کشته‌شدن کودک به‌دست خضر پیامبر

نسخهٔ تاریخ ‏۲۶ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۳۳ توسط Rezvani (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «{{شروع متن}} سؤال: در قرآن هست كه حضرت خضر آن كودك را كشت چون باعث انحراف پدر و...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)



سؤال: در قرآن هست كه حضرت خضر آن كودك را كشت چون باعث انحراف پدر و مادرش مي شد.

۱_اصلا خدا چرا اجازه داد اون كودك به دنيا بيايد كه بعدش به خضر عليه السلام دستور بده او را بكشد؟

۲_خدا اين همه موجودات خلق كرد ، خلاقيتش‌ ثابت شده بود ديگه چه نيازي به خلق اين بچه بود؟!

۳_يكي از اهداف خلقت انسان امتحان است

چرا قبل از امتحان گرفتن اين بچه كشته شد.

يعني اين هدف خلقت براي اين بچه مطرح نبود؟

۴_اگر وجود بخشيدن به اين بچه لطف بود باز سوال پيش مياد كه اين همه عالم وجود داره ،مثلا چرا در عالم برزخ بهش وجود نبخشيد كه دار تكليف نيست؟!

چرا آوردش در دار تكليف ولي تكليفي بر عهده اش نگذاشت؟!

با سلام و احترام خدمت شما پرسشگر گرامی! از این که با مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات مکاتبه نموده‌اید صمیمانه تشکر می‌کنیم.

پاسخ تفصیلی:

پرسشگر گرامی پاسخ سؤالات شما در سه محور ارائه می‌شود:

اول: چرایی خلقت بچه‌ای که توسط حضرت خضر کشته شد؟

دوم: کشته شدن وی قبل از ارتکاب عمل.

سوم: وجود بخشیدن به وی در عالمی به غیر از عالم دنیا مانند عالم برزخ.

محور اول:

خداوند انسان را گناهكار (اعتقادی و عملی) نيافريده است؛ بلكه موجودي را آفريده است كه مي‌تواند از فرشتگان كه پاكترين موجودات هستند والاتر و به سرچشمه هستي نزديكتر باشد. البته در چرايي خلقت انسان سخن بسيار گفته شده است و بسيار مي‌توان سخن گفت.

خداوند انسان را با خصوصيت اختيار آفريد و او را هدايت كرد. پرهيزكاري و گناه را به نفس او الهام كرد در بيرون از نفس نيز پيامبران را فرستاد تا او را هدايت كنند و به پاداش‎هاي الهي بشارت داده و از عذاب‎هاي او بترسانند.[۱] انسان را آزاد گذارد تا راه خود را انتخاب كند يا شكرگزار نعمتهاي الهي شود و يا ناسپاسي كند.[۲] و براي هريك از اين انتخاب ها نيز عاقبتي را درنظر گرفت و انسان ها را از آن آگاه كرد. اگر چند روز كوتاه دنيا را در مسير عبادت او گام بردارد ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد از نعمت هاي بهشتي براي هميشه برخوردار خواهد بود و اگر گناه كرد به اندازه گناه خود عذاب خواهد شد نه بيشتر و خداوند به اندازه مثقالي ظلم نمي‎كند.[۳]

بنابراين هدف خداوند آن بود كه انسان مشمول رحمت خاص او واقع شود و به سعادت و كمال شايسته خود، برسد راه آن هم عبادت و طاعت و بندگي و عمل به دستورات ديني از روي اختيار بود و مقدمات عبادت و اطاعت را هم كه هدايت دروني و بروني و تبشير و انذار بود براي انسان فراهم كرد. خداوند مي‎دانست بسياري با عبادت خود به آن‌چه او براي آنها در نظر گرفته است خواهند رسيد و عده‎اي نيز كفران خواهند كرد.

محور دوم:

نظام الهي عالم بر دو قسم است: ۱. نظام تكويني. ۲. نظام تشريعي.

۱. نظام تكويني:

مربوط به خلقت و تدبير تمامي موجودات عالم است. اين نظام بر اساس نظمي دقيق و بر مبناي حكمت الهي ايجاد شده، و در آن رابطه علي و معلولي حاكم است. يعني هر پديده اي در اثر علت هاي خاص ايجاد مي شود، و ضوابط و روش هايي كه امور عالم و آدم بر پايه آن ها تدبير و اراده مي شود، بر اساس قضا و قدر الهي است.

اين ضوابط الهي بعضاً براي تمامي انسان ها قابل درك و فهم است، مانند اين كه آتش خصوصيت سوزاندن و حرارت بخشيدن دارد. كه هر انساني در زندگيش آن ها را درك و تجربه مي كند، و در موارد بسياري نيز براي انسان هاي عادي مجهول است و حتي بعضاً انسان فكر مي كند علت اصلي يك پديده را به طور كامل شناخته است، اما در مواقعي خاص در مي يابد كه به بي‌راه رفته است.

مانند اين كه انسان مي پندارد كه آتش در همه حال مي سوزاند ولي مي بيند همين آتش به جاي سوزاندن براي حضرت ابراهيم(ع) گلستان مي شود. يعني آتش جزيي از علت بوده و علتي بالاتر در سوزاندن آتش نقش دارد.[۴]

از نظر جهان‌بيني الهي علل و عوامل ديگري كه عوامل معنوي غيبي ناميده مي شوند، علاوه بر عوامل مادي، در كار اجل و روزي و سلامت و سعادت و امثال اين ها مؤثرند. و اعمال و افعال بشر حساب و عكس العمل دارد، خوب و بد در مقياس جهان بي‌تفاوت نيست، اعمال خوب يا بد انسان با عكس العمل‌هايي متفاوت از جهان مواجه مي شود.

از جمله عواملي كه از مجاري معنوي در تغيير سرنوشت ها مؤثر است، مي توان به تأثير گناه و طاعت در طول عمر انسان اشاره كرد. امام صادق(ع) مي فرمايند:

«عدد كساني كه به واسطه گناهان مي ميرند، از كساني كه به واسطه سرآمدن عمر مي ميرند، بيشتر است و عدد كساني كه به سبب نيكوكاري زندگي دراز مي كنند، از كساني كه با عمر اصلي خود زندگي مي كنند، افزون است.»[۵]

۲. نظام تشريع:

مربوط به دستور العمل و احكامي است كه خداوند متعال براي هدايت انسان مقرر كرده است، و انسان موظف است با اختيار خود به اين فرامين و احكام عمل كند.

حكم قصاص قبل از جنايت و سؤالي كه در اين رابطه مطرح كرده ايد، در حيطه «نظام تشريع» است و اين عمل شرعاً جايز نيست و به همين دليل نيز حضرت موسي(ع) بر حضرت خضر اعتراض كرد. كه «آيا انسان بي گناهي را بدون آن كه قصاصي در بين باشد، كشتي، به راستي كار ناپسنديده اي كرد».[۶]

در جواب اين سؤال دو بيان عمده وجود دارد، عده اي از مفسرّين سعي كرده اند، در همين حيطه نظام تشريع جواب دهند و به نوعي تلاش كرده اند تا ثابت كنند كه اين عمل از مصاديق و موارد قصاص قبل از جنايت نبوده، بلكه از مواردي بوده كه قتل واجب بوده است.

بهترين توجيه اين است كه آن پسر، جواني بالغ و مكلّف بوده، زيرا لفظ «غلام» به معناي جوان نورَس است كه به حد بلوغ رسيده باشد يا از آن جا كه حضرت موسي(ع) در اعتراض خود به حضرت خضر مي گويد: «آيا نفس پاكي را بدون حكم و قصاص كشتي» دلالت بر اين دارد كه او بالغ بوده والاّ اگر غير بالغ بوده باشد، اگر چه كسي را كشته باشد حكمش قصاص نيست و اين جوان بالغ گناهش يا «ارتداد» بوده، زيرا پدر و مادرش افرادي مؤمن بوده اند و او مؤمن به دنيا آمده و بعد از ايمان، كافر و مرتد شده و مرتد فطري[۷] حكمش قتل است، چه توبه كند و چه توبه نكند.

در آيين موسي(ع) نيز اين حكم بوده، زيرا پرستش‌گران گوساله سامري را حكم به قتلشان داد و يا گناهش افساد زياد بوده، يعني گناهان و فسادهاي زيادي از او سر زده بوده و بيم آن نيز بود كه انسان هاي مؤمن را (پدر و مادرش) به كفر بكشاند و يا هلاك كند. در نتيجه او به دليل اعمال فعليش جايز القتل بوده است و اگر حضرت خضر عمل خود را مستند به جنايات او در آينده مي كند به اين دليل است كه مي خواهد بگويد اين جنايتكار نه تنها فعلاً مشغول به اين كار است بلكه در آينده نيز جنايت‌هاي بزرگتري را مرتكب خواهد شد. در نتيجه كشتن او طبق موازين شرع به سبب اعمال فعليش بوده و نه اين كه از باب قصاص قبل از جنايت باشد.[۸]

عده اي ديگر از مفسرين گفته اند از ظاهر آيه برداشت مي شود كه مجوّز قتل، عمل آينده نوجوان كه به كفر كشاندن و يا هلاك كردن پدر و مادرش بوده است، مي باشد نه اعمال فعلي او. يعني آنها از اين ديدگاه به آيه نگاه كرده اند كه جواب حضرت خضر در حيطه «نظام تكوين» بوده است، نه «نظام تشريع». به تعبير ديگر اعتراض حضرت موسي از آن جا كه بر اساس ظاهر و «نظام تشريع» به اين عمل نگاه مي كرد، صحيح بود، لكن حضرت خضر اين عمل را بر اساس «نظام تكوين» و باطن انجام داد و آن اين بود كه از طرف خداوند بنا بر مصالح و حكمت الهي مأمور به انجام اين كار بود. يعني همان طور كه خداوند از فرشتگان و موجودات ديگر براي ايجاد يك امر خاص استفاده مي كند، در اينجا نيز از يك انسان الهي استفاده مي كند، از همين رو حضرت خضر در انتهاي اين داستان مي گويد: «ما فعلته عن امري» من آن كار را از پيش خود نكردم.[۹]

بايد به اين مطلب توجه داشت كه تمام علت ها و سبب ها در جهان به طور عام مأمور الهي هستند، ولي منظور ما در اين جا مأمور بودن براي اعمال خاص است و اين كه مي بينيم حضرت موسي تاب تحمل كارهاي حضرت خضر را نداشت، به خاطر همين بود كه خط مأموريت او از خط مأموريت حضرت خضر جدا بود و به تعبيري موسي مأمور به «ظاهر» بود و خضر مأمور به «باطن».[۱۰] حال چه مصلحت و حكمتي موجب اين عمل و اين مأموريت مي شود، شايد بتوان از ظاهر برداشت كرد كه ايمان آن پدر و مادر در نزد خدا ارزش زيادي داشت، آن قدر كه اقتضاء داشت فرزندي مؤمن و صالح در همين دنيا داشته باشند و اما اين فرزند خلاف اين اقتضاء بود و خداوند امر فرمود تا او را بكشند تا فرزندي ديگر بهتر از او و صالح به آن ها بدهد و با اين عمل ايمان آن ها نيز محفوظ بماند.[۱۱]

اما محور سوم: وجود بخشیدن به وی در عالمی به غیر از عالم دنیا مانند عالم برزخ.

وجود بخشیدن برای انسان در عالم دنیا است و عالم برزخ بعد از این عالم وجود دارد یا بنحوی محیط یا موازی با این جهان است که ارواح همین انسانهایی که در عالم دنیا بودند، بدان‌جا انتقال پیدا می‌کنند و لذا معنا ندارد که ابتدای وجود انسان در عالم برزخ باشد.

حدیث اخلاقی: قال رسول الله(ص): لَا يَنَالُ شَفَاعَتِي مَنْ أَخَّرَ الصَّلَاه بَعْدَ وَقْتِهَا؛[۱۲] کسی که نماز را از وقتش تأخیر بیندازد، (فردای قیامت) به شفاعت من نخواهد رسید

منابع

  1. ر.ك: قرآن كريم، انعام، ۴۸.
  2. ر.ك، دهر، ۳.
  3. نساء، ۴۰.
  4. انبياء:۶۹.
  5. مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت، موسسه الوفا، ۱۴۰۴ه‍ ق، ج۵، ص۱۴۰. مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، تهران، صدرا، چاپ نهم، ۱۳۷۸، ص۴۰۵ و ۴۰۶.
  6. كهف:۷۴.
  7. مرتد فطري در مقابل مرتد ملي است، اولي موقعي اطلاق مي شود كه پدر و مادر يا يكي از آن ها مؤمن بوده اند ولي اين فرد بعدها از ايمان خارج مي شود. و دومي زماني اطلاق مي شود كه پدر و مادر آن فرد كافر بوده اند و او بعدها ايمان مي آورد ولي از ايمان خارج مي‌شود و به كفر رو مي‌آورد.
  8. سبحاني، جعفر، منشور جاويد، قم، مؤسسه امام صادق ـ عليه السلام- ، ج۱۲، ص۲۳۵. صادقي، محمد، الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن والسند، تهران، انتشارات فرهنگ اسلامي، چاپ دوم، ۱۳۶۵ ش، ج۱۵ و ۱۶، ص۱۶۷. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ ششم، ۱۳۶۸، ج۱۲، ص۵۰۷ و ۵۰۸.
  9. كهف:۸۲.
  10. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ ششم، ۱۳۶۸، ج۱۲، ص۵۰۷ و ۵۰۸.
  11. طباطبايي، محمد حسين، تفسير الميزان في القرآن، بيروت، دارالمطبوعات اعلي، چاپ اول، ج۱۳، ذيل آيه ۸۲. و نيز فخر رازي، تفسير كبير، ذيل اين آيه تقريباً همين دو نظريه را مطرح مي كند.
  12. برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، دار الكتب الإسلاميه - قم، چاپ: دوم، ۱۳۷۱ ق، ص۸۰.