سؤال

لطفاً در مورد معنای صحوْ و سُکر توضیحاتی ارائه بفرمائید؟

صحو، عبارت از برگشت قدرت تمییز و تشخیص، برای سالک است؛ بدین بیان که وجود سالک، با غلبه انوار ذات، فانی و مستهلک می‌شود، حق تعالی در نشئه دوم، او را به مقام بقای بعد از فنا می‌رساند و هر وصفی که از او فانی شده باشد، به او بازگردانده می‌شود و یکی از آنها، صفات عقل اوست که عامل تمییز و تشخیص است و می‌تواند منازل ظاهر و باطن و مقام جمع و تفرقه را از هم باز شناسد و در عین حال که در منزل باطن است، چیزی بر خلاف ظواهر شرع نمی‌گوید.[۱] به همین جهت گفته‌اند: (صَحو) به معنای هوشیاری است و در اصطلاح عرفا، صحو به مفهوم رجوع به احساسات و برگشت به عالم غیب است و از نظر مرتبه، صحو بالاتر از سُکر است، چون سُکر، مُشِعر به غیبت و حیرت سالک است، و صحو نشان دهنده هشیاری و درک آگاهانه لذت وصال است؛ هم چنین صحو، مقام شهود تام است و سالک وحدت و کثرت را با هم می‌یابد و مشاهده می‌کند؛ به نحوی که کثرت، مستهلک و فانی در وحدت باشد؛ به همین جهت صحو را فوق سُکر خوانده‌اند.[۲]

همچنین در مورد مقام صحو گفته‌اند: صحو مقام صاعد و فوق انتظار سالک است، مقام صحو بی‌نیاز از طلب است، زیرا طلب بعد از وصال و کمال تام به مفهوم فراق و انحطاط به سوی نقصان تلقی می‌شود، و هم چنین مقام صحو منزّه از هر گونه ضیق و جرح است چون صحو مرتبه سِعه و گستردگی سالک است. و سالک در مقام صحو، در واقع همه حجاب‌های صفات را کنار می‌زند و وجه ذات برای او کشف می‌شود، و این همان چیزی است که اصطلاحاً، تجلی واحد القهّار از حجاب عزّت خوانده می‌شود.[۳]

یکی از مسایل دیگر درباره مرتبه و مقام (صحو) در عرفان آن است که عرفا مدعی هستند، سالک در مقام صحو بعد از محو، خلق را در شرایطی که قائم به حق اند، شهود می‌کند؛ یعنی حق را در جمیع موجودات و مخلوقات مشاهده می‌کند.[۴]

به صحرا بنگرم صحرا، ته وینم

بدریا بنگرم دریا ته و ینم

به هر جا بنگرم کوه و در و دشت

نشان روی زیبای ته وینم[۵]

صحو یعنی هوشیاری، در اصطلاح رجوع باحساس است بعد از غیبت، و صحو بر حسب سکر است، کسی را که سکر بحق است صحو او بحق است. صحو فوق سکر است. جنید بغدادی گوید: صحو عبارت از صحت حال عبدست با حق.[۶]

جنید بغدادی نمایندهٔ برجستهٔ مکتب صحو است. ابن خفیف، مشهور به شیخ کبیر بیشتر بر مشرب صحو بود.[۷]

روش جنید در سلوک برخلاف روش بایزید تکیه بر صحو بود که توفیق تألیف میان شریعت و طریقت و جمع بین ظاهر و باطن است. عطار درباره روش وی گوید: بیشتر مشایخ بغداد در عصر او و بعد از وی مذهب او داشتند و طریق او طریق صحو است بخلاف طیفوریان که اصحاب بایزیداند.[۸]

عارف ممکن است از حالت فنا به حالت بقا بازگردد اما نه به این معنی که تنزل کند در حالت اول، بلکه به این معنی که بقاء باللَّه پیدا می‌کند. این حالت را که فوق حالت «محو» است «صحو» می‌نامند.[۹]

صحو بعد محو

صحو، «یعنی به هوش آمدن یا بیدار شدن»[۱۰] و در اصطلاح عرفانی، رجوع به احساس (یا به خود) است، بعد از غیبت.[۱۱] به این معنا که سالک در پایان سفر دوم که به فنای در ذات می‌رسد، غیر از وجود حق در عالم، وجودی نمی‌بیند؛ به عبارت دیگر توجه او تنها به وحدت است. اما در سفر سوم و چهارم که به تدریج برای او حالت صحو بعد محو دست می‌دهد، از این توجه خالص به حق خارج شده، و در عین اینکه خدا را می‌بیند، مخلوقات را هم به عنوان آینه‌های اسماء و صفات حق مشاهده می‌کند. از حالت فنا به دلیل آنکه تنها توجه سالک به خداست، (یا از خود بیخود و از دیگران غافل است) با عنوان محو، و از حالت بقا (که بعد از فنا حاصل می‌شود) به دلیل آنکه توجه سالک هم به خدا و هم به خلق است با عنوان صحو یاد می‌کنند.

پس صحو بعد محو یا مقام جمع الجمع، شهود خلق است، قائم به حق (یعنی اینکه سالک مخلوقات را مشاهده می‌کند، اما برای هیچ‌یک ارزش مستقلی نمی‌بیند؛ بلکه استقلال را تنها مخصوص به خدا دانسته و مخلوقات را وابسته و موجود به وجود او می‌داند). هم چنین عرفا از این مرتبه تحت عناوینی چون فرق بعد الجمع، فرق ثانی، کثرت در وحدت و وحدت در کثرت، نیز نام می‌برند.[۱۲]


مطالعه بیشتر

۱. محمد فیاض لاهیجی، شرح گلشن راز، ص۲۷، نشر سعدی، تهران، ۱۳۷۱.

۲. عبدالرزاق قاسانی، اصطلاحات الصفوفیه، نشر بیدار، قم ۱۳۷۰ ش.

۳. شیخ روز بهان بقلی شیرازی، شرح شطحیات، نشر کتابخانه طهوری، تهران ۱۳۷۴ ش.

منابع

  1. عزیز الدین کاشانی، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، بشر پیشین، ص۱۳۶.
  2. قاسانی، عبدالرزاق، شرح منازل السایرین، قم، نشر بیدار، ۱۳۷۲ ش، ص۵۴۹، باب صحو.
  3. همان، ص۵۵۱.
  4. سجادی، جعفر، فرهنگ لغات و اصطلاحات عرفانی، نشر پیشین، ص۵۳۲.
  5. دیوان بابا طاهر، ص۳۱ با تصحیح مهدی قمشه الهی، تهران، نشر گنجینه، ۱۳۸۱ ش.
  6. سجادی، جعفر، فرهنگ معارف اسلامی، کومش، بی‌تا، بی‌جا، ج۲، ص۱۰۹۸.
  7. جمعی از نویسندگان، «تصوف»، دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران، بی‌تا، ج۱۵، ذیل مدخل.
  8. قوام‌الدین حسینی، زمزم هدایت وابسته به پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق(ع)، ۱۳۸۹، عرفان اسلامی، ص۹۹.
  9. مطهری، مرتضی، کلیات علوم اسلامی، صدرا، تهران، ۱۳۸۸، ص۲۶۶.
  10. ابن منظور، لسان العرب، دارالصادر، بیروت، ج۱۴، ص۴۵۲.
  11. سجادی، سید جعفر، فرهنگ معارف اسلامی، دانشگاه تهران، ۱۳۸۵، ج۲، ص۱۰۹۸.
  12. التهانوی، محمد علی، کشاف اصطلاحات، مکتبه لبنان ناشرون، ۱۹۹۶م، ج۲، ص۱۰۶۸.