اعتقاد اصحاب به عصمت حضرت محمد(ص)

نسخهٔ تاریخ ‏۳ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۶:۵۴ توسط Rezvani (بحث | مشارکت‌ها)
سؤال

شواهد تاریخی نشان می‌دهد که برخی از اصحاب پیامبر به راحتی به ایشان اعتراض می‌کردند. آیا این نشانگر آن نیست که آنان اعتقادی به عصمت او نداشته‌اند؟


باور به عصمت پیامبر در بین اصحاب

یاران رسول خدا(ص) در درجات گوناگونی از معرفت جای داشتند و برخی از اصحاب از روی نا آگاهی در مورد عصمت پیامبر، بر کار آن حضرت خرده می‌گرفتند. برای مثال، عدالت وی را در تقسیم غنایم زیر سؤال می‌بردند و پیامبر اکرم(ص) در پاسخ می‌فرمود: اگر عدالت را نزد من نتوان یافت، کجا می‌توان سراغی از آن گرفت؟

با این حال مسئله عصمت برای بسیاری از یاران رسول خدا(ص) مسلم و خدشه ناپذیر بوده است، اگر کسی از سر نا آگاهی یا با انگیزه‌هایی دیگر، در برابر اعمال پیامبر مخالفت می‌کرد، با اعتراض دیگران روبه رو می‌شد:

گفتگو درباره جنگ بدر

پیش از جنگ بدر، پیامبر اکرم(ص) با اصحاب خود به مشورت پرداخت. ابتدا دو تن از مهاجران سخنانی بر زبان راندند که آزردگی خاطر رسول خدا(ص) را در پی آورد. در مقابل این افراد، مقداد و سعد بن معاذ، برای اعتراض صحبت هایی کردند که بیانگر فرمانبرداری کامل آنان از پیامبر خدا بود و از اعتقاد به جدایی ناپذیری نبوت و عصمت حکایت داشت. بخشی از سخنان سعد بن معاذ چنین است:

پدر و مادرم فدای تو باد ای رسول خدا! ما به تو ایمان آوردیم و تصدیقت نمودیم و گواهی دادیم که آنچه آورده‌ای همه حق است و از جانب خدا. به هر چه می‌خواهی فرمان بده; هر آنچه را دوست داری از اموال ما بگیر و هر اندازه که می‌خواهی باقی بگذار. سوگند به خدا که اگر دستور دهی تا خویش را به دریا زنیم، سرپیچی نخواهیم کرد.

این گونه حکایات بیانگر آن است که بر خلاف گمان برخی از نویسندگان، مسلمانان سال‌های آغازین اسلام، میان «محمّد انسان» و «محمّد پیامبر» فرقی نمی‌دیدند و فرمانبرداری و سر سپردگی خود را تنها به یکی از آن دو منحصر نمی‌کردند; بلکه با پیروی از منطق قرآن، همه سخنان او را برخاسته از وحی و برکنار از خواهش‌های نفسانی می‌دانستند.

گواهی ذو الشهادتین

پیامبر اسلام(ص) از سواء بن قیس، اسبی را خریداری نمود و پیش از دریافت آن، با انکار فروشنده روبه‌رو شد. در این هنگام، خزیمة بن ثابت انصاری به نفع رسول خدا(ص) گواهی داد و بر انجام چنین معامله‌ای تأکید ورزید. پس از آن، پیامبر(ص) از خزیمه پرسید: «چگونه بر معامله‌ای گواهی دادی که شاهد رویداد آن نبودی؟» خزیمه پاسخ داد: یَا رَسُول اللّه! انَا اصدقک بِخَبر السَماء وَ لا اصدقک بِما تَقول؟ ای رسول خدا! من تو را در نقل اخبار آسمانی راستگو می‌دانم، چگونه سخنان دیگرت را دروغ بشمارم؟ پیامبر اکرم(ص) این سخن را پسندید و برای سپاسگزاری از معرفت خزیمه، گواهی او را برابر با گواهی دو نفر قرار داد و از آن پس به «ذوالشهادتین» معروف گشت.

ارزیابی صلح حدیبیّه

در رویداد حدیبیه، وقتی پیامبر خدا(ص) مصلحت مسلمانان را در برقراری پیمان صلح دید و به فرمان خداوند از در آشتی با مشرکان درآمد، عمر بن خطاب، با چهره‌ای برافروخته، ابابکر را این چنین مورد خطاب قرار داد: «آیا او فرستاده خدا نیست؟ مگر نه این است که ما مسلمانیم و آنان مشرک؟ چرا باید به چنین پستی و ذلّتی تن دهیم؟» ابوبکر در پاسخ گفت: انَّه رَسُول اللّه(ص) وَ لَیسَ یَعصی رَبّه (یقیناً او رسول خدا است و هرگز فرمان خداوند را نادیده نمی‌گیرد.) خشم عمر با این سخنان فرو ننشست و او سرانجام همین پرسش‌ها را با خود پیامبر(ص) نیز در میان گذاشت و آن حضرت در پاسخ فرمود:

انا عَبداللّه وَ رَسُوله، لَن اخالفُ امرهُ وَ لَن یضیّعنی (من بنده خدا و فرستاده اویم. هیچگاه از فرمان او سرپیچی نمی‌کنم و او نیز هرگز مرا خوار نمی‌سازد.)

افزون بر سخنان پیامبر اکرم(ص) و ابوبکر که به روشنی بیانگر عصمت رسول خدایند، اعتراض عمر نیز از جدایی ناپذیری نبوت و عصمت حکایت دارد; زیرا از آن جا که عمر چنین پیمانی را خطا می‌دانست، این پرسش را مطرح کرد که اگر او رسول خداست، چرا باید به چنین ذلّتی تن دهد; در حالی که اگر در نظر وی، نبوت و عصمت از یکدیگر جدایی می‌پذیرفتند، این احتمال نیز مطرح می‌گشت که محمّد(ص) پیامبر خدا است، اما در این تصمیم به خطا رفته است.


منابع

متن برگرفته شده از کتاب پرسمان عصمت، یوسفیان، حسن، مرکز مطالعات و پژوهش‌های فرهنگی حوزه علمیه، قم، ۱۳۸۰ش.