دلایل مخالفان تفسیر علمی قرآن

نسخهٔ تاریخ ‏۱۹ نوامبر ۲۰۲۰، ساعت ۲۳:۵۸ توسط Rahmani (بحث | مشارکت‌ها)


سؤال

دلايل مخالفان روش تفسير علمي چيست؟


دلایل مخالفان و نقد آن

تفسیر علمی قرآن دارای مخافانی است که مشهورترين مخالفان این روش شاطبي،[۱] دكتر ذهبي،[۲] شيخ محمد شلتوت[۳] و... هستند. آنان برای ادعای خود دلايل متعددي آورده‌اند.

دليل اوّل

قرآن كتاب هدايت است، پس هدف آن، هدايت بشر به سوي كمال، خدا، و دين است، نه بيان مسائل علمي؛ زيرا اولاً، قرآن، كتاب فيزيك، شيمي و پزشكي نيست، تا اين گونه مطالب از آن استخراج شود. در حقيقت تفسير علمي قرآن، ما را از هدايت معنوي و اخلاقي و اعتقادي باز‌مي‌دارد؛ ثانياً، اين طريق موجب تأويل قرآن به صورت تحميلي مي‌شود كه اين تأويلات با اعجاز قرآن و ذوق سليم ناسازگار است؛ ثالثاً، علم، ثبات و قرار و سخن قاطع ندارد؛ چه بسا امروز چيزي ثابت مي‌شود و فردا خلاف آن اثبات مي‌گردد؛ اين موجب ورود خطاهاي علوم به قرآن مي‌شود و ما در مقام دفاع قرار مي‌گيريم.

پاسخ دليل اول

اين حرف درستي است كه قرآن كتاب هدايت است، منتها گاهي در راستاي همان هدف، قرآن از اشارات علمي استفاده كرده است و اين اشارات، انسان را به طرف خدا رهبري مي‌كند و هدف اصلي هم نيست.

قبلاً گفته شد كه تفسير علمي سه قسم است: ۱. استخراج علوم از قرآن؛ ۲. تحميل نظريات بر قرآن؛ ۳. استخدام علوم در فهم بهتر قرآن. اگر كسي بخواهد علوم مختلف را از قرآن استخراج كند و قرآن را كتاب فيزيك، شيمي و پزشكي قرار دهد، كار اشتباهي است و ما نيز با آن مخالفيم. آنچه كه ما از آن دفاع مي‌كنيم، استخدام علوم در فهم قرآن است.

دليل دوّم

علوم تجربي قطعي نيستند، بلكه نظريه‌هايي تغييرپذيرند كه بعد از مدتي از ميدان علم خارج مي‌شوند؛ لذا به طور قطعي نمي‌توان روي اين نظريات حساب باز كرد و قرآن را بر اساس آن تفسير نمود؛ مثلاً تفسير قرآن بر اساس هيأت بطليموسي فخر رازي[۴] كه از آيه‌ي شريفه‌ي «الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً»[۵] ساكن بودن زمين را استفاده مي‌نمود، با هيأت جديد ـ هيأت كوپرنيكي و كپلر ـ نمي‌سازد؛ زيرا اين نظريه و تفسيرْ دگرگون مي‌شوند؛ بنابراين، ‌تغييرات علوم بر حوزه‌ي تفسير قرآن وارد مي‌شود و در حقيقت، قرآن با نظريه‌هاي تغييرپذير و متزلزل تفسير مي‌گردد و در نتيجه، تضادها و تغييرات علوم در حوزه‌ي قرآن و تفسير نيز راه مي‎يابند.

پاسخ دليل دوم

اين‌كه بگوييم علوم تجربي در حال تغييرند، در اصلْ سخن خوبي است و ما حق نداريم نظريه‌هاي علمي را با قرآن تطبيق بدهيم. البته ما تفسير علمي را به سه نوع تقسيم كرديم و اين اشكال به نوع دوّم (تحميل نظريات بر قرآن) وارد است؛ يعني اگر كسي نظريات اثبات نشده‌ي علمي را بر قرآن تحميل كند، اين اشكال به آن وارد است؛ امّا در جايي كه از علوم قطعي استفاده شود، چنانچه به صورت قطع روان‌شناختي، ديدگاه‌هايي كه به وسيله‌ي حس تأييد شده‌اند، يا اجماع دانشمندان بر آن است و با دلايلي عقلي پشتيباني مي‌شود را به صورت احتمالي به قرآن نسبت دهيم اشكالي بر آن وارد نيست. مي‌دانيم كه زوجيّت در عالم موجودات مسئله‌اي قطعي است و ظاهر آيات قرآن[۶] نيز دلالت بر مسئله‌ي زوجيّت مي‌كند، پس احتمالاً قرآن مي‌خواهد همين زوجيّت را كه امروزه در جهان علم مطرح است براي ما بيان كند. اگر ما نظريه‌هاي اثبات نشده‌ي علمي را بر ظواهر قرآن تحميل و تطبيق كنيم، اين اشكال بر آن وارد است. پس اصل آن را مي‌پذيريم، ولي اگر شيوه‌ي صحيح تفسير علمي انجام شود، در اين صورت اين اشكال وارد نمي‌شود؛چون بسياري از مفسرين علمي به همين اشكال دچار شدند؛ مثل فخر رازي و متأخرين كه در۱۰۰ ساله‌ي اخير زياد به اين دام افتادند؛ ولي اين وقتي است كه معيارهاي صحيح تفسير علمي رعايت نشود. همان‌طور كه شما در تفسيرقرآن هم ممكن است به دام تفسير به رأي بيفتيد، اين‌جا هم ممكن است به دام تفسير به رأي يا تطبيق يا تحميل بيفتيد.

دليل سوم

تفسير علمي، منجر به تفسير به رأي مي‌شود؛ يعني متخصّصان علوم مختلف، با ورود به حوزه‌ي تفسير، آيات قرآن را با مسائل علمي تطبيق مي‌كنند و به علت نداشتن تخصص كافي در علوم قرآني و تفسيري و عدم تشخيص تفاوت نص و ظاهر ، يافته‌هاي تجربي را به قرآن تحميل مي‌كنند؛ مثلاً بمب اتم را از آيه‌ي «و المُرسِلاتِ عُرفاً فَالعاصِفات عصْفاً»[۷] استخراج مي‌كنند،[۸] و يا در سوره‌ي فيل مقصود از آمدن ابابيل را، بيماري وبا و حصبه تلقي مي‎نمايند.[۹] اين روش داراي معيارهاي تفسير علمي نيست و موجب مي‌شود تفسير علمي به تفسير به رأي و تحميل نظريات تبديل شود.

پاسخ دليل سوم

اين دليل خوب است؛ امّا باز اين اشكال به روش تفسير علمي نيست، بلكه اشكال به كساني است كه بدون تخصص وارد اين روش شده‌اند. آنها بايد كار خود را زير نظر افراد خبره انجام دهند تا به تفسير به رأي منتهي نشود؛ هم‌چنان‌ كه در تفسير قرآن به قرآن هم اگر افراد غير متخصص، قرائن عقلي و نقلي را در نظر نگيرند، موجب تفسير به رأي مي‌شود؛ لكن در حوزه‌ي تفسير علمي اين مسئله بيش‌تر بوده است؛ چون متخصصان علوم مختلف ـ كه تخصص در تفسير قرآن نداشته‌اند ـ به صرف علاقه، وارد اين حوزه شده‎ و مشكلات بيش‌تري به وجود آورده‌اند.

دليل چهارم

تفسير علمي منجر به تأويل مي‌شود؛ مثلاً موافقين و مخالفين نظريه‌ي داروين يا نظريه‌ي تكامل انسان و حيوانات، آيه‌ي ۵۹ سوره‌ي آل عمران و آيه‌ي ۱۱ سوره‌ي صافات، را كه موافق و مخالف نظريه‌ي خودشان بوده است، تأويل كرده‌اند. كساني كه طرف‎دار نظريه‌ي داروين بودند، وقتي كه وارد آيات قرآن مي‌شدند، آياتي را كه ظهورشان مخالف نظريه‌ي داروين بود را تأويل مي‌كردند؛[۱۰] هم‌چنين بالعكس.[۱۱] اين هم صحيح است؛ امّا اين اشكال به مفسر است نه به تفسير علمي.

دليل پنجم

تفسير علمي ذوقي است و معياري ندارد؛ در حالي كه ما تفسير قرآن به قرآن را داراي معيار مي‌دانيم.[۱۲] مخالفان تفسير علمي قايل‌اند كه تفسير علمي، معاني قرآن را مجاز مي‌كند. ما بايد در معنا كردن آيات به صدر اسلام رجوع كنيم؛ در صدر اسلام چيزي به‌عنوان الكترون و پروتون نداشتيم؛ امّا عبدالرزاق[۱۳] نوفل در آيه‌ي شريفه‌ي «خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً...»[۱۴] أنْفُسِكُمْ را به معناي پروتون و أَزْواجاً را به معناي الكترون گرفته است؛ در حالي كه اين الفاظ در آن موقع چنين مفاهيمي نداشت و مخاطب چنين چيزي را از آن نمي‌فهميد.

پاسخ دليل پنجم

اين اشكال در جايي وارد است كه ما مفاهيم جديد علمي را بر آيات قرآن تحميل كنيم؛ امّا اگر از قطعيات علوم براي روشن شدن آيه استفاده كنيم، نه تحميل است و نه تطبيق. در آن زمان علم به الكترون و پروتون وجود نداشته تا ما بخواهيم آن را از آيات قرآن بيرون بكشيم؛ لكن با يافته‌هاي جديد پزشكي مي‌توان آيه‌هاي اوّل سوره‌ي حج و مؤمنون را كه در بيان مراحل خلقت جنين است توضيح داد. ما قايليم كه آيه‌ي شريفه‌ي « رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها»[۱۵] دلالت بر وجود ستون‌هاي نامرئي بين كرات آسماني دارد. امروزه علم، به اين ستون‌هاي نامرئي كه كرات آسماني را در حوزه‌ي هم‌ديگر نگه مي‌دارد و به درون هم‌ديگر مي‌چرخاند و مانع خروج آن از مسير مي‌شود، نيروي جاذبه مي‌گويند. امروزه نيز «عَمَد» به معناي ستون است و به همين معنا، تفسير و ترجمه مي‌شود؛ لكن يكي از مصاديق آن نيروي جاذبه است، نه اين كه به معناي نيروي جاذبه است. البته افرادي مثل عبدالرزاق نوفل و ديگران كه در تفسير علمي به انحراف رفته‌اند، زياده‌روي كرده و خواسته‌اند مفاهيم را بر قرآن تحميل كنند.

اين عمل درست نيست و موجب مجازيت معاني قرآن مي‌شود و قرآن اصلاً تحمّل چنين چيزي را ندارد؛ بنابراين، تفسير علمي موجب تبيين و توضيح و يافتن مصاديق تازه‌اي براي آيه مي‌شود و فهم ما را نسبت به آيه روشن‌تر مي‌كند.

دليل ششم

تفسير علمي موجب مي‌شود كه مفسر، نظريات و يافته‌هاي مورد نظر خود را بر قرآن تحميل و تطبيق نمايد.

اين اشكال به يك قسم از تفسير علمي وارد است، نه هر سه قسم آن؛ يعني تحميل نظريه‌ها بر قرآن صحيح نيست، امّا استخدام علوم در فهم قرآن درست است.

دليل هفتم

تفسير علمي موجب ماديگري و انحرافات فكري در سطح جامعه مي‌شود.

البته اين اشكال خوبي است، ولي اشكال به تفسير علمي نيست، بلكه اشكال به مفسريني است كه به انحراف رفته‌اند.

منابع

  1. ر.ك: ابواسحاق شاطبي، الموافقات، چاپ مصطفي.
  2. ر.ك: محمد حسين ذهبي، همان.
  3. ر.ك: محمد شلتوت، تفسير القرآن الكريم.
  4. فخرالدين رازي، تفسير كبير، ذيل آيه‎ي ۲۲ سوره‌ي بقره.
  5. سوره‌ي بقره، آيه‌ي ۲۲.
  6. سوره‌ي يس، آيه‌ي ۳۶.
  7. سوره‌ي مرسلات، آيه‌ي ۱ و ۲.
  8. سيد قطب، تفسير في ظلال قرآن، ج۶، ص۳۷۹، جزء ۲۹.
  9. محمد عبده، تفسير جزءعم، ص۱۶۱.
  10. آيت الله مشكيني، تكامل از ديدگاه قرآن، ص۱۷.
  11. مسييح مهاجري، نظريه‌ي تكامل از ديدگاه قرآن، ص۵۴.
  12. ر.ك: محمد علي رضايي اصفهاني، درآمدي به تفسير علمي قرآن، ص۳۸۲
  13. عبدالرزاق نوفل، القرآن و العلم الحديث، ص۱۵۶.
  14. سوره‌ي اعراف، آيه‌ي ۱۸۹.
  15. سوره‌ي رعد، آيه‌ي ۲.