سؤال

تجربهٔ دینی بودنِ وحی به چه معنا است؟ آیا این مطلب با عصمت انبیا سازگار است؟


معنای تجربه دینی

تجربهٔ دینی اصطلاح جدیدی است و از پیدایش آن بیش از دو قرن نمی‌گذرد. در غرب پس از آن که براهین عقلی اثبات وجود خدا، با اشکالاتی جدی روبه رو شد و تلاش نظام‌های فلسفی برای دفاع عقلانی از دین به شکست انجامید، مسئله تجربه دینی مورد توجه قرار گرفت و پناهگاهی برای حراست از ایمان مذهبی به شمار آمد. شلایر ماخر (۱۸۳۴م)، فیلسوف و متکلم آلمانی و اولین کسی که این اصطلاح را به کار گرفت، بر این باور بود که مبنای دیانت، نه تعالیم وحیانی است و نه عقل معرفت آموز، بلکه آگاهی دینی (تجربهٔ دینی) است. وی از یک سو برخی از آموزه‌های کتاب مقدس مسیحیان را در تضاد با عقل و فهم بشری می‌یافت و از سوی دیگر، بی اعتنایی به دین را نمی‌پسندید، از این رو مکتب خود را بر پایهٔ تجربهٔ دینی بنا نهاد و چنین ادعا کرد:

:گوهر دین، احساس و توجه باطنی به بی‌نهایت است و اساساً دین از مقوله احساس، شور و شوق به موجود نامتناهی‌است و افکار، عقاید و اعمال دینی جنبهٔ ثانوی داشته و در واقع، چیزی جز تجلی احساسات دینی نیستند. هویت دین عقاید و مناسک دینی نیست، بلکه احساس درونی و امری قلبی است.

پس از شلایر ماخر، مسئله تجربه دینی مورد توجه بسیاری از اندیشمندان غربی قرار گرفت و امروزه در غرب یکی از رایج‌ترین برهان‌های اثبات وجود خدا به شمار می‌رود. به‌طور ساده، مقصود از تجربه دینی آن‌است که همهٔ انسان‌ها کم و بیش به «امری متعالی» آگاهی دارند و در تجربه‌های درونی خود، آن را می‌یابند؛ هر چند در تفسیر آن امر متعالی یک سان عمل نمی‌کنند.

برخی از اندیشمندان مسلمان از این رویکرد جانبداری کرده و بر این باورند که باید الگوهای سنّتی را کنار گذاشته و به همهٔ امور دینی، هم چون وحی، از چشم‌انداز تجربه نظر انداخت. در طول تاریخ ادیان وحیانی، پیروان این ادیان وقتی خواستند بفهمند وحی چیست، آن را با پارادایم‌های معرفتی که در دست داشتند، مورد تفسیر قرار دادند. در میان یهودیان، مسیحیان و مسلمانان، مدل معرفتی، مدل ارسطو بوده است و لذا با آن مدل به مسئله نزدیک می‌شده‌اند. امروز اگر مدل معرفتی دیگری پذیرفته شود، مثل مدل تجربهٔ دینی، در این صورت با این پارادایم باید به وحی نزدیک شد و تمام مسائل را از این زاویه دید. بر اساس این دیدگاه، آنچه با تجربهٔ دینی دریافت می‌شود، معانی و حقایقی است که نیازمند تعبیر است و «وقتی تجربه در تعبیر می‌آید، از فرهنگ متأثر است و چهار محدودیت انسان، یعنی محدودیت تاریخی، محدودیت زبانی، محدودیت اجتماعی و محدودیت جسمانی در تجربه او اثر می‌گذارد». تجربه دینی پیامبران نیز تافتهٔ جدا بافته‌ای نیست و همچون دیگر تجربه‌ها، در زندان محدودیت‌های انسانی گرفتار است و راه گریزی از خطا ندارد. اعتنای خداوند این نبوده است که یک کتاب معصوم املا کند، یا تعالیم تخطی ناپذیر و خطا ناپذیری القا کند… وحی الوهی و واکنش انسانی، همواره در هم تنیده بوده است. یک مواجهه که به مشیّت و مبادرت الهی بوده، توسط بشر جایز الخطا، تجربه، تعبیر و توصیف شده‌است. برخی دیگر از روشنفکران مسلمان، پا را از این نیز فراتر نهاده، تفسیر تجربهٔ دینی پیامبر اسلام را به دست آدمیان طول تاریخ سپرده‌اند. بر اساس این دیدگاه، راز خاتمیّت دین اسلام در این نکته نهفته است که وحی اسلامی به گونه‌ای تعبیر نشده، در اختیار همگان قرار گرفته تا در هر دورانی، تعبیری مناسب از آن ارائه گردد و قرائت تازه ای از دین، فراهم آید؛ یعنی بر خلاف پیامبران دیگر که برداشت خود از تجربهٔ باطنی‌شان را پیشکش امّت‌ها می‌کردند، دربارهٔ رسول خدا(ص) تقدیر الهی بر این قرار گرفته‌است که «عین تجربهٔ باطنی پیامبر، بدون تفسیر، در اختیار مردم قرار گیرد… گویی که آن تجربه برای ما و برای هر نسلی در هر عصری تکرار می‌شود».

نقد و بررسی

  1. توجه به تجربهٔ دینی هر چند با انگیزه‌ای خیرخواهانه همراه بوده و به منظور دفاع از دینمداری صورت گرفته‌است، اما نباید به کنار گذاشته شدن عقل و برهان بینجامد. معارف اسلامی هر کدام از عقل و الهام را در جایگاه شایسته خویش می‌نشانند و دادِ هر یک را از راه بی حرمتی به دیگری نمی‌ستانند و بدین وسیله، هم آهنگی خود را با توانایی‌ها و نیازهای واقعی انسان به خوبی می‌نمایانند.
  2. تفسیر وحی به تجربهٔ دینی پیامبر و نیازمندی تجربه به تعبیر و گرفتار بودن تعبیر در دام محدودیت‌های بشری، چنان‌که اندیشمندان غربی و هواداران شرقی آنان نیز تصریح نموده‌اند، عصمت پیامبران در ابلاغ وحی را زیر سؤال می‌برد؛ در حالی که این بُعد از عصمت، هیچ گونه تردیدی را برنمی‌تابد و انکار آن به برچیده شدن بساط نبوّت می‌انجامد. اگر تنها راه سعادت آدمی، خود دست‌خوش تغییر و خطا گردد و بازتابی از محیط اجتماعی و فرهنگی باشد، ارمغان بعثت پیامبران برای بشر چه خواهد بود؟
  3. یکی از انگیزه‌هایی که برخی را به پذیرفتن این دیدگاه واداشته، برقراری آشتی میان ثبات وحی و تغییر و تحوّل زندگی بشر بوده است. به گمان اینان، آنچه وحی الهی را بانیازهای هر زمان متناسب می‌سازد، نقشی است که پیامبر در تعبیر از این تجربهٔ درونی بر عهده می‌گیرد؛ در حالی که می‌توان گفت فرستندهٔ وحی، خود به مصالح جامعه‌های گوناگون آگاه تر است و نیازی نیست که این تناسب سازی را به گیرندهٔ وحی (پیامبر) واگذارد.
  4. وحی الهی پدیده ای خردگریز، غیر متعارف و به تعبیر کارل بارث «سخنی به کلی دیگر» است. از این رو، بِه‌ترین راه آشنایی با آن، بهره‌گیری از سخنان کسانی است که خود به این منبع معرفت دست یافته‌اند. امام صادق (علیه السلام) که پرورش یافتهٔ مکتب پیامبر است، در پاسخ به این پرسش که «چگونه رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) بیم آن نداشت که آنچه به عنوان وحی الهی بر او نازل می‌شود، از القائات شیطان باشد» فرمودند: «ان اللّه اذا اتّخَذَ عَبداً رَسولا انزَل عَلَیه السکینَة وَ الوِقار، فَکانَ یَأتیه مِن قَبل اللّه عَزّوَجَل مثل الذی یراه بعینه» ; وقتی خداوند شخصی را به رسالت برمی‌گزیند، آرامش و اطمینانی به او می‌بخشد (که هر گونه دغدغهٔ خاطری را از او می‌زداید) و در نتیجه، آنچه که از جانب خدا بر وی نازل می‌شود، چنان است که گویا آن را می‌بیند.

هم چنین، گیرندگان وحی، نه تنها معانی، بلکه الفاظ را نیز از جانب خدا می‌دانستند و خود را پیام رسان و واسطه ای بیش نمی‌شمردند. اعجاز لفظی قرآن که الهی بودن این کتاب را تردیدناپذیر می‌سازد، بر اساس همین دیدگاه معنا می‌یابد. در نتیجه، تجربهٔ تعبیر نشده‌ای در کار نیست تا پیامبر از پیشِ خود، آن را به قالب الفاظ درآورد و در این میان، محدودیت‌های انسانی اش، حقیقت الهی را پوشیده دارد.


مطالعه بیشتر


منابع