قلمرو قدرت و نفوذ شیطان
بسم الله الرحمن الرحیم
قلمرو قدرت و نفوذ شیطان تا کجاست؟
پیشدرآمد
وجود شیطان یکی از اسرارآمیزترین مسائل دینی است؛ ادیان الاهی و کتابهای آسمانی، از موجودی سخن میگویند که نخست در شمار فرشتگان الاهی بود و اگرچه از جنس آنها نبود اما به سبب عبادت بسیار، به رتبهٔ بالایی در میان آنها رسیده بود؛[۱] پس از آفرینش آدم(ع) و فرمان خداوند به سجدهٔ فرشتگان بر او، این تنها ابلیس (شیطان) است که با بهانهٔ برتری ماهوی بر آدم[۲] و استکبارورزیدن در برابر فرمان خدا،[۳] از درگاه او و ساحت قدس رانده شد و مقامهای معنویاش به یکباره سقوط کرد؛[۴] براساس روایت قرآن کریم از این حادثه، ابلیس (شیطان) از خداوند درخواست کرد تا عمری دراز یابد و خداوند نیز، به سبب عبادات پیشینش، خواستهٔ او را اجابت کرده و تا وقتی معلوم به او مهلت داد؛[۵] پس از این شیطان به عزت خداوند سوگند خورد که آدم و فرزندان او را گمراه کرده و همه را به هلاکت ابدی گرفتار کند؛[۶] خداوند نیز به او اطمینان داد که بر بندگان مخلص و وفادار او دست نخواهد یافت[۷] و هرکه دعوت شیطان را بپذیرد و در ولایت او داخل شود[۸] همراه او به دوزخ و کیفر ابدی درانداخته میشود؛[۹] در طول تاریخ بشر مسألهٔ ابلیس (شیطان) و قلمرو قدرت و تدثیر او همواره مورد پرسش و جستجو بوده و هست؛ برخی از جریانهای فکری دینی و غیردینی قدرت او را بزرگ و برخی کمبها دانستهاند؛ اکنون فرصت آن نیست که به تفصیل همهٔ نظرها را مطرح کرده و به بررسی و نقد آن بپردازیم؛ در این نوشتار به دو مورد از پرسشهای مطرح شده در این باب که گاهی در قالب شبهه هم بیان میشود اشاره کرده و به تحلیل و نقد آن خواهیم پرداخت.
چکیدهٔ پرسشها
۱. آیا شیطان میتواند در امور تکوینی هم دخل و تصرف کرده و مثلاً تغییراتی در وضعیت اقلیمی به وجود آورد؟ ۲. چرا وقتی شیطان به خداوند، در جریان سجده، شکایت و اعتراض کرد، از درگاه او رانده شد ولی فرشتگان دیگری که به اصل خلقت انسان اعتراض کرده بودند و میگفتند انسان در روی زمین خونریزی و کشتار میکند، از درگاه خداوند رانده نشدند؛ بلکه خداوند متعال با کمال احترام به آنها جواب کریمانه داد[۱۰]؟!
چکیدهٔ نقد
مسألهٔ شیطان، از جملهٔ مسائل عمیق و مهم در منظومه تفکر دینی است؛ واژهٔ شیطان در ادبیات قرآنی تقریباً سه معنا دارد: ابلیس، هرموجود سرکش و جنیانی که در خدمت سلیمان بودند؛ در مرتبهٔ نظام تکوین، هیچکس حتی شیطان، کافر و معصیت کار نیست؛ در نظام تکوین، شیطان، موجودی مطیع است که بر اساس مشیت و ارادهٔ خداوند کاری را انجام میدهد؛ اما براساس نظام تشریع، موجودی است که در برابر فرمان خداوند استکبار ورزید و کافر شد و چون عمر دراز طلب کرد و به او داده شد، سوگند خورد که بنی آدم را گمراه کند؛ طبق آیات قرآن و روایات اهلبیت(ع)، شیطان تنها کاری که میتواند انجام دهد این است که با استفاده از نقطهضعفهای انسان (صفات رذیله) او را به سمت بدیها و گناهان، وسوسه و تحریک کند و بیش از این قدرت دیگری ندارد؛ پس شیطان هرگز توان این را ندارد که به صورت مستقیم بر فرایندهای جاری در هستی و از جمله، فرایندهای عالم ماده، اثر گذاشته و آن را به سوی اهداف دلخواه خود تغییر دهد!
مقدمه
تبیین دخالت شیطان در امور تکوینی
۱. مسألهٔ شیطان، از جملهٔ مسائل عمیق و مهم در منظومه تفکر دینی است؛ این مسئله در کتابهای آسمانی دیگر هم مطرح شده و اصلاً یکی از پایههای مهم معرفتی در آموزههای همهٔ پیامبران بوده است؛ قرآن کریم در صد مورد، از شیطان و افعال او سخن به میان آورده است؛ تفاوت مهمی که در مسألهٔ شیطان، میان قرآن کریم و دیگر کتابهای آسمانی و مکاتب غیر الاهی وجود دارد، این است که شیطان از منظر توحیدی قرآن، خود کارگزار خداوند است و ارادهٔ او نه در عرض ارادهٔ خداوند، بلکه در طول ارادهٔ اوست؛ شیطان هیچ نقشی جز وسوسه و تحریک به سمت بدیها و گناهان ندارد و هرگونه سلطهای از جانب او بر انسانها نفی شده است؛[۱۱]این درحالی است که شیطان، در کتابهای مقدس دیگر، نقشی چنان پررنگ مییابد که گاهی کارهایش تنه به کارهای خدایی میزند و شیاطین قدرتهای فراوانی را برای سیطره بر هستی در اختیار خود دارند؛[۱۲]در نگاه توحیدی قرآن کریم، جهان از دو قطب خیر و شر تحقق نیافته است و هرچه از خیر و شر در عالم، وجود مییابد، برخاسته از مشیت و ارادهٔ باری تعالی است؛[۱۳]از سوی دیگر قرآن کریم نقشهها و طرحهای شیطان را یکسره ضعیف و کمکارآمد[۱۴]معرفی میکند و این ایده را تصریح میکند که تنها کسانی تحت تأثیر و در ولایت شیطان قرار میگیرند، که خود ولایت او را بپذیرند و به عبادت و اطاعت او روی آرند![۱۵] ۲. ۳. واژهٔ شیطان در ادبیات قرآنی تقریباً سه معنا دارد: یک: صفت موجودی به نام ابلیس است که ماهیتا از جنیان است، ولی در اثر عبادت خدا به مرتبهٔ فرشتگان بالا آمد و با استکبار در برابر فرمان خداوند، هبوط یافته و مورد لعنت قرار گرفت؛[۱۶]دو: مقصود، هرموجود شریر و سرکش و طغیانگر در برابر حق و حقیقت است؛[۱۷]سه: نام دیگری برای دستهای از جنیان است؛ به خصوص جنیانی که در تسخیر سلیمان(ع) بودند؛[۱۸]
- اوامر الاهی بر دو گونه است:
یکم: اوامر تکوینی؛ امر و فرمان تکوینی، همان ارادهٔ تکوینی خداوند بر تحقق و ایجاد یک شئ در عالمی از عوالم وجود است؛ اگر خداوند چیزی را اراده کند، به صرف ارادهٔ او آن شیء ایجاد میشود و هرگز در تحقق آن تخلف راه ندارد؛[۱۹] مقصود از امر «کن» (باش) در امور تکوینی، نفس ایجاد خداوند است؛ امام علی «ع» میفرماید: «لا به صوت یسمع و لا نداء یقرء و انما کلامه سبحانه فعل منه»؛ امر خداوند، صوتی که با گوش شنیده شود یا آوایی که از حنجره برخیزد، نیست؛ بلکه فعل خداست؛[۲۰]
دوم: اوامر تشریعی؛ نوع دیگری از امر و نهی الاهی، به صورت اوامر قانونی و تشریعی است که به واسطه پیامبران به موجودات عاقل و مختار و انتخابگر، یعنی انسان و جنیان[۲۱] ابلاغ میشود؛ در این نوع از اوامر و نواهی، تخلف و عصیان امکانپذیر است؛[۲۲] یعنی، هم زمینهٔ اطاعت وجود دارد و هم زمینهٔ عصیان؛ مانند امر خداوند در «اقیموا الصلاه»[۲۳]؛ بدیهی است که عدهای فرمان میبرند و عدهای نافرمانی میکنند.
شیطان موجودی مأذون، با قدرتی اندک!
در امور تکوینی، نه تنها شیطان و دیگر جنیان،[۲۴] بلکه موجودات برتر از آنها، یعنی فرشتگان، انبیا و امامان «ع» هم نمیتوانند بدون اذن خداوند متعال در هستی تصرف کرده و کاری را انجام دهند یا از وقوع کاری حتمی جلوگیری کنند؛ در مرتبهٔ نظام تکوین، هیچکس حتی شیطان، کافر و معصیت کار نیست؛ در نظام تکوین، شیطان، موجودی مطیع است که بر اساس مشیت و ارادهٔ خداوند کاری را انجام میدهد؛ در این مقام، بدون ارادهٔ خود، فرمانبردار خداست و مانند سگی آموزش دیده به نگهبانی از حریم حرم مشغول است؛ شیطان با همهٔ پلیدی خود در مرتبهٔ نظام تشریع، در مرتبهٔ تکوین، رسالت عام خداوند را به عهده دارد؛[۲۵]این مسئله خاص شیطان نیست؛ همهٔ موجودات و از جمله انسانها، چه خوب و چه بد، چه مؤمن و چه کافر، مجریان مشیت خداوند هستند؛ تصرف در امور تکوینی، اصاله از آن خداست و ممکن است به سبب حکمتی و مصلحتی، به بندهای از بندگان خود چنین اذنی را تفویض کند؛ البته این اذن خاص با اذن عام او در گسترهٔ هستی تفاوت دارد؛ خداوند بر اساس علم و حکمت خود، به هرچیزی، خصوصیات و آثاری داده است که میتواند بر دیگر موجودات، تأثیر گذاشته و در آنها تصرف کند؛ اما این تأثیر به ارادهٔ آنها نیست؛ بلکه نوعی خصوصیت است که در نهاد و طبیعت اشیاء قرار گرفته است؛ مثلاً داروها میتوانند در بدن ما تصرف کرده و ما را درمان کنند؛ یا برخی از موجودات (باکتریها و ویروسها) در بدن ما تصرف کرده و ما را بیمار کنند؛ شیطان نیز تنها در حدودی که اذن عام و خاص خداوند اقتضا میکند، میتواند تأثیر بگذارد و ارادهٔ او مطلق و بیضابطه نیست؛ بنابر این طبق آیات قرآن و روایات اهلبیت(ع)، شیطان تنها کاری که میتواند انجام دهد این است که با استفاده از نقطهضعفهای انسان (صفات رذیله) او را به سمت بدیها و گناهان، وسوسه و تحریک کند و بیش از این قدرت دیگری ندارد؛ پس شیطان هرگز توان این را ندارد که به صورت مستقیم بر فرایندهای جاری در هستی و از جمله عالم ماده، اثر گذاشته و آن را به سوی اهداف دلخواه خود تغییر دهد؛ علامه طباطبایی در تفسر آیه کریمهٔ "ما اشهدتهم خلق السموات و الارض …"[۲۶] میفرماید: در این آیه، خداوند هرگونه ولایت و تدبیر شیطان در امور عالم را نفی کرده است؛ این آیه مشتمل بر دو برهان است:
یک: ولایت تدبیر امور هرچیز موقوف است بر اینکه دارندهٔ ولایت، بهطور کامل به آن امور احاطه علمی داشته باشد؛ آن جهتی که از آن جهت تدبیر امور آن را میکند و روابط داخلی و خارجی، که میان آن چیز و آن امور است و مبدأ آن چیز و مقارنش و به آنچه منتهی میشود، همه را بداند؛ معلوم است که چنین احاطهای مستلزم احاطه داشتن به تمامی اجزای عالم است؛ چون اجزای عالم همه به هم مربوطند؛ آیه میگوید: شیطانها چنین علمی را ندارند و به حقیقت آسمانها و زمین جاهلاند و از آنچه که هریک از موجودات در ظرف وجودی خود از اسرار خلقت داراست، بیخبرند؛ در نتیجه اهلیت تدبیر و دخل و تصرف در امور عالم یا قسمتی از آن را ندارند.
دو: از یک سو هرنوع از انواع مخلوقات، با فطرت خود متوجه کمال خویش است؛ کمالی که مختص به اوست و از دیگر سو هدایت الهی، هدایتی عمومی است که تمام موجودات را دربر گرفته است؛ همچنانکه در کلام خود فرموده: «الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی»[۲۷] او کسی است که هرموجودی را خلق کرده و سپس هدایت کرده است؛ شیطانها اشراری مفسد و گمراه کنندهاند که فرض مدبر بودن آنها در آسمانها و زمین، فرضی است که مستلزم نقض غرض خداوند از خلقت عالم است؛ به این معنی که اگر خدا چنین اجازهای به شیطانها بدهد، وصف خود را در خصوص عمومیت هدایت نقض کرده است و همین است معنای جمله "ما کنت متخذ المضلین عضداً" که ظاهر در این معناست که سنت خدا، این است که "گمراه کنندگان را کارگردان و یاور خود نگیرد.[۲۸]
شیطان، کارگردان وسوسه و فریب!
از منظر نظام تشریع، شیطان موجودی عاقل و مختار است و مانند انسانها و دیگر جنیان، مکلف است اوامر و نواهی خداوند را اجرا کند و در صورت نافرمانی، معصیتکار و مستوجب کیفر است؛ بنابر این حدود تأثیر شیطان در زندگی بشر و زیانی که ممکن است به انسانها برساند، از حد وسوسه و دعوت به گناه و بدی فراتر نمیرود؛ این گونه نیست که وسوسههای شیطان، انسان را مجبور و وادار به انجام کاری کند؛ بلکه در حد وسوسه و دعوت و آراستن در اوهام و تخیل انسانها تأثیر میکند؛ آن هم نه در همهٔ انسانها، بلکه انسانهایی که دعوت او را بپذیرند؛[۲۹]نکتهٔ مهمی که باید به آن اشاره کنیم این است که هرچند شیطان نمیتواند به صورت مستقیم و با ارادهٔ بیواسطهٔ خود بر پدیدههایی مانند محیط زیست، تأثیر بگذارد و آن را تخریب کند اما میتواند با استفاده از خصلتهایی چون حرص، طمع، اسراف، تبذیر و دیگر خصلتهای پست و حیوانی، انسانها را به سمت تصرف نادرست و غیرعاقلانه در طبیعت، تحریک کرده و با تخریب اکوسیستم و مختصات اقلیمی، شرایط اقلیمی معمول در یک منطقه از جهان یا کل کره زمین را دگرگون کرده و به سمت نابودی بکشاند؛[۳۰] امروز شاهدیم که تخریب محیط زیست و تصرفهای حریصانهٔ بشر در طبیعت، اکوسیستم جهان را به سمت نابودی سوق میدهد و شاید در آینده دور، زمین به حدی از تغییر سیستم طبیعی پیش برود که دیگر جای مناسبی برای زندگی جانداران نباشد؛ این گونه تصرفهای غیرمستقیم و با واسطه شیطان، در طبیعت و تغییرات اقلیمی، قطعاً وجود دارد ولی از سنخ تصرفات غیرارادی و تکوینی است، که اذن آن را خداوند به شیطان داده است؛ شیطان با وسوسه آدمی به حرصورزیدن و تخریب محیط زندگی خویش، موجب تغییر اقلیمی زندگی انسان میشود و انسان را برای نابودی هرچه بیشتر محیط زندگی خود تحریک میکند.
تفاوت اعتراض فرشتگان و اعتراض شیطان
در تبیین اینکه چرا خداوند، شیطان را در برابر سجده نکردن و اعتراض، از درگاهش میراند ولی فرشتگان که به اصل خلقت انسان اعتراض داشتند، رانده نمیشوند… به چند نکته باید توجه کرد:
نکته اول: پرسش بر چند گونه است:
۱- استفهامی؛ وقتی کسی از ماهیت یک موضوع یا علت رخ دادن آن میپرسد و هدفی جز فهمیدن ندارد، استفهام رخ داده است؛ استفهام یعنی در طلب فهم چیزی بودن! این گونه پرسش نه تنها نکوهیده نیست که از نگاه دین و عقل، بسیار ستوده و باارزش است؛ اساساً کلید آگاهی و تعالی علمی و عقلی انسان، همین گونه پرسشها و کنجکاویهاست؛ خداوند در قرآن کریم میفرماید: "فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون؛[۳۱] پس بپرسید از اهل ذکر اگر نمیدانید!" پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: من لم یصبر علی ذل التعلم ساعه بقی فی ذل الجهل ابداً؛ هر کس ساعتی ذلت پرسیدن و آموختن را تاب نیاورد، تا ابد در ذلت نادانی خواهد ماند![۳۲]امام صادق(ع) فرمود: من رق وجهه رق علمه؛ هر کس از پرسیدن حیا کند، علمش نازک و نحیف خواهد بود![۳۳]
۲- استنکاری و استکباری؛ گاهی پرسش با انگیزههایی غیر از آموختن و فهمیدن صورت میگیرد؛ پرسشگر میداند ولی در صدد انکار و بیاعتبار کردن یک گزاره است؛ سؤال میکند تا طرف مقابل یا گزارهٔ موردنظر را زیر سؤال ببرد!
نکته دوم: علت تکریم فرشتگان، و مقام انسان کامل
با توجه به تفاوت دو نوع پرسش، روشن است که اعتراض و سؤال فرشتگان از قسم اول بود؛ یعنی مطلبی را نمیدانستند و برای آنها روشن نبود؛ پرسیدند تا چیزی یاد بگیرند و پس از فهمیدن، تسلیم شدند! این سؤال نه تنها استکباری نبود که مؤدبانه هم بود؛ هم در اول و هم در آخر سؤال، «تسبیح» مطرح است و به نزاهت و پیراستهبودن خداوند از کارهای غیرحکیمانه اعتراف دارند؛[۳۴]فرشتگان بعد از فهم اینکه سجده (تواضع) در برابر انسان، سجده بر جسم او نیست، که از خاک آفریده شده، بلکه تواضع در برابر مقام انسانیت و خلیفهاللهی اوست، در برابر آدم سجده کردند و خاضعانه به فرمان الاهی گردن نهادند! بنابراین، سؤال فرشتگان نه تنها زشت نبود، بلکه ممدوح نیز بود و به همین سبب، پس از بر طرفشدن «شبهه» همهٔ آنها در برابر عظمت انسان سر تعظیم فرود آورند؛ اما پرسش شیطان، پرسشی انکاری و از سر استکبار در برابر امر خدا بود؛ شیطان صریحاً گفت که من از آدم برترم و بر او سجده نمیکنم و هنگامی که خداوند به او اعتراض کرد که چرا فرمان مرا اطاعت نکردی، به جای عذرخواهی و طلب بخشش، خداوند را موجب گمراهی خود معرفی کرد و آشکارا او را تهدید کرد که بندگانت را گمراه خواهم کرد! شیطان نگفت: من نمیدانم! بلکه گفت: میدانم ولی سجده نمیکنم! یعنی ربوبیت تو را قبول ندارم!
وقتی خداوند به او فرمود: "ما منعک الاّ تسجد …؟[۳۵] چه چیز مانع سجده تو بود؟ با غرور و نخوت به مقایسهٔ نادرستی دست زد و گفت: «... قال انا خیرٌ منه خَلقتَنی من نار و خلقته من طین»[۳۶] گفت من از آدم بهترم! من از آتش خلق شدهام و او از خاک!" در اعتراض شیطان دو چیز نهفته است: یکی این که من بهترم و تو پستتر از من را بر من ترجیح دادی! دوم این که من فرمان تو را برنمیدارم و سجده نمیکنم! یعنی هم عدالت و حکمت خداوند را زیر سؤال برد و هم در برابر فرمان او گردن فرازی و عصیانگری کرد!
خداوند قیاس او را ابطال کرد و فرمود: اعتراض تو از روی تکبر است؛ تو عالی و مهتر نیستی و انسان هم دانی و کهتر نیست؛ آتش هیچ گونه مزیت و ارزشی بر خاک ندارد؛ تو فقط یک بعد وجود او را دیدی و سجده را بر بدن خاکی او پنداشتی! ولی بعد دیگر او، که «نفحت فیه من روحی» است را ندیدی! حقیقت انسان، روح اوست، نه بدن خاکی او!
جهالت و تکبر و مهمتر از همه کفر شیطان، موجب شد از درگاه خداوند رانده شود و گرنه هیچکس به سبب ترک یک سجده، مستحق جهنم نمیشود؛ او خود را در برابر خداوند، صاحبنظر و مسقل پنداشت! در حالی که حق آن را نداشت که فرمان خداوند را زیر پا نهد: «لا یسئل عما یفعل و هم یسئلون»[۳۷] هیچکس نمیتواند او را مؤاخذه و از افعالش پرسوجو کند ولی سائر موجودات مختار باید در برابر کردههای خود پاسخگو باشند! ملائکه در امتحان الهی سرفرازانه قبول و به کرامت الهی دست یافتند، ولی شیطان در امتحان، ذلیلانه مردود و از درگاه الهی رانده شد!
برای مطالعه بیشتر:
۱. ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، علامه محمد تقی جعفری، ج۲، ص۱۶۶؛
- المیزان، محمد حسین طباطبایی، تفسیر سورههای بقره و اعراف، آیات مربوط به آدم و شیطان.
منابع
- ↑ نهج البلاغه، خطبهٔ قاصعه.
- ↑ اعراف/۱۲
- ↑ بقره/۳۴
- ↑ ص/۷۷–۷۸
- ↑ همان.
- ↑ اسراء/۶۲
- ↑ همان.
- ↑ نحل/۱۰۰
- ↑ اعراف/۱۸
- ↑ ۰. تعدادی ازسوالات و شبهات رسیده به مرکز
- ↑ ابراهیم/۲۲
- ↑ برای نمونه به مباحث مربوط به شیطان در عهد عتیق مراجعه کنید.
- ↑ نساء/۷۸
- ↑ نساء/۷۶
- ↑ نحل/۱۰۰
- ↑ ابراهیم/۲۲
- ↑ انعام/۱۱۲
- ↑ انبیاء/۸۲
- ↑ "انما امره اذا اراد شیأ ان یقول له کن فیکون" جز این نیست که وقتی چیزی را اراده کند، به آن میگوید: باش! پس آن چیز موجود میشود! یس/۸۲.
- ↑ نهج البلاغه، خ/۱۸۶.
- ↑ آیات سورهٔ جن.
- ↑ جوادی آملی، تفسر موضوعی قرآن کریم، ص۲۴۲.
- ↑ بقره/۴۳.
- ↑ کهف/۵۰. "کان من الجن فقسق عن امر ربه…" شیطان از جن بود پس از فرمان خداوند سرپیچی کرد.
- ↑ جوادی آملی، تفسیر سوره اعراف، انتشارات فیضیه، چاپ اول، قم ۱۳۷۷).
- ↑ کهف/۵۱
- ↑ طه/۵
- ↑ محمد حسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ترجمه محمد باقر موسوی همدانی)انتشارات اسلامی، بی تا (ج۱۳، ص۴۵۴.
- ↑ جوادی آملی، تفسیر اعراف، همان.
- ↑ نساء/۱۱۹
- ↑ نحل/۴۳
- ↑ بحارالانوار، ج۱، ص۷۱.
- ↑ همان، ج۶۸، ص۳۳۱.
- ↑ جوادی آملی، تفسیر اعراف، همان، جلسه ۳۰.
- ↑ اعراف/۱۲
- ↑ اعراف/۱۲
- ↑ انبیاء/۲۳