیا و آخرت قرار دارد. همانطور که جهان هستی سه بخش دارد، انسان نیز درون خودش این سه بخش را دارد.
علما و اندیشمندان زیادی از اقوام و نحله‌های فکری متفاوت در مورد برزخ اظهار نظر کرده‌اند. قریب به اتفاق علمای اسلام غیر از معتزله، برزخ را پذیرفته و حتمی می‌دانند. لذا باتوجه به سه رویکرد و جنبه متفاوت، در رابطه با آن گفتگو کردند. یکی از لحاظ دینی است که براساس قرآن و روایات به گفتگو پرداخته است. دیگری از لحاظ فلسفی و سومی از لحاظ عرفانی.

رویکرد دینی

صاحب‌نظران دینی، قائل هستند که کلمه برزخ در قرآن کریم به یک معنا به کار نرفته است. یک مرتبه به معنای حدّفاصل دو چیز بکار رفته است. قرآن کریم در این رابطه فرموده است:

در سوره مومنون در معنای عالم پس از مرگ تا قیامت بوده و فرموده است:

با جست‌وجو کلمه برزخ در روایات متعدد می‌بینیم، که برزخ با حفظ معنی حدفاصل بین دوچیز، اسمی شده است برای عالمی که بین جهان مادی و قیامت قرار دارد و انسان‌ها بعد از مرگ به آنجا منتقل می‌شوند. مؤمنین در آنجا خوش و خرم بوده و کافرین در عذاب هستند[۱] و بعد از قیامت کبری، حسابرسی مخلوقات شروع شده و براساس وعده حتمی خداوند برخی بهشتی و برخی اهل جهنم خواهند بود.

رویکرد فلسفی

عالم اسمای الهی و عالم ماده، دو عالم (مجرّد و مثال) قرار دارند، از عالم مثال، گاهی به برزخ نزولی، برزخ منفصل یا مثال منفصل تعبیر می‌کنند.[۲]

در وجودِ انسان نیز، سه عالم مانند تجرد، مثال و ماده به نام عقل، خیال و بدن خاکی متصور است. خیال را برزخ متصل گویند، چون میان بدن خاکی و عقل مجرّد قرار گرفته است. خیال آدمی مانند عالم مثال، ماده نیست؛ ولی آثار ماده، مانند: رنگ، بو و اشکال آن را دارد؛ از این رو او را مثال خوانند.[۳]نفس آدمی که کاملاً مجرّد است، در برابر عالم تجرّد قرار دارد.

نتیجه اینکه، عالم میانی در جهان هستی به مثال، خیال و برزخ نام گذاری شده و خیال انسانی نیز به مثال، خیال و برزخ نامیده شده است. برای این که میان این دو حقیقت در نام گذاری نیز تفاوتی باشد، از عالم مثال به مثالِ منفصل، خیال منفصل یا برزخ منفصل تعبیر می‌کنند. به این دلیل منفصل نامیده شده است که این عالم، مستقل و جدای از موجود دیگر است و در تحقق خود نیازمند تخیّل کننده و تصویر کننده ای نیست؛ قائم به خود است و از «نفوس جزئیهٔ متخیله»، بی‌نیاز است یا اینکه از جسم و قوهٔ مادی انسانی جداست.[۴]

از خیال انسانی، به خیال متصل، مثال متصل و برزخ متصل تعبیر کرده‌اند. علت نام گذاری به متصل این است که این خیال و برزخ، حقیقت مستقل ندارد؛ بلکه همواره با وجود خیال کننده موجود است. از این رو برزخ مقیّد و قوی خیال نیز نامیده شده است.[۵]

آنچه انسان در خواب دیده است را نیز مثال منفصل گویند؛ چون روح و قوهٔ خیال، در واقع جدای از بدن سیر می‌کند.[۶]

سخن آخر: برزخ متصل که همان صورت‌های موجود در خیال آدمی است، به برزخی که در بحث معاد مطرح است ربطی ندارد. اگر از این مرحله به برزخ یاد کرده‌اند، فقط به دلیل اشتراک در لفظِ برزخ است؛ یعنی میان بدن خاکی و عقل انسانی واقع شده است.

برزخ منفصل ـ همان موجودات و صورت‌های نورانی که آثار مادی دارند، مورد بحث معاد می‌شود که ارواح انسان‌ها در قالب‌های مثالی لطیف، در آنجا به سر می‌برند.

در حقیقت، خیالِ متّصل پس از مرگ که همان قوای متخیّله است، به خیال منفصل می‌پیوندد. باید دانست که مراد از خیال، موجودات حقیقی هستند که از موجودات عالم ماده قوی ترند؛ زیرا محدودیتی ندارند. پس این گونه نیست که مراد از خیال، معنای فارسی آن یعنی اشیای موهوم و غیر واقعی باشد. این اشتباه ناشی از اشتراک لفظی است.[۷]

منابع

  1. شیخ صدوق، محمد بن علی، اعتقادات، ص ۲۹.
  2. جلال الدین آشتیانی، شرح زاد المسافر، ص۴۲۷; و یحیی یثربی، عرفان نظری، ج۷، ص۳۴۳.
  3. معادشناسی، ج۲، ص۱۹۵–۱۹۷.
  4. مهدی احمدی، عالم برزخ، ص۸۰.
  5. شرح زاد المسافر، ص۲۲۷; و محمد باقر شریعتی، معاد در نگاه عقل و دین، ص۳۲۸–۳۳۰.
  6. عالم برزخ، ص۸۱.
  7. معادشناسی، ج۲، ص۱۸۶.