سؤال

صحوْ در عرفان چیست و چه معنایی می‌دهد؟

صَحو به معنای هشیاری که مشربی است در سلوک صوفیان و به بقای بعد از فنا گفته می‌شود. درباره صحو گفته‌اند مقامی فوق انتظار سالک است و سالک در مقام صحو، همه حجاب‌های صفات را کنار می‌زند و وجه ذات برای او کشف می‌شود. برخی گفته‌اند از نظر مرتبه، صحو بالاتر از سُکر است، چون سُکر، مُشعر به غیبت و حیرت سالک است، و صحو نشان‌دهنده هشیاری و درک آگاهانه لذت وصال است. ابن‌جنید بغدادی نمایندهٔ برجستهٔ مکتب صحو است.

تعریف و ویژگی‌ها

صحو به معنای به هوش آمدن یا بیدار شدن،[۱] یا به معنای هوشیاری است و در اصطلاح عرفان، صحو به مفهوم رجوع به احساسات و برگشت به عالم غیب است.[۲] عارف ممکن است از حالت فنا به حالت بقا بازگردد اما نه به این معنی که تنزل کند در حالت اول، بلکه به این معنی که بقاء باللَّه پیدا می‌کند. این حالت را که فوق حالت «محو» است «صحو» می‌نامند.[۳]

صحو، عبارت از برگشت قدرت تمییز و تشخیص، برای سالک است؛ بدین بیان که وجود سالک، با غلبه انوار ذات، فانی و مستهلک می‌شود، حق تعالی در نشئه دوم، او را به مقام بقای بعد از فنا می‌رساند و هر وصفی که از او فانی شده باشد، به او بازگردانده می‌شود؛ یکی از آنها، صفات عقل اوست که عامل تمییز و تشخیص است و می‌تواند منازل ظاهر و باطن و مقام جمع و تفرقه را از هم باز شناسد و در عین حال که در منزل باطن است، چیزی بر خلاف ظواهر شرع نمی‌گوید.[۴]

در مورد مقام صحو گفته‌اند صحو مقام صاعد و فوق انتظار سالک است؛ مقام صحو بی‌نیاز از طلب است، زیرا طلب بعد از وصال و کمال تام به مفهوم فراق و انحطاط به سوی نقصان تلقی می‌شود. و همچنین مقام صحو منزّه از هر گونه ضیق و جرح است چون صحو مرتبه سِعه و گستردگی سالک است. و سالک در مقام صحو، در واقع همه حجاب‌های صفات را کنار می‌زند و وجه ذات برای او کشف می‌شود، و این همان چیزی است که اصطلاحاً، تجلی واحد القهّار از حجاب عزّت خوانده می‌شود.[۵]

یکی از مسایل دیگر درباره مرتبه و مقام (صحو) در عرفان آن است که عرفا مدعی هستند، سالک در مقام صحو بعد از محو، خلق را در شرایطی که قائم به حق‌اند، شهود می‌کند؛ یعنی حق را در جمیع موجودات و مخلوقات مشاهده می‌کند.[۶]

جنید بغدادی (درگذشت ۲۹۷) نمایندهٔ برجستهٔ مکتب صحو است. او درباره صحو می‌گوید: صحوْ عبارت از صحتِ حال عبد است با حق.[۷] ابن خفیف، مشهور به شیخ کبیر نیز بیشتر بر مشرب صحو بود.[۸]

صحو بعد محو

صحو رجوع به احساس یا به خود است، بعد از غیبت.[۹] به این معنا که سالک در پایان سفر دوم که به فنای در ذات می‌رسد، غیر از وجود حق در عالم، وجودی نمی‌بیند؛ به عبارت دیگر توجه او تنها به وحدت است. اما در سفر سوم و چهارم که به تدریج برای او حالت صحو بعد محو دست می‌دهد، از این توجه خالص به حق خارج شده، و در عین اینکه خدا را می‌بیند، مخلوقات را هم به عنوان آینه‌های اسماء و صفات حق مشاهده می‌کند. از حالت فنا به دلیل آنکه تنها توجه سالک به خداست، (یا از خود بیخود و از دیگران غافل است) با عنوان محو، و از حالت بقا (که بعد از فنا حاصل می‌شود) به دلیل آنکه توجه سالک هم به خدا و هم به خلق است با عنوان صحو یاد می‌کنند.

صحو بعد محو یا مقام جمع الجمع، شهود خلق است، قائم به حق. یعنی اینکه سالک مخلوقات را مشاهده می‌کند، اما برای هیچ‌یک ارزش مستقلی نمی‌بیند؛ بلکه استقلال را تنها مخصوص به خدا دانسته و مخلوقات را وابسته و موجود به وجود او می‌داند. هم چنین عرفا از این مرتبه تحت عناوینی چون فرق بعد الجمع، فرق ثانی، کثرت در وحدت و وحدت در کثرت، نیز نام می‌برند.[۱۰]

سکر و صحو

سکر به معنای مستی، و صحو به معنای هشیاری در سلوک صوفیان و رابطه عاشقان با پروردگار، به دونظرگاه متفاوت و دو شیوه ارشاد و تربیت اطلاق شده است. بایزید بسطامی نماینده مشرب سکر و جنید بغدادی از برجستگان مکتب صحو است.[۱۱]

بر سر موضوع تقدم سکر و صحو، میان صوفیان اختلاف است. شیخ صفی‌الدین اردبیلی از پیروان جنید بغدادی و قائل به تقدم صحو بر سکر بود. با آنکه شیخ اهل صحو بود، با سکر در قالب وجد و سماع نیز بیگانه نبود.[۱۲] قشیری معتقد است اگر جان و دل سالک پیوندی با حق یافته باشد، سکر و صحو او هر دو در راه حق است و در رساله خود بیتی می آورد در تأیید این حرف چون بامداد ستاره ساغر برآید، مست و هشیار برابرند.[۱۳] هجویری در کشف المحجوب، سکر را غلبه محبت حق تعالی و صحو را حصول مراد معنا کرده است. خواجه عبدالله انصاری مانند هجویری، صحو را برای رهروان حق بالاتر از سکر می‌بیند زیرا که صحو مقامی فراتر از انتظار سالک است. و نیز اینکه در مثنوی مولانا ترجیح سکر بر صحو شواهد زیادی دارد.[۱۴]

برخی گفته‌اند از نظر مرتبه، صحو بالاتر از سُکر است، چون سُکر، مُشعر به غیبت و حیرت سالک است، و صحو نشان‌دهنده هشیاری و درک آگاهانه لذت وصال است؛ هم چنین صحو، مقام شهود تام است و سالک وحدت و کثرت را با هم می‌یابد و مشاهده می‌کند؛ به نحوی که کثرت، مستهلک و فانی در وحدت باشد؛ به همین جهت صحو را فوق سُکر خوانده‌اند.[۱۵]

روش جنید در سلوک برخلاف روش بایزید تکیه بر صحو بود که توفیق تألیف میان شریعت و طریقت و جمع بین ظاهر و باطن است. عطار درباره روش وی گوید: بیشتر مشایخ بغداد در عصر او و بعد از وی مذهب او داشتند و طریق او طریق صحو است بخلاف طیفوریان که اصحاب بایزیداند.[۱۶]

منابع

  1. ابن منظور، لسان العرب، دارالصادر، بیروت، ج۱۴، ص۴۵۲.
  2. قاسانی، عبدالرزاق، شرح منازل السایرین، قم، نشر بیدار، ۱۳۷۲ ش، ص۵۴۹، باب صحو.
  3. مطهری، مرتضی، کلیات علوم اسلامی، صدرا، تهران، ۱۳۸۸، ص۲۶۶.
  4. عزیز الدین کاشانی، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، بشر پیشین، ص۱۳۶.
  5. قاسانی، عبدالرزاق، شرح منازل السایرین، قم، نشر بیدار، ۱۳۷۲ ش، باب صحو.، ص۵۵۱.
  6. سجادی، جعفر، فرهنگ لغات و اصطلاحات عرفانی، نشر پیشین، ص۵۳۲.
  7. سجادی، جعفر، فرهنگ معارف اسلامی، کومش، بی‌تا، بی‌جا، ج۲، ص۱۰۹۸.
  8. جمعی از نویسندگان، «تصوف»، دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران، بی‌تا، ج۱۵، ذیل مدخل.
  9. سجادی، سید جعفر، فرهنگ معارف اسلامی، دانشگاه تهران، ۱۳۸۵، ج۲، ص۱۰۹۸.
  10. التهانوی، محمد علی، کشاف اصطلاحات، مکتبه لبنان ناشرون، ۱۹۹۶م، ج۲، ص۱۰۶۸.
  11. استعلامی، محمد، «سکر و صحو» فرهنگنامه تصوف و عرفان، تهران، فرهنگ معاصر، ۱۳۹۹، ج۲، ص۱۰۵۸، ۱۰۵۹، ۱۰۶۰.
  12. حاجی صادقیان نجف آبادی، علیرضا، ابویی مهریزی، محمدرضا، «جایگاه صحو و سکر در طریقت صفوی»، سبک‌شناسی نظم و نثر فارسی (بهار ادب)، فروردین ۱۴۰۱، شماره ۷۱، از ۸۷تا ۱۰۱.
  13. استعلامی، محمد، «سکر و صحو» فرهنگنامه تصوف و عرفان، تهران، فرهنگ معاصر، ۱۳۹۹، ج۲، ص۱۰۵۸، ۱۰۵۹، ۱۰۶۰.
  14. استعلامی، محمد، «سکر و صحو» فرهنگنامه تصوف و عرفان، تهران، فرهنگ معاصر، ۱۳۹۹، ج۲، ص۱۰۵۸، ۱۰۵۹، ۱۰۶۰.
  15. قاسانی، عبدالرزاق، شرح منازل السایرین، قم، نشر بیدار، ۱۳۷۲ ش، ص۵۴۹، باب صحو.
  16. قوام‌الدین حسینی، زمزم هدایت وابسته به پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق(ع)، ۱۳۸۹، عرفان اسلامی، ص۹۹.