اخلاقی بودن حکومت دینی


سؤال

اخلاق یا حکومت اخلاقی چه جایگاهی در یک حکومت اسلامی که فقیه آن را زعامت و رهبری می‌کند، دارد؟ آیا حکومت به این معنی می‌تواند یک حکومت غیر اخلاقی باشد؟

درگاه‌ها
حکومت دینی.png


تعریف اخلاق

اخلاق را در لغت به معنای طبیعت انسان و اوصاف خوب و بد.[۱] و هم چنین به معنای خوی و طبع انسان معنا کرده‌اند.[۲] در اصطلاح، اخلاق در حوزه فردی به این معنا است که انسان بر قوای درونی خود مسلط بوده و به صورت اعتدال از آنها استفاده نماید. اخلاق در حوزه اجتماعی خصوصاً در روابط حکومت و مردم این است که حاکم در روابط و اعمال حاکمیتش با مردم فضایل دینی و ارزش‌های اسلامی را مانند عدالت، صداقت و… را رعایت کند. حکومتی غیر اخلاقی خواهد بود که عدالت نداشته باشد و ظلم به مردم را روا دارد و حقوق مردم را از قبیل: مشارکت سیاسی، حق نظارت مردم بر حکومت، حق تعیین شکل حکومت، حق آزادی، حق تأمین معاش و آسایش مردم، نادیده بگیرد. در این نوشتار منظور از اخلاق، همان اخلاق در حوزه سیاسی و اجتماعی است.

ویژگی‌های حکومت غیراخلاقی

بررسی همه ویژگی‌های حکومت‌های غیراخلاقی، از ظرفیت این نوشتار خارج است؛ لذا به بخشی از آنها اشاره می‌شود:

دیکتاتوری: از مهمترین ویژگی‌های حکومت‌های غیراخلاقی، دیکتاتوری بودن و استبداد است. استبداد، در لغت به معنای خودرأیی است، و مستبد یعنی کسی که فقط رأی خود را بپسندد و به رأی دیگران احترام قائل نباشد.[۳] در اصطلاح نیز، استبداد عبارت است از حکومت مطلقه فردی یا جمعی که در اثر آن اکثریت مردم به دلیل نداشتن نماینده، حق رأی و… هیچ گونه سهمی در تصمیم‌گیری‌های کلان، در سرنوشت و اداره کشور خود نقشی نداشته باشند. در این نوع نظام‌ها، قدرت و اختیارات نامحدود بدون مشارکت مردم، در دست فرد یا جمع مستبدی قرار دارد و اعمال حق حاکمیّت نیز تنها در دست حاکم تمرکز یافته است. این گونه نظام‌های سیاسی را حکومت استبدادی یا دیکتاتوری می‌گویند.[۴]

بنابراین، عدم پاسخگویی حاکم در برابر مردم، کسب قدرت از طریق غیرقانونی، اختیارات نامحدود حاکم، اعمال قدرت از طریق زور و وحشت و فرمانبرداری مردم از حکومت از روی ترس را می‌توان از ویژگی‌های حکومت استبدادی نام برد.[۵]

غلبه: یکی از ویژگی‌های حکومت‌های غیراخلاقی، کسب قدرت از راه زور و غلبه است. به این بیان که فرد یا گروهی با قهر و غلبه و از طریق شیوه‌های استبدادی یا نظامی قدرت را در جامعه اسلامی در دست گیرد و بر مسلمین سیادت و حاکمیت پیدا کند.

فریبکاری: از ویژگی‌های حکومت‌های غیراخلاقی، سیاست فریب و نیرنگ است. چنین سیاستی، نشأت گرفته از اندیشه سیاسی ماکیاولیستی است؛ چنانچه ماکیاول شهریار را صراحتاً به فریب و نیرنگ ترغیب می‌کند: «حاکم برای رسیدن به قدرت، حفظ و گسترش آن، گاهی لباس حیوانیت را پوشیده و از صفات او استفاده نماید. در جایی که لازم باشد و مانعی برای رسیدن به مقصود احساس شود، باید مانند شیر حمله کرد و دست به کشتار، ظلم و جنایت زد و از هرگونه بی رحمی پروایی نداشت و لو این امر به قیمت از دست دادن جان هزاران نفر و… شود. در جایی که لازم باشد، برای فریب مردم، باید از خصال روباه استفاده کرد».[۶]

سیاست ماکیاولی، مبنای سیاست حکومت‌های استکباری جهان معاصراست که در قالب الفاظ فریبنده مانند دموکراسی، دفاع از حقوق بشر و… به دنبال منافع غیر مشروع خود می‌باشند.

اخلاق در حکومت فقیه

دستگاه حکومت فقیه کاملاً در مقابل حکومت‌های غیر اخلاقی جهان قرار دارد، زیرا مبنای حکومت فقیه، الهی و ارزشی است؛ بنابر این قوانین و دستورات آن در راستای تکامل انسان بوده و بر معیارهای اخلاق اسلامی قرار دارد که به صورت ذیل بیان می‌گردد:

صداقت: مسائل سیاسی دو چهره دارند: چهره ای از خیانت، مکر، تزویر و دروغ که بر پایه منافع شخصی و گروهی استوار است. چهره دیگر سیاست عبارت است، از خدمت، صداقت، درستکاری که مبتنی بر ارزش‌های الهی و منافع عمومی است. در نظام سیاسی فقاهت، سیاست از نوع اوّل که امروز بسیار متداول است، مردود و مذموم شمرده شده، و سیاست از نوع دوم که در سیره انبیای عِظام، ائمه اطهار و فقهاء، دیده می‌شود، پسندیده است. سراسر زمامداری رسول اکرم و امام علی(ع) مملو از صداقت و درستکاری است. آن بزرگواران هیچ معاهده ای را حتی با دشمن، نقض نکردند. در زمان غیبت، هیچ فقیهی دیده نشده که زمامداران سیاسی را به فریب و نیرنگ ترغیب و تشویق کرده باشد. البته بین تزویر، دروغ با هوشیاری در برابر دشمن فرق است.

عدالت: بارزترین مصداق فضایل در اخلاق سیاسی و روابط حکومت و مردم، عدالت است. عدالت به معنای خاص یعنی ملکه ای نفسانی که فرد را به انجام نیکی‌ها ترغیب کرده و از انجام منکرات بازمی‌دارد. از جمله شرایط فقیهی که حکومت را بر عهده می‌گیرد این است که به مجرد کمترین عمل غیر اخلاقی و به عبارتی خارج از محدوده اوامر و نواهی الهی از شرط عدالت سلب گردیده و با این کوچکترین ظلم و کوچکترین کج رفتاری که خلاف شرع باشد، خود به خود از ولایت ساقط می‌شود. درکتب فقهی یکی از شرایط فقیه حاکم، عدالت ذکر شده است و عدالت، در حوزه اجتماعی، همان احقاق حقوق است.[۷]

بنابراین عدالت، زیربنای اخلاق سیاسی و یکی از مهمترین اهداف انبیای الهی بوده است. خدای کریم در قرآن می‌فرماید: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ[۸]؛ «به راستی ما پیامبران خود را با دلایل آشکار روانه کردیم و با آنها کتاب و ترازو را فرود آوردیم تا مردم به انصاف برخیزند».

امام علی(ع) راجع به اخلاق سیاسی می‌فرماید: «ملاک السیاسه العدل؛ عدالت معیار سیاست است».[۹] قرآن کریم و حدیث امام علی(ع) اشاره به این دارد که یکی از معیارهای حاکم فقیه، عادل بودن آن است.

حق مشارکت سیاسی مردم: همانگونه که بیان گردید عدالت بارزترین مصداق اخلاق سیاسی است و عدالت جز احقاق حق نیست؛ بنابراین یکی از حقوق مردم بر حکومت فقیه، مشارکت در امور سیاسی است. مشارکت سیاسی بدین معنا است که مردم در امور کلّی جامعه، حضور فعّال داشته باشند. امام خمینی به عنوان یک فقیه جامع‌الشرایط و سیاست مدار، در این باره چنین می‌فرماید: «حرف ما این است که نه روحانی تنها، همه قشرها باید در سیاست دخالت بکنند. سیاست یک ارثی نیست که مال دولت باشد، یا مال مجلس باشد، یا مال افراد خاصی باشد. سیاست معنایش همین وضع آن چیزهایی ست که در یک کشوری می‌گذرد از حیث اداره آن کشور. همه اهالی این کشور در این معنا حق دارند. خانمها حق دارند در سیاست دخالت بکنند؛ تکلیف شان است. روحانیون هم حق دارند در سیاست دخالت بکنند، تکلیف آنهاست. دین اسلام یک دین سیاسی است. یک دینی است که همه چیزش سیاست است، حتی عبادتش».[۱۰]

نظام جمهوری اسلامی ایران که بر مبنای ولایت فقیه استوار گردیده است، مصداق عینی مشارکت سیاسی مردم است. در انتخاب مسئولین قوای اجرایی و قانون گذاری مردم دخالت دارند و هیچ فرقی بین روحانی وغیر روحانی نیست.

حق نظارت مردم بر حکومت: برخلاف حکومت‌های دیکتاتوری، یکی از معیارهای اخلاقی در نظام سیاسی حکومت فقیه، حق نظارت مردم بر حکومت است. در دوران حکومت عادلانه امیر مؤمنان(ع) با اینکه قوانین اسلام در جامعه حاکم بود و با اینکه در رأس دستگاه حکومت، شخصی مانند حضرت علی(ع) قرار داشت که عدل مجسّم بود در عین حال برای اینکه عاملان حکومت در گوشه و کنار جامعه بزرگ اسلامی از جاده عدل تخطّی نکنند و حقوق مردم پایمال نشود، امیرالمؤمنین(ع) به هوشیار کردن مردم و آگاه ساختن آنها نسبت به حقوقشان اصرار عجیبی داشت. حکومت فقیه در واقع استمرار حکومت امیر المؤمنین(ع) است، پس چگونه می‌تواند حق نظارت مردم بر حکومت را نادیده بگیرد؟ امام خمنیی (ره) که از سلاله پاک آن حضرت است، حق نظارت را که نشأت گرفته از اندیشه سیاسی و فقهی اوست، صراحتاً بیان می‌کند: «ما، همه مان، مسئولیم، نه مسئول برای کار خودمان؛ مسئول کارهای دیگران هم هستیم (کلُّکم راعٍ وَ کلُّکمْ مَسئولٌ عَن رَعِیَّتِه) همه باید نسبت به همه رعایت بکنند. همه باید نسبت به دیگران. مسئولیت من هم گردن شماست، (مسئولیت) شما هم گردن من است. اگر من پایم را کج گذاشتم، شما مسئولید اگر نگویید چرا پایت را کج گذاشتی؟ باید هجوم کنید، نهی کنید که چرا؟... امت باید نهی از منکر بکند؛ امر به معروف بکند… همه ملت موظفند که نظارت کنند بر این امور. نظارت کنند اگر من یک پایم را کنار گذاشتم، کج گذاشتم، ملت موظف است که بگویند پایت را کج گذاشتی، خودت را حفظ کن».[۱۱]

در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز، نظارت همگانی و امر به معروف و نهی از منکر به عنوان یک اصل درج گردیده است.[۱۲]

قانون‌گرایی در حکومت فقیه: یکی از ویژگی‌های حکومت‌های دیکتاتوری این بود که فرمانروایان خود را مقید به قانون احساس نمی‌کنند و امور کشور را بدون دخالت مردم و بصورت خود سرانه اداره می‌کنند. ولی حکومت فقیه یک حکومت قانون گرای است. رئیس و مرئوس، زن و مرد همه در برابر قانون مساوی هستند. امام خمینی (ره) به عنوان یک فقیه جامع‌الشرایط، در این زمینه می‌فرماید: «در اسلام همه کس حتی پیامبر عظیم الشأن(ص) در مقابل قانون، بی امتیاز در یک صف هستند و احکام قرآن و اسلام بر همه جاری است، و شرف و ارزش انسان‌ها در تبعیت از قانون است… در اسلام یک چیز حکم می‌کند و آن قانون است. زمان پیغمبر هم قانون حکم می‌کرد. پیغمبر مجری بود. زمان امیر المؤمنین هم قانون حکم می‌کرد. امیر المؤمنین مجری بود… در اسلام قانون حکومت می‌کند. پیغمبر اکرم هم تابع قانون بود، تابعِ قانون الهی، نمی‌توانست تخلف بکند. خدای تبارک و تعالی می‌فرماید که اگر چنانچه یک چیزی بر خلاف آن چیزی که من می‌گویم تو بگویی، من ترا اخذ می‌کنم و (رگ) وَتینَت را قطع می‌کنم».[۱۳]

پاسخگو بودن مسئولین در برابر مردم: از ویژگی‌های نظام استبدادی پاسخگو نبودن مسئولین در برابر مردم است ولی در حکومت فقیه، چنین نیست؛[۱۴] در نظام جمهوری اسلامی ایران بارها نمایندگان منتخب مردم، مسئولین قوای اجرائیه را مورد استیضاح قرار داده و در صورت عدم اقناع، آن‌ها از مقام خود برکنار شده‌اند.

جایگاه مردم در حکومت فقیه: جای هیچ تردید و اختلافی نیست که مردم در حکومت فقیه، نقش اساسی دارند، همانگونه که مردم در استقرار حاکمیت و حکومت معصومین(ع) نقش اساسی داشته‌اند. امامان و هم چنین فقیه برای رسیدن به حقّ مشروع و قانونی خود به زور و جبر متوسّل نمی‌شوند بلکه اگر خود مردم آمدند و پذیرفتند، آنان تصّدی امر حکومت را عهده‌دار می‌شوند؛ یعنی پیامبر اکرم(ص) حکومتش را با استفاده از نیروی قاهره بر مردم تحمیل نکرد بلکه عامل اصلی خود مردم بودند که ایمان آوردند و با رضا و رغبت، حکومت آن حضرت را که از طرف خداوند تشریع و حق حاکمیتی را که خداوند به آن حضرت داده بود پذیرفتند. درباره أئمه(ع) نیز، امر چنین است. در زمان غیبت، مشروعیت حکومت فقیه از طرف خداست ولی تحقّق عینی و استقرار آن با پذیرش مردمی و اقبال جامعه به آن است.[۱۵] نظام جمهوری اسلامی ایران که برمبانی ولایت فقیه استوار است، با رفراندوم که به دستور امام خمینی (ره) صادر شد، توسط مردم تحقق عینی پیداکرد. هم چنین در انتخاب ریاست جمهوری و نمایندگان مجلس شورای اسلامی، مجلس خبرگان و شوراهای شهر و روستا، جایگاه مردم و نقش آنان صد درصد است.

انتقادپذیری در حکومت فقیه: در حکومت فقیه، انتقادپذیری مسئولین نظام به عنوان یک اصل مسلم پذیرفته شده است. امام خمینی (ره) می‌فرماید: انتقاد بجا و سازنده باعث رشد جامعه می‌شود. انتقاد اگر به حق باشد، موجب هدایت می‌شود. هیچ‌کس نباید خود را مطلق و مبرّای از انتقاد ببیند.[۱۶] اگر انتقادپذیری مسئولین نظام نباشد در واقع همان نظام استبدادی است که نفس ولایت فقیه از آن مبری است. انتقاد سالم و راهنمایی دولت در همه کارهایی که می‌خواهد انجام بدهد، اینها از اموری است که لازم است.[۱۷]

در احادیث نیز بر امر انتقاد و انتقاد پذیری تأکید فراوان شده است. امام علی(ع) می‌فرماید: «فلا تکفّوا عن مقاله بحق او مشوره بعدل فانی لست فی نفسی بفوق ان اخطی».[۱۸] شما از گفتن حق و دادن مشورت عادلانه دریغ نکنید و از این راه به من کمک کنید؛ زیرا من خود را از اشتباه مصون نمی‌دانم. امام صادق(ع) می‌فرماید: «احب اخوانی الی من اهدی الی عیوبی».[۱۹] محبوب‌ترین برادرانم کسی است که عیوب و اشکالاتم را به من هدیه دهد.

خطاپذیری حکومت فقیه

با توجه به اینکه نفس ولایت فقیه، استمرار ولایت رسول اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) است و با اعتقاد به عدم مصونیت «نفس» ولایت فقیه از اشتباه؛ این نکته قابل توجه است که در زمان غیبت، قائل به خطا پذیری فقیه هستیم، زیرا آن در انسان غیر معصوم وجود دارد. در زمان غیبت معصوم، فقیه جامع‌الشرایط رهبری و مدیریت جامعه اسلامی را به عهده دارد. اما به دلیل چند ویژگی درونی، مانند فقاهت، عدالت، سیاست و مدیریت، از استبداد بدور است. عدالت فقیه باعث می‌شود که شخص فقیه، خواسته‌های نفسانی خود را در اداره نظام اسلامی دخالت ندهد و در پی جاه طلبی و دنیا گرایی نباشد. اوکارشناس دین است و هرچه را که از مکتب وحی می‌فهمد، به جامعه اسلامی دستور می‌دهد و خود نیز به آن عمل می‌کند. با این حال، این به معنای خطا ناپذیری فقیه نیست و هر گاه حاکم اسلامی خلاف شریعت رفتار کند، از ولایت ساقط می‌شود.[۲۰]

نتیجه

  1. در حکومت‌های دیکتاتوری و ضد اخلاقی، فریب، وحشت، زور، غلبه، قانون ستیزی، سلب آزادی و… از معیارها و شاخص‌های آن محسوب می‌شود.
  2. از آنجایی که حکومت فقیه بر مبانی ارزش‌های الهی استوار است، احکام و دستوراتش طبق اخلاق اسلامی است و در رابطه حکومت با مردم ویژگی‌های مانند: صداقت، عدالت، حق مشارکت سیاسی مردم، حق نظارت مردم بر حکومت، قانون گرایی، پاسخگو بودن مسئولین در برابر مردم، انتقادپذیری را توصیه می‌کند.
  3. حکومت فقیه، با اخلاق‌ترین حکومت‌های جهان است؛ زیرا در این نظام، عدالت که از مهم‌ترین و اساسی‌ترین شرط زمامداری است، وجود دارد در صورت فقدان این شرط، فقیه از ولایت خود به خود معزول می‌گردد. در حالی که در هیچ‌یک از نظام‌های سیاسی جهان، این شرط وجود ندارد.
  4. اگرچه ولی فقیه از خطا مصون نیست، با این حال ویژگی‌های مانند فقاهت، عدالت و تقوی، احتمال خطا را نسبت به حکومت‌های رایج غیر دینی کاهش می‌دهد.


منابع

  1. «الاخلاق: الطَّبِیعه آلتی یُخلَق بها الإِنسان و فی التنزیل: وَ إِنَّک لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ و الجمع أَخْلاق. الخُلُقُ، بضم اللام و سکونها: و هو الدِّین و الطبْع و السجیه، و حقیقته أَنه لِصوره الإِنسان الباطنه و هی نفْسه و أَوصافها و معانیها المختصه بِها بمنزله الخَلْق لصورته الظاهره و أَوصافها و معانیها، و لهما أَوصاف حسَنه و قبیحه». لسان العرب، ج۱۰، ص۸۶.
  2. فرهنگ ابجدی، متن، ص۳۷۲.
  3. «یقال: استبَدَّ بالأَمر یستبدُّ به استبداداً إِذا انفرد به دون غیره. و استبدَّ برأْیه: انفرد به». لسان العرب، ج۳، ص۸۱
  4. علی آقا بخشی با همکاری مینو افشاری راد، فرهنگ علوم سیاسی، تهران، ۱۳۸۳ش، ذیل واژه، ذیل واژه استبداد.
  5. همان، ذیل واژه دیکتاتور.
  6. ماکیاول، شهریار، ترجمه محمود محمود، تهران، چاپ خودکار ایران، ۱۳۲۷ش، ص۹۴.
  7. فرهنگ ابجدی، متن، ص۹۲.
  8. حدید / ۲۵.
  9. عبدالواحد تمیمی آمدی، غررالحکم و درر الکلم، تهران، انتشارات دانشگاه، ۱۳۶۶ش، ج۶، ص۳۱۵.
  10. صحیفه امام، ج۱۰، ص۱۵ و ج۲۱، ص۴۲۲–۳۹۳.
  11. برای اطلاع بیشتر ر.ک. صحیفه امام، همان، ج۸، ص۴-۵-۴۸۷-۴۸۸ و ج۱۰، ص۱۱۰.
  12. اصل هشتم قانون اساسی.
  13. برای اطلاع بیشتر ر.ک. صحیفه امام، ج۱۴، ص۲۲۱ و ج۱۱، ص۵۲۲ و ج۱۰، ص۳۱۱ و ج۱۰، ص۳۵۳ و ج۱۱، ص۲۳.
  14. صحیفه امام، ج۵، ص۴۰۹.
  15. نگاهی گذرا به نظریه ولایت فقیه، برگرفته از مباحث استاد محمدتقی مصباح یزدی، به قلم محمد مهدی نادری قمی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، ۱۳۸۲ش، ص۵۷–۶۲.
  16. صحیفه امام، ج۲۱، ص۱۷۹.
  17. همان، ج۱۹، ص۳۹۸.
  18. نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶.
  19. بحارالانوار، ج۷۸، ص۲۴۹، باب ۲۳.
  20. جواد آملی، ولایت فقیه ـ ولایت و عدالت، قم، نشر اسراء، ۱۳۸۳ش، ص۴۸۱.