مفهوم ایمان در دنیای مدرن

نسخهٔ تاریخ ‏۳ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۰۱:۴۲ توسط Rahmani (بحث | مشارکت‌ها) (ابرابزار)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مفهوم ایمان در دنیای مدرن

سؤال

درباره قرائت‌های موجود از ایمان در دوران معاصر توضیح دهید؟

در فرهنگ مسیحیت از ایمان دست کم دو قرائت و تلقی وجود دارد:

  1. دیدگاه کلاسیک این است که خداوند در فرایند وحی سلسله گزاره‌هایی را القا کرده است. اگر چنین مستمسکی از بشر گرفته شود، انسان راه دیگری برای دسترسی به آن باورها و گزاره‌ها در اختیار نخواهد داشت. حتی عقل طبیعی در این زمینه ناتوان است. ایمان، باور به چنین گزاره‌هایی است که خداوند از طریق وحی در اختیار بشر نهاده است و از این روی صادق و صحیح خواهند بود. ایمان بدین معنا نوعی شناخت و آگاهی است که متعلق آن، گزاره‌ها و باورهای دینی‌اند. چنان‌که می‌گوییم: «من ایمان دارم که خدا هست» یا «روز رستاخیز وجود دارد».
  2. دیدگاه مدرن در قبال ایمان، این است که خداوند از طریق وحی، گزاره به انسان نمی‌دهد، بلکه وحی تجلّی خداست. او خود را نشان می‌دهد و بشر با او مواجههٔ مستقیم پیدا می‌کند. بر این اساس، ایمان، سرسپردگی و تعهد به خداوند است. ایمان در این معنا اعتماد، اطمینان و توکل است؛ با این تفاوت که اگر گفتیم ما به خدا اعتماد داریم، یعنی او را پشتوانهٔ روحی خود قرار داده‌ایم، و اگر گفتیم ما به خدا اطمینان داریم، بدین معناست که ما با او به آرامش می‌رسیم، و اگر گفتیم ما به او توکل کرده‌ایم، بدان معناست که مشکلات خود را بر دوش او انداخته‌ایم.

منشأ اختلاف را می‌توان در ریشهٔ لغوی واژهٔ Faith یافت. اگر این واژه را از ریشهٔ لاتین Fiducia بدانیم، از سنخ معرفت نیست و نوعی حالت روحی خواهد بود؛ ولی اگر از ریشهٔ لاتین Fides اخذ شده باشد، از سنخ علم و آگاهی است.[۱]

متناظر با دو قرائت پیش‌گفته از ایمان، دو تلقی دربارهٔ «دین» نیز در جهان غرب وجود دارد. دین در تلقی نخست با مجموعهٔ اعتقادات، خاصه اعتقاد به موجود متعال و فوق طبیعی، هم‌سنگ نهاده شده است. دین عطیه‌ای الهی است که از بیرون به انسان تفضل شده و حتی ممکن است علیه او برخیزد. دین موهبتی است از جانب روح الهی Spirit. در این دیدگاه انسان دین را می‌پذیرد و نقش او تنها تسلیم و رضا در مقابل اراده و خواست الهی است. هربرت اسپنسر[۲] در تعریف دین می‌گوید: «دین اعتراف به این حقیقت است که کلیهٔ موجودات، تجلیات نیرویی هستند که فراتر از علم و معرفت باشد».[۳]

فرهنگ مختصر آکسفورد در بیان ماهیت دین می‌نویسد: «دین، شناخت موجود فوق بشری است که دارای قدرت مطلقه است و به تعبیر دیگر، دین باور به خدا یا خدایان متشخصی است که شایستهٔ اطاعت و پرستش‌اند».[۴]

تلقی دوم از دین به اواخر قرن هیجدهم بازمی‌گردد. بعد از انتقادات زیادی که به رویکرد گزاره‌ای به دین شد، فلاسفهٔ دین به‌جای تأکید بر دیدگاه معرفتی، نگرش شهودی و عاطفی به دین را وجههٔ همت و نظر قرار دادند. از آن پس اندیشمندان از تعاریف نظری و اعتقادی گریختند و عوامل تجربی، عاطفی، شهودی و حتی اخلاقی را در دین مهم و عمده به حساب آوردند. شلایر ماخر[۵] دین را «احساس اتکای مطلق» می‌داند.[۶] تعریف و قرائت دیگری از دین همین آهنگ را می‌نوازد. ماتیو آرنولد[۷] نوشت: «دین همان اخلاق است که احساس و عاطفه به آن تعالی و حرارت و روشنی بخشیده است».[۸]

هم‌چنین ویلیام جیمز[۹] پراگماتیست معروف گفت: «بنابراین، مذهب عبارت خواهد بود از تأثرات و احساسات و رویدادی که برای هر انسانی در عالم تنهایی و دور از همهٔ بستگی‌ها، روی می‌دهد».[۱۰]

پل تیلیش[۱۱] هم بعد از آن که دین را عنصری خلاق از روح بشر spirit شناسانْد، تأکید کرد که «دین همان احساس است و این پایان سرگردانی دین است».[۱۲]

بنابراین، دین در غرب عنصری دو وجهی Dichotomous است که گاهی بر بعد معرفتی، آموزه‌ای و اعتقادی آن تأکید شده است و زمانی ـ به خصوص در چند دههٔ اخیر ـ جنبهٔ احساسی، عاطفی و درونی آن نگاه را خیره کرده است. این همه تأکید و حساسیت که در زمینهٔ «تجربه دینی» نشان داده می‌شود و این‌که حتی دین را در تجارب روحی و حالات روانی خلاصه کرده‌اند و گوهر دین را تا به این حد تحویل و تنزّل می‌دهند، همه در چارچوب تلقی دوم می‌گنجد.

منابع

  1. Edwards. p. (ed) the Encyclopeadia of Philosophy. p . ۱۲۳۰
  2. Herbert Spencer.
  3. Hick. J. Philosophy of Religion. P. ۱۷.
  4. Ibid. P. ۲۱۰.
  5. F. Schliermacher
  6. Ibid. P . ۲۲.
  7. Mathew Arnold.
  8. Ibid. P. ۲۳.
  9. ۵. James.
  10. جیمز، ویلیام، دین و روان، ترجمهٔ مهدی قائمی، ص۶.
  11. P. Tillich.
  12. تیلیش، پل، الهیات فرهنگ، ترجمه مراد فرهادپور و فضل‌الله پاکزاد، ص۱۵؛ ر.ک. تیلیش، پل، شجاعت بودن، ترجمهٔ مراد فرهادپور، ص۱۱۷–۱۱۰.