سؤال

واقفیه چه کسانی هستند و دارای چه عقایدی می‌باشند؟

درگاه‌ها
واژه-ها.png


واقفیه یا ممطوره فرقه‌ای از شیعه که در امامت امام کاظم(ع) توقف کردند. واقفیه معتقدند که امام موسی بن جعفر(ع) آخرین امام است و آن حضرت را امام زنده و خاتم الائمه می‌دانستند که غیبت کرده است و همان مهدی منتظر است. بعضی از ایشان معتقدند آن حضرت وفات یافت اما در آخرالزمان دوباره زنده خواهد شد. آنان پنج امام بعد از امام هفتم را به دلیل ادعای امامت، گمراه می‌دانستند. بعضی از آنان معتقدند امامان بعدی ادعای امامت نکرده‌اند و همه آن‌ها خلفای حضرت امام موسی کاظم(ع) بوده‌اند. جمعی از ایشان حبس آن حضرت را نیز اساساً منکر هستند.[۱]

اصطلاح

واقفیه یا واقفه دارای دو معنای عام و خاص است:

  • معنای عام آن برای هر گروهی به کار برده می‌شود که برخلاف عموم شیعیان امامیه در یکی از مسائل امامت نظر اکثریت را نپذیرد و در قبول نظر آنان توقف کند.[۲]
  • معنای خاص آن لقب فرقه‌ای است از شیعه که در مقابل قطعیه منکر رحلت امام کاظم(ع) شدند و سلسله امامت را با آن امام(ع) قطع کردند و منکر امامت فرزندش امام رضا (ع) شدند. این فرقه را ممطوره نیز خوانده‌اند.[۳]

از نظر محققان، زمانی که در متون از واژه واقفیه یا واقفه بدون هیچ قیدی استفاده شود، منظور همان معنای خاص آن که واقفیه ممطوره یا موسویه یا موسائیه است خواهد بود.[۴]

واقفیه در مقابل قطعیه قرار دارند؛ قطعیه کسانی هستند که بر مرگ امام کاظم(ع) یقین نمودند و قطع پیدا کردند و پس از این یقین امام رضا(ع) را به جانشینی او شناختند.[۵]

پیدایش

پس از شهادت امام کاظم(ع) در سال ۸۳ق، نزد بسیاری از وکلای او اموال قابل توجهی گرد آمده بود. عده‌ای از این وکلا برای حفظ این اموال نزد خود منکر شهادت امام کاظم(ع) شدند. برای نمونه، زیاد قندی، یکی از وکلای امام(ع)، هفتاد هزار دینار در اختیار داشت. همچنین، عثمان بن عیسی رواسی، وکیل امام در مصر، اموال فراوان و شش کنیز را در اختیار داشت. پس از شهادت امام کاظم(ع)، امام رضا(ع) شخصی را نزد عثمان بن عیسی فرستاد تا آن اموال را تحویل بگیرد؛ عثمان از تسلیم اموال سرباز زد و به امام(ع) نامه‌ای نوشت با این مضمون که پدرت وفات نکرده است و زنده است و مهدی قائم است. امام رضا(ع) در پاسخ نوشت که پدرم وفات کرده و میراث او را قسمت کرده‌اند و اخبار صحیح و درست درباره وفات او به ما رسیده است. عثمان بن عیسی در نهایت در پاسخ امام(ع) نوشت که اگر پدرت وفات نکرده باشد، تو در این اموال حقی نداری، ولی اگر وفات کرده باشد، باز هم تو در این اموال حقی نداری، زیرا امام(ع) به من دستور نداده که آن اموال را به تو بدهم و من کنیزان را آزاد کرده‌ام و با آنها ازدواج کرده‌ام.[۶]

به جز انگیزه‌های مالی، برخی تقیه ناشی از فشار فوق‌العاده حکومت عباسی بر امام کاظم(ع) و شیعیان را دلیل پیدایش چنین فرقه‌ای می‌دانند. آنان معتقدند که برخورد سخت حكومت‌هاى اموى و عباسى بر ضد شيعه و امامان شیعه، يكى از مهم‌ترين علل مخفى‌ماندن امامتِ امام بعدى، پس از درگذشت امام پيشين بوده است. از آنجا که دستگاه خلافت در پی يافتن امام، واسطه‌های او و شیعیان مخلص برای از میان بردن آنها بود، بسيار اتفاق مى‌افتاد كه از ترس جاسوسان دستگاه حاكم، امكان رسانيدن نص و وصيت امام پيشين به شيعيان، وجود نداشت. این خود یکی از دلایل پیدایش فرقی چون واقفه بود.[۷]

زیرمجموعه‌های واقفیه

واقفیه درباره تفسیر توقف خود با یکدیگر اختلاف پیدا کردند و همین موجب اختلاف میان آنان و پیدایش زیرمجموعه‌هایی در میان آنان شد:

  • گروهی از واقفیه معتقد بودند که امام کاظم(ع) زنده است و از دنیا نرفته و هیچ وقت نخواهد رفت تا اینکه شرق و غرب عالم را تحت سیطره خود درآورد و عدل و داد را در آن برقرار کند. آنان امام(ع) را مهدی می‌پنداشتند و معتقد بودند که پنهانی از زندان خارج شده و از دیده‌ها مردم غایب شده است؛ اما حکومت مدعی مرگ او شده است.[۸]
  • عده‌ای دیگر از واقفيه، که به بشیریه مشهور شدند، وفات امام کاظم‏(ع) را انکار کردند عقیده داشتند که او زندانی هم نشده و غایب شده است و مهدی موعود است. از نظر آنان، امام کاظم(ع) در هنگام غیبت یکی از اصحاب خود به نام محمد بن بشیر را وصی خود کرده و علوم مورد نیاز شیعیان را نیز به او منتقل کرده است. آنان پس از مرگ محمد بن بشیر پسر او سمیع بن محمد را نایب امام(ع) دانستند و این سلسله را تا ظهور و قیام امام(ع) پایدار می‌دانستند.[۹]
  • گروهی دیگر از آنان شهادت امام کاظم‏(ع) را تأیید کردند، ولی چون او را قائم می‌دانستند، قائل به رجعت و قیام او برای برقراری عدل و داد در عالم شدند.[۱۰]
  • برخی از واقفیه معتقد بودند که امام کاظم(ع) به شهادت رسیده ولی چون قائم است، دوباره زنده می‌شود و در جایی پنهان می‌گردد. در این دوره، یارانش با او دیدار می‌کنند و او آنان را امر و نهی می‌کند.[۱۱]

منابع

  1. مدرس، محمد علی، ریحانه الادب، ج۵–۶، ص۲۹۶.
  2. مشکور، محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی، ۱۳۸۷ش، ص۴۵۴-۴۵۵.
  3. مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص۴۵۴-۴۵۵.
  4. سبحانی، جعفر، بحوث الملل و النحل، قم، مؤسسة الإمام الصادق علیه السلام، ۱۴۲۸ق، ج۸، ص۳۷۷؛ نیز: مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص۴۵۵.
  5. شهرستانی، محمد بن عبدالكريم، الملل و النحل، قم، الشريف الرضی، ۱۳۶۴ش، ج۱، ص۱۹۸.
  6. صدوق، محمد بن علی، علل الشرایع، تحقیق محمدصادق بحرالعلوم، قم، مکتبة الداوری، بی‌تا، ج۱، ص۲۳۶؛ طریحی، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین، تهران، مکتبة المرتضوية، ۱۳۶۲ش، ج۵، ص۱۳۰-۱۳۱.
  7. سبحانی، بحوث الملل و النحل، ج۸، ص۳۸۰.
  8. نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ترجمه محمدجواد مشکور، تهران، بنياد فرهنگ ايران، ۱۳۵۳ش، ص۱۱۸.
  9. نوبختی، فرق الشیعه، ص۱۱۹.
  10. نوبختی، فرق الشیعه، ص۱۱۹.
  11. نوبختی، فرق الشیعه، ص۱۱۸-۱۱۹.