نسبت مطلاق به امام حسن(ع)

نسخهٔ تاریخ ‏۸ نوامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۸:۴۸ توسط Rezvani (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «{{شروع متن}} {{شاخه | شاخه اصلی = |شاخه فرعی۱ = |شاخه فرعی۲ = |شاخه فرعی۳ = }} {{سو...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
سؤال

چرا امام حسن مجتبي(ع) آن تعداد همسر اختيار مي نمود و طلاق مي داد که امام اول در بازار و غيره... فرياد بر مي آورد که به ايشان دختر ندهيد زيرا طلاق مي دهد و... منتخب التواريخ، زندگاني امام حسن مجتبي(ع) ؟

دشمنان اهل بيت(ع) براي خدشه دار کردن شخصيت آنان و بالا بردن خود از هيچ کوششي فروگذار نکرده اند، آنان ائمه اطهار(ع) را بزرگترين مانع در مسير اهداف شوم خود مي دانستند، از اين رو مي کوشيدند تا به هر وسيله ممکن از محبوبيت آن مردان الهي در نزد مردم بکاهند؛ گرايش شديد مردم به علويان که اهلبيت پيامبر بودند اقتدار و مشروعيت دو سلسله خلافت اموي و عباسي را تا انقراض با چالش جدي مواجه کرده بود از اين روي اتهام طلاق هاي زياد به امام حسن مجتبي(ع) بخشي از تدابير عباسيان براي مقابله با سادات حسني قيامگر بود.

براي روشن شدن مساله، بايد به دو مساله توجه کرد.

در آيين مقدس اسلام طلاق از محرمات نيست اما منفور و ناپسند است.

امام صادق(ع) فرمود: در ميان کارهايي که حلال شمرده شده چيزي ناپسندتر از طلاق نيست، به راستي خداوند کساني را که زود طلاق مي دهند دشمن مي دارد.[۱] امام امير المؤمنين(ع) از پيامبر اکرم(ص) روايت کرده فرمود: ازدواج کنيد و طلاق ندهيد، همانا عرش الهي از طلاق به لرزه در مي آيد.[۲]

مذمّت طلاق در آيين اسلام امري واضح است ولي عواملي که سبب بروز طلاق مي شوند اجتناب ناپذيرند، گاهي ممکن است به وسيله ي قانون دو نفر را وادار کرد تا با يکديگر همراهي و همکاري کنند و لکن نمي توان دو نفر را مجبور کرد تا هم ديگر را دوست بدارند و براي هم فداکاري کنند و شريک غم و شادي يکديگر باشند. از اين روي، دين اسلام به جهت مصالح جامعه و خانواده در موارد ضرورت طلاق را جايز دانسته است.

با توجه به ديدگاه اسلام نسبت به طلاق به يقين مي توان ادعا کرد: امامان معصوم(ع) که نمونه هاي کاملي در عمل به دستورات پيامبر اسلام بوده اند؛ به همه احکام پاي بند بوده و به آن عمل مي کردند؛ طلاق هم يکي از آن احکام است، آن بزرگواران زندگي خانوادگي را بر اساس استمرار و دوام پايه گذاري کرده بودند و همواره سعي داشتند به هنگام بروز اختلاف با تفاهم و استدلال منطقي به محيط خانواده گرمي بخشيده و از طلاق پرهيز کنند، ولي در صورتي که اختلاف عميق بود، در نهايت بي ميلي اقدام به جدايي مي کردند؛ درباره علت طلاق هايي که در زندگي امام مجتبي(ع) گزارش شده آمده از اين قبيل است.

در يک مورد اختلاف عقيده سبب شد امام يکي از همسران خود را که از طايفه بني شيبان بود طلاق دهد؛ به امام(ع) خبر دادند که او عقيده خوارج را دارد؛ امام حسن(ع) او را طلاق داد و فرمود: خوش ندارم که قطعه آتشي از آتش هاي جهنم را در کنار خود ببينم.[۳]

يکي از مسائل بي پايه اي که قرن ها برخي از مورخان و غرض ورزان و خاورشناسان (غربي ها) در کتاب هاي خود آورده اند، نسبت طلاق هاي زياد به سبط اکبر امام مجتبي(ع) است، آنان بدون توجه به صحت و سقم اين موضوع مطالبي را نقل کرده اند که دشمنان اسلام جهت ضربه زدن به شخصيت آن حضرت از اين مطالب سوء استفاده کرده و از آن بزرگوار چهره اي نامطلوب ارائه کرده اند. در حالي که هيچ يک ازاين روايات معتبر نيستند

۱. بررسي سند احاديث

حديث اول: در سلسله رجال سند اين حديث دو نفر به نام هاي حميد بن زياد و حسن بن محمد بن سماعه واقع شده اند که هر دو واقفي مذهب،[۴] و غير قابل اعتماد هستند.

اردبيلي درباره روايات حميد بن زياد مي گويد: به نظر من احاديث حُميد بن زياد پذيرفتني است به شرط اين که خالي از معارض باشد؛[۵] مي دانيم روايات متعددي که بر نکوهش طلاق دلالت دارند همگي معارض با اين روايت است. پس اين روايت ها غيرقابل قبولند.

حديث دوم: راوي آن يحيي بن أبي العلاء رازي است که توثيق نشده و مجهول است.[۶]

نکته ديگر اين که: به احتمال قوي حديث اول و دوم بيان گر يک واقعه هستند که با دو سند ذکر شده و مرد به پا خاسته در حديث دوم همان رجل «همداني» است.

حديث سوم: مأخذ اين حديث محاسن برقي است، نجاشي درباره برقي چنين آورده است: احمد بن محمد بن خالد بن عبدالرحمان برقي، اهل کوفه و ثقه است ولي از ضعفا روايت مي کند و احاديث مرسله زيادي دارد.[۷]

از اين رو اعتماد به روايت برقي با توجه به تعارض آن با احاديثي که در مذمت طلاق وارد شده، مشکل است.

۲. بررسي مفهوم و متن حديث ها

در اين روايات امام مجتبي(ع) با واژه «مطلاق» زياد طلاق دهنده توصيف شده است. در اين باره توجه به چند نکته ضروري است:

الف) به يقين طلاق هاي زياد لازمه ازدواج هاي زياد است، مورخان در اين زمينه هم نسبت هايي به آن حضرت داده اند، برخي تعداد همسران آن حضرت را هفتاد[۸] و برخي نود[۹] و بعضي ديگر تا سيصد[۱۰] همسر براي امام مجتبي(ع) گفته اند، نقل هاي ديگري هم در کتب تاريخي و روايي آمده که از نظر متن و مفهوم با همديگر مغاير و مباين هستند؛ که طرح آن ها ضرورتي ندارد.

دلايل مردود بودن

۱. تضاد فاحش در نقل هاي متفاوت خود دلالت بر کذب آن ها و سياسي بودن ماجرا دارد و مي توان گفت که اين تهمت ها در راستاي از بين بردن شخصيت آن امام همام(ع) بوده است.

۲. براي نمونه، ابن ابي الحديد در جايي مي گويد: امام حسن(ع) زياد ازدواج مي کرد و در جاي ديگر مي گويد: وقتي همسران آن حضرت را شمردند به هفتاد تن رسيد؛[۱۱] ولي در هنگام بيان اسامي همسران آن امام تنها نام يازده نفر را مي برد و در معرفي برخي از اين يازده تن نيز تنها نام قبيله آنان را مي برد.[۱۲] برخي از محققان تعداد همسران امام(ع) را هيجده تن گفته اند.[۱۳] به راستي اگر همسران آن حضرت زيادتر از اين اندازه بوده اند، چرا نامي از آنان در کتاب ها ديده نمي شود و اگر طلاق هاي آن حضرت زياد بود چرا در منابع تاريخي نمونه هايي از آنها ذکر نشده است.

۳. اسناد همه اين روايات قابل خدشه و بي اعتبار است، ضعف متن و سند در حديث دو مشکل اساسي است که در مردود بودن آنها کافي است.

ب) کسي که در زندگي با ازدواج ها و طلاق هاي زيادي سرگرم باشد بايد داراي فرزندان زيادي باشد، درحالي که آمار فرزندان آن حضرت را حداکثر بيست و دو پسر و دختر ذکر کرده اند؛[۱۴] و همين طور بايد دامادهاي زيادي داشته باشد در حالي که تنها از سه نفر به عنوان داماد آن حضرت نام برده شده است:

۱. حضرت زين العابدين شوهر أمّ عبدالله؛ ۲. عبدالله بن زبير شوهر أمّ الحسن؛ ۳. عمرو بن منذر شوهر أمّ سلمه.[۱۵]

ناگفته نماند تعدادي از فرزندان امام از مادران کنيز بودند، که داشتن کنيز و اولاد از کنيزان از سنن مرسوم عرب و ساير ملت ها بود.

ج) در حالات آن حضرت مي خوانيم: امام مجتبي(ع) هر روز بعد از نماز صبح تا طلوع آفتاب در محراب عبادت مي نشست و از طلوع آفتاب تا ظهر جواب گوي گرفتاري هاي مردم بود.[۱۶] هر سال پياده به حج مي رفت و وقت وضوء و نماز تنش مي لرزيد و مي گريست.

آيا براي کسي که با خداي خود آن گونه ارتباط دارد و رسيدگي به امور مردمي را سرلوحه ي اعمال خود قرار مي دهد اين نسبت هاي ناروا سازگار است؟ روشن است که اين نسبت ها چيزي جز بهتان و کذب محض به ساحت مقدس آن حضرت نيست که در راستاي تخريب شخصيت آن حضرت توسط امويان و عباسيان جعل شده است.

بررسي سند احاديث اهل سنت

الف: آنچه را که بلاذري در کتاب خود آورده، سند آن در نهايت به «ابو صالح» مي رسد که نام وي «باذام» است، و در کتب رجالي اهل سنت تضعيف شده.[۱۷] يعني خبرش غير قابل قبول و اعتماد است.

ب: ابو طالب مکي صاحب قوت القلوب نيز، در ميان اهل سنت فاقد اعتبار است، درباره کتاب قوت القلوب او گفته اند: در اين کتاب مطالب ناشناخته و منکري را آورده است.[۱۸]

نتيجه: با بررسي محتوي و اسناد احاديث شيعه و اهل سنت، به اين نتيجه مي رسيم: «کثير الطلاق» بودن حضرت مجتبي(ع) بي اساس و دروغ و دور از شأن آن بزرگوار است که در راستاي تخريب شخصيت آن حضرت از سوي دشمنان اهل بيت جعل گرديده، چنان که درباره امير مؤمنان نيز امويان روايات مذمومي ساختند.

بخش سوم: ريشه يابي اين دروغ ها و علل نشر آنها

بررسي هاي تاريخي نشان مي دهد که اين اتهام ناروا در آغاز خلافت بني عباس نمودار شده است، منصور عباسي بعد از تکيه بر مسند خلافت سياست هاي خصمانه را درباره اهل بيت(ع) در پيش گرفت، او براي مقابله و سرکوب قيام سادات حسني که در جاي جاي جهان اسلام حکومت تازه تأسيس عباسيان را تهديد مي کردند، به تخريب بنيان مشروعيت آنان پرداخت. پس از اوج گيري نهضت سادات حسني به رهبري محمد بن عبدالله (نفس الزکيه) بن حسن بن حسن(ع) که تا مرز سرنگوني حکومت منصور پيش رفت، منصور دستور داد عبدالله پدر محمد و عده اي از همراهان او را زنداني کردند؛ سپس در «هاشميه»[۱۹] براي مردم خطبه اي ايراد کرد؛ در بخشي از آن خطبه گفت: شما از پيروان و ياوران ما هستيد که دعوت ما را پذيرفتيد، اگر با غير ما بيعت مي کرديد (سادات حسني) بهتر از ما نبودند، ما خلافت را براي فرزندان ابوطالب گذاشتيم و نسبت به خلافت آنان کمترين مخالفتي نکرديم؛ علي(ع) بر مسند خلافت نشست و چندان پيش نبرد و سرانجام به حکميت تن داد که موجب اختلاف امت شد، سپس شيعيان و ياران و معتمدانش بر وي هجوم برده و او را کشتند، بعد از او حسن(ع) خليفه شد ولي مرد اين کار نبود؛ خلافت را در برابر اموال پيشنهادي رها کرد... و به زنان روي آورد. امروز با يکي ازدواج مي کرد و فردا ديگري را طلاق مي داد و همواره چنين بود تا از دنيا رفت.[۲۰]

روشن است که منصور عباسي اين همه دشمني و تخريب شخصيت را در راستاي رسيدن به اهداف شوم و حفظ حکومت نوپاي خود انجام داده است؛ علت آن تخريب جايگاه اهل بيت به ويژه سادات حسني که پيوسته در قيام و رقيب شديد عباسيان بودند، در ميان اقشار مختلف مردم بود، او براي غلبه بر شورش ها و در جهت استحکام ريشه هاي حکومت نوپاي بني عباس اين اتهام را درباره سبط اکبر امام مجتبي(ع) رواج داد، در حالي که وي گفته حسن بعد از صلح اما برخي از روايات نوشته اند در زمان حيات پدرش زنان را طلاق مي داد. و امير مومنان دربازار فرياد مي زد و... اين رفتار نه تنها از شان يک انسان عادي دور است؛ از شان امير مومنان بسيار بعيد و کاملاً دروغ و روايتش مجعول و بي اساس و ساخته بني عباس و دشمنان اهل بيت است.

دشمنان اهل بيت در تخريب شخصيت هر يک از ائمه، نسبت هاي ناروا درباره آنان گفته اند که مغاير شأن آن بزرگان دين است.

امام حسن(ع) واقعاً مظلوم است برخي از مردم درباره صلح آن حضرت که براي نجات شيعه و مصالح ديگر انجام گرفت، شايعاتي ساختند و برخي نيز کثير الطلاق بودن را درباره وي در کتاب هاي خود نوشتند، و اين انحرافات فکري و قلمي در آثار شيعه نيز رسوخ کرد، چنان که اسرائيليات و نسبت هاي ناروا درباره انبياي الهي از تورات به منابع اسلامي راه يافت. تخريب شخصيت و جايگاه امامت نيز از سوي جريان مخالف، امويان و عباسيان درباره اهل بيت در آثار اهل سنت نوشته شد و از آثار آنان به آثار شيعه نفوذ کرد، از اين رو درباره ائمه و مقام آنها بايد با در نظر گرفتن، جوانب و جايگاه رفيع امامت سخن گفت.

خاورشناسان و معاندين دين درباره همسران پيامبر و ائمه از آثار اهل سنت بر اساس روايات ضعيف، نوشته هاي نادرستي منتشر کرده اند که نياز به پاکسازي دارد. به هر روي اين نسبت درباره امام حسن(ع) غير صحيح است.


معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

۱ـ حقايق پنهان (پژوهشي از زندگاني سياسي امام حسن مجتبي(ع))، احمد زماني، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي.

۲ـ از گوشه و کنار تاريخ، سيد علي شفيعي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي؛ اين کتاب به موضوع مورد سؤال اختصاص دارد.


منابع

  1. کليني، محمد بن يعقوب ، کافي، تهران، دارالکتب الاسلاميه، چاپ سوم، ۱۳۶۷ش، ج۶، ص۵۴، ح۲.
  2. طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان، تهران، مکتبه الاسلاميه، ص۳۰۴، جزء ۹.
  3. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، بيروت، داراحياء التراث العربي، چاپ دوم، ۱۳۸۷ق، ج۱۶، ص۲۱.
  4. موسوي خويي، سيد ابوالقاسم، معجم رجال الحديث، منشورات مدينه العلم، ج۵، ص۱۱۶ و ج۶، ص۲۸۷ به نقل از نجاشي.
  5. اردبيلي، محمد بن علي، جامع الرواه، مکتبه المحمدي، ج۱، ص۲۸۴.
  6. معجم رجال الحديث، همان، ج۲۰، ص۲۵.
  7. النجاشي، احمد بن علي، رجال النجاشي، بيروت، دار الاضواء، بيروت، چاپ اول، ۱۴۰۸ق، ج۱، ص۲۰۴ـ۲۰۵.
  8. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، همان، ج۱۶، ص۲۲.
  9. بلاذري، احمد بن يحيي، کتاب جمل من انساب الاشراف، دارالفکر للطباعه و النشر و التوزيع، چاپ اول، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۲۷۷.
  10. ابن شهر آشوب، محمد بن علي، مناقب آل ابي طالب، قم، انتشارات علامه، ج۴، ص۳۰.
  11. شرح نهج البلاغه، همان، ج۱۶، ص۲۲.
  12. شرح نهج البلاغه، همان، ج۱۶، ص۲۱.
  13. زماني، احمد، حقايق پنهان، قم، دفتر تبليغات اسلامي، چاپ اول، ۱۳۷۵ش، ص۳۳۸ـ۳۴۰.
  14. القرشي، باقر شريف، حياه الامام الحسن بن علي، بيروت، دارالبلاغه، چاپ اول، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۴۴۹.
  15. همان، ص۴۴۹ـ۴۵۰.
  16. کتاب جمل من انساب الاشراف، همان، ج۳، ص۲۷۴.
  17. ذهبي، محمد بن احمد، ميزان الاعتدال، بيروت، دارالکتب العلميه، چاپ اول، ۱۴۱۶ق، ج۲، ص۳ـ۴، ش۱۱۲۳.
  18. خطيب بغدادي، احمد بن علي، تاريخ بغداد، بيروت، دارالکتاب العربي، ج۳، ص۸۹.
  19. شهري درعراق در نزديکي انبار است. المنجد بخش اعلام، واژه هاشميه.
  20. المسعودي، علي بن الحسين بن علي، مروج الذهب، بيروت، دار المعرفه، ج۳، ص۳۱۱.