حدیث «الناس نیام فإذا ماتوا انتبهوا»

نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ سپتامبر ۲۰۲۲، ساعت ۲۲:۱۵ توسط A.ahmadi (بحث | مشارکت‌ها)
سؤال

متن و توضیحی از حدیث امیر المومنین(ع) را که می‌فرماید: «الناس نیام فاذا…» بنویسید؟

حدیثی از امام علی(ع) نقل شده که «النَّاسُ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا؛ مردم خوابند و وقتی می‌میرند، بیدار خواهند شد».[۱] بر اساس این حدیث، مردم در زندگی چنان دانسته شده‌اند که زندگی را در حالِ خواب و بی‌خبری می‌گذرانند و به حقیقتِ آن آگاه نیستند.[۲]

حدیث الناس نیام بر روی سنگ قبر «آنه ماری شیمل» مستشرق مشهور آلمانی.

به گفته عالمان شیعه، وجود حقیقیِ انسان‌ها، زمانی که بمیرند، آشکار خواهد شد و به اعمال و رفتار خود آگاه خواهند گشت. برخی انسان‌ها پس از مرگ درک خواهند نمود که زندگی‌شان در دنیا با بی‌توجهی و بی‌خبری از خود گذشته است. پس از مرگ در عالم شهود، همه اعمال، صریح مشاهده خواهد شد.[۲]

مولی صالح مازندرانی، این حدیث را به وسیله روایتی دیگر از امام علی(ع) شرح کرده است. در آن روایت، دنیا مانند این دانسته شده که انسان در رؤیا به کمالی برسد و وقتی بیدار شد چیزی همراه خود نبیند. به گفته مازندارنی رسیدن به کمالات دنیا مانند مال و مقام، شبیه کمالاتی که در رؤیا دیده می‌شوند، در حقیقت کمال نیستند. انسان پس از مرگ ا ز خواب بیدار شده و می‌فهمد کمالات دنیایی که به آن رسیده بود، با او نیست.[۳]

ملاصدرا، فیلسوف شیعه، تفسیری دیگر نیز از این روایت ارائه داده است. او دنیا را نسبت به عالم ملکوت «خوابی» شمرده که انسان پس از مرگ، از آن خواب بیدار می‌شود. به اعتقاد وی، موجودات در دنیا مثال‌هایی برای آن حقایقی هستند که در آخرتند؛ همانگونه که رؤیا مثال‌هایی است از آنچه در دنیا است.[۴]

برخی منابع حدیثی شیعه، این روایت را از پیامبر اسلام(ص) نیز نقل کرده‌اند.[۵]


منابع

  1. سید رضی، خصائص الأئمة(ع) (خصائص امیرالمؤمنین(ع)، ص۱۱۲، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۴۰۶ق.
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ حسینی همدانی، سید محمد، درخشان پرتوی از اصول کافی، ج۴، ص۱۱۴.
  3. مولی صالح مازندرانی، شرح الکافی الاصول و الروضة، تحقیق ابوالحسن شعرانی، تهران، المکتبة الاسلامیة، ۱۳۸۲ش، ج۸، ص۳۷۰.
  4. ملاصدرا، محمد، شرح اصول الکافی، به تحقیق محمد خواجوی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۸۳ش، ج۱، ص۳۲۵.
  5. مجلسی، محمد باقر بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴ق، ج۵۰، ص۱۳۴؛ ابن ابی‌فراس ورام، مجموعه ورام، قم، مکتبه الفقیه، ج۱، ص۱۵۰.