سؤال

شاخصه‌های حکومت اسلامی چیست؟

درگاه‌ها
حکومت دینی.png


تطابق با توحید و حق حاکمیت الهی

هر حکومتی با تکیه بر حاکمیت خود به اعمال اقتدار سیاسی می‌پردازد و خواست خود را در داخل و خارج از کشور تحقق می‌بخشد. مقوم حاکمیت، سلطه و قدرت سیاسی است که حاکم با کاربرد مشروع آن، انسجام و وحدت جامعه را حفظ می‌کند. در خصوص اینکه منشأ حاکمیت چیست، چند نظر مطرح است:

  • سلطه و زور یک فرد یا طبقه بر کل جامعه، که از آن به حاکمیت فردی تعبیر می‌شود.
  • اراده و پذیرش عمومی مردم، که آن را حاکمیت مردمی گویند.
  • مالکیت و ربوبیت حق‌تعالی.

مهمترین شاخصه حکومت اسلامی وجود مشروعیت الهی در آنست. در نظام سیاسی اسلام بر اساس مبانی دینی و از جمله با مراجعه به آیاتی همچون «إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّه»[۱] «أَلَا لَهُ الْحُكْمُ؛ آگاه باشید حکم (خلق) با خداست»[۲] حاکمیت به صورت انحصاری از آن خداوند است و به همین دلیل گفته می‌شود در نظام سیاسی اسلام حاکمیت از ربوبیت تشریعی خداوند سر چشمه می‌گیرد.

چنین اعتقادی ایجاب می‌کند که تصرف در امور مخلوقات خدا حتماً با اذن خداوند صورت گیرد، در واقع تشکیل حکومت و تنظیم قوانین و ایجاد نظم مستلزم تصرف در امور انسان‌ها است و این امر تنها از سوی کسی رواست که دارای این حق و اختیار باشد[۳] یا از طرف او مأذون و منصوب باشد.

مقبولیت مردمی در استقرار حکومت اسلامی

مشروعیت حکومت از منظر اسلام باید از ناحیه پروردگار متعال باشد. در عین حال اینگونه نیست که مردم در حکومت اسلامی هیچ نقشی نداشته باشند بلکه پذیرش مردم هم در عصر حضور امام معصوم و هم در عصر غیبت، شرایط تحقق حکومت و اِعمال حاکمیت را فراهم می‌آورد.

به عبارت دیگر بنا به دلائلی چون آیات و روایات،[۴] امامان معصوم از جانب پروردگار به امامت و ولایت منصوب گشته و حق حاکمیت، ولایت و زعامت سیاسی را از ناحیه خداوند دارند و روایات معصومین هم حاکی از این است که ولایت و زعامت فقهای جامع‌الشرایط در عصر غیبت از ناحیه امام معصوم بوده و به نیابت عام از جانب معصوم منصوب شده‌اند.[۵]

لکن مشخص است تا مردم حمایت نکنند این ولایت و زعامت در سطح تشکیل حکومت محقق نخواهد گشت و شرایط و زمینه برای اِعمال حاکمیت فراهم نمی‌گردد، چنان‌که حضرت علی(ع) می‌فرماید: لا رأی لمن لایطاع.[۶] در واقع بدون اقبال و همراهی مردم، بسط ید برای حاکم و زمینه برای اِعمال حاکمیت وی فراهم نیست. و این مطلب از فرمایش حضرت امیر(ع) که فرمود: لولا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر،[۷] در خصوص اِعمال حکومت و حاکمیت ایشان، (با توجه به هجوم مردم برای بیعت) فهمیده می‌شود که حضور و بیعت بیعت کنندگان زمینه گسترده نفوذ و اعمال ولایت حضرت را فراهم نمود و بهانه‌ای برای مخالفت باقی نگذاشت.

دراین زمینه امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: پیامبر خدا(ص) با من پیمانی بست و فرمود ای پسر ابوطالب، پیشوایی و رهبری امت من در حقیقت از آن توست… اگر مردم بدون نزاع ولایت تو را پذیرفتند در امر حکومت قیام کن و اگر درباره تو اختلاف کردند آنان را به حال خود واگذار.. .[۸] همین روایت مشخص می‌کند که اگر چه ولایت به حق از آن حضرت امیر(ع) است لکن پذیرش مردم در تحقق حکومت حضرت علی(ع) کار ساز است. در واقع مقبولیت و پذیرش مردم بستر و زمینه حاکمیت و اِعمال حکومت مشروع را فراهم می‌کند و اگر این مقبولیت و پذیرش مردم نباشد گستره نفوذ و اِعمال حاکمیت و ولایت در حدّ ممکن و مقدور محدود می‌شود و زمینه گسترش آن فراهم نمی‌شود.

حضور مردم پس از استقرار حکومت اسلامی

آیت‌الله خامنه‌ای:
امروز در جمهوری اسلامی، همه مقاماتی که به نحوی در کار مردم دخالت دارند، مستقیم یا غیرمستقیم منتخب خود مردمند؛ حتّی رهبری.[۹]

نقش مردم در حکومت اسلامی تنها منحصر به ایجاد و استقرار حکومت دینی نیست. پس از استقرار حکومت نیز مردم به گونه‌های مختلف نقش خود را در حکومت اسلامی ایفا می‌کنند که از جمله آنها باید به دو نقش اشاره کرد:

  • نقد و نظارت: امام علی(ع) در یکی از خطبه‌هایی که برای مردم بیان می‌کند که نصیحت حاکم در آشکار و نهان را یکی از حقوقی معرفی می‌کند که مردم باید آن را مراعات کنند.[۱۰] و در جایی دیگر از مردم می‌خواهد که حاکم را از گفتار حق و مشورت عادلانه خویش محروم نکنند.[۱۱]
  • گزینش مسئولان: در تجربه جمهوری اسلامی شاهد هستیم که مسئولان به صورت مستقیم یا غیر مستقیم منتخب مردم هستند.

پذیرش آزادی‌های مشروع

امام خمینی:
آزادی یک مسئله‌ای نیست که تعریف داشته باشد، مردم عقیده‌شان آزاد است کسی الزامشان نمی‌کند که شما باید حتماً این عقیده را داشته باشید. کسی الزام به شما نمی‌کند که حتماً باید این راه را بروید، کسی الزام به شما نمی‌کند که باید این را انتخاب کنید، کسی الزامتان نمی‌کند که در کجا مسکن داشته باشید … آزادی یک چیز واضحی است.[۱۲]

اسلام آزادی و آزادی‌خواهی را به عنوان یک ارزش از ارزشهای بشر مطرح کرده است.[۱۳] آزادی از منظر اسلام با مصالح مادی و معنوی انسانها ـ فرد و جامعه ـ محدود می‌شود. آزادی مطلق را کسی نمی‌تواند بپذیرد، اگر قانون بگوید که آزادی حدی ندارد، این جمله خود متناقض است، چون قانون حدی است که آزادی را محدود می‌نماید و دایره این محدودیت در نظام اسلامی تنگ‌تر از سایر نظام‌ها است.[۱۴] نگاه اسلام به آزادی و آزادی‌خواهی نگاهی فراگیر و همه‌جانبه است. مکاتب سیاسی و حقوقی جهان معاصر، به آزادی بیرونی انسان در زمینه روابط اجتماعی با هم نوعان خود و با دولت و حکومت پرداخته‌اند، اسلام علاوه بر آن که این بخش از آزادی را با توجه تمام مورد عنایت قرار داده، از بُعد دیگر آزادی که در سرنوشت مادی و معنوی او بسیار تعیین‌کننده می‌باشد نیز غفلت نکرده است.

در بخش آزادی بیرونی، اسلام پیام آور راستین آزادی است و در تعالیم دینی ارزش والای انسان مورد توجه قرار گرفته و نفی بندگی و سلطه پذیری انسان از انسان اعلام گردیده است.[۱۵] از دیدگاه اسلام انسان آزاد است، آزاد آفریده شده و آزاد زندگی می‌کند و از بهترین و بالاترین نوع آزادی برخوردار است.[۱۶] لیکن آزادی به شکل درست و معقول آن در مرز قانون و از سوی دیگر در بخش آزادی درونی، اسلام کرامت و ارزش والای انسانی را در بندگی خالصانه خدا و آزادی از هوس‌ها و اسارت‌های نفسانی می‌داند.[۱۷]

عدالت

بر این اساس یکی از شاخصه‌های حکومت اسلامی توجه به مقوله عدالت است؛ البته عدالتی که در حکومت اسلامی مطرح می‌شود با عدالت مطرح در دیدگاه‌های چپ گرایانه که به بهانه عدالت، حقوق خصوصی افراد را زیر پا می‌گذارند تفاوت دارد. در منابع دینی و به ویژه علم کلام عدل را به این معنا تفسیر کرده‌اند: «اِعطاءُ کل ذی حقٍ حقّه[۱۸] هر کسی را حقی که سزاوار او است را به او بدهند نه کم و نه زیاد»

از طرفی دیگر از منظر دین مبین اسلام عدالت در تمام ابعاد زندگی انسان باید رعایت شود. «عدل در وسیع‌ترین مفهومش، شامل حقوق خدا بر انسان (تکالیف الهی که انسان باید انجام بدهد) و حقوق انسان بر انسان (یا حقوق انسانها بر یکدیگر یا عدالت اجتماعی) و حق انسان بر خودش و حتی حق اعضا و جوارحِ انسان بر او هم می‌شود یعنی در این صورت، مفهوم عدل، تقریباً برابر همه ارزش‌های خوب و مثبت است.[۱۹] و در تمام ابعاد زندگی باید اجرا شود علاوه بر اینکه عقل انسان بر این مسئله حکم می‌کند در قرآن و روایات روی این مسئله انگشت تأکید نهاده شده است. خداوند در قرآن می‌فرماید:

«إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ»[۲۰] خداوند به عدل و احسان فرمان می‌دهد و حضرت علی(ع) می‌فرماید: عدالت در رأس ایمان و گرد آورنده احسان است.[۲۱]یکی از جنبه‌هایی که عدالت باید در آن مورد توجه قرار گیرد عبارت است از: «عدالت اجتماعی» که خود به چند قسم تقسیم‌بندی می‌شود:

الف: عدالت در ریاست و رهبری: یکی از مواردی که تأکید فراوانی بر عدالت او شده رهبر و حاکم جامعه است که وظیفه دارد با مردم به عدل رفتار کند و امام ظالم و جائر را شدیداً مورد نکوهش قرار داده‌اند. حضرت امیر(ع) می‌فرماید: پیشوای عادل بهتر است از باران فراوان.[۲۲]

و همچنین در این زمینه فرمودند: عدالت، فضیلت حاکم است.[۲۳]

ب: عدالت در قضاوت: از دیگر مواردی که به عدالت تأکید شده عدالت در مقام قضاوت و داوری است خداوند در قرآن فرموده است: هرگاه قضاوت نمودی در میان ایشان به عدالت داوری کن که خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد.[۲۴] و در جای دیگر می‌فرماید: و هر گاه میان مردم داوری کردید به عدل و داد داوری کنید.[۲۵] و حضرت امیر(ع) در این باره سخن زیبا و متینی دارند: از عدالت به دور است که در قضاوت اعتماد به مجرد ظنّ و گمان شود[۲۶] البته لازم است ذکر شود که قاضی و داور در اسلام شرایطی دارد که از جمله آنها عدالت است؛ یعنی قاضی علاوه بر اینکه در مقام قضاوت باید عدل حکم کند، در محیط فردی خود هم باید عادل باشد و گناه انجام ندهد.[۲۷]

ج: عدالت در سیاست: در مسائل سیاسی نیز این اصل مهم نباید فراموش شود، زیرا مکتب ما سیاست را از دیانت جدا نمی‌داند، لذا در مسائل سیاسی نیز باید به عدالت نوشت و سخن گفت و موضع گرفت و … حضرت علی(ع) در این باره می‌فرماید: در کار سیاست، هیچ ریاستی مثل عدالت و دادگری نیست[۲۸] و نیز می‌فرماید: بهترین سیاستها، دادگستری و عدالت است.[۲۹]

بسیاری از غربیان و مخالفان مکتب علی(ع) با این فکر و ایده مخالف هستند و اولین کاری که در سیاست انجام می‌دهند این است که عدالت را به گوشه ای می‌نهند و با بی عدالتی و منفعت طلبی و هواپرستی در مسائل سیاسی وارد می‌شوند و هر کاری که به نفع خود یا حزب و گروهشان است را انجام می‌دهند چه عدالت باشد یا نباشد اما از آنجا که اسلام دینی اجتماعی و سیاسی است، مسئله عدالت را به تمام زندگی انسان از جمله سیاست می‌کشاند و دستور به عدل می‌دهد.

پیگیری پیشرفت و توسعه مادی و معنوی

یکی از موضوعاتی که هر نظام سیاسی به دنبال تحقق آن می‌باشد یا مدعی است که در پی تحقق آن است عبارت است از «رشد و پیشرفت» کشور، در این میان نظام‌های سیاسی از منظر رشدو پیشرفت به دو دسته تقسیم می‌شوند: یا فاقد الگوی رشد و توسعه مستقل بوده و در نتیجه تابع الگوهای غیر بومی و عمدتاً تقلیدی هستند یا اینکه خود دارای الگوی رشد و توسعه مستقل و بر اساس الزامات بومی و فرهنگی خاص خود می‌باشند که از میان این دو دسته، نظام حکومتی اسلام، یکی از نظام‌هایی است که خود دارای الگوهای رشد و پیشرفت مستقل می‌باشد، البته در زمینه ویژگی‌های این الگو مباحث فراوانی می‌توان گفت اما آنچه بیش از هر چیز دیگری در این الگو خود نمایی می‌کند این است که در این الگو، رشد و پیشرفت مادی و معنوی به صورت توامان و همزمان مد نظر است بر خلاف الگوهای غربی رشد و توسعه که با توجه به حاکمیت سکولاریسم و مادی گرایی بر هستی‌شناسی و انسان‌شناسی آنها، تنها به فکر رشد و پیشرفت مادی انسان‌ها هستند و کاری با جنبه‌های معنوی آنها ندارند، در واقع در این مکاتب، انسان تنها جنبه مادی دارد و به همین دلیل اگر هم رشد و پیشرفتی صورت می‌گیرد صرفاً بایددر جنبه‌های مادی صورت گیرد، این در حالی است که از منظر اسلام، دنیا و آخرت، مادیت و معنویت، همه و همه با یکدیگر در پیوند و ارتباط مستقیم بوده و به همین دلیل، انسان تنها در صورتی به رشد حقیقی می‌رسد که هر دو جنبه آن با یکدیگر رشدو توسعه پیدا کند و گرنه انسانی که رشد در جنبه‌های معنوی او مورد غفلت قرار بگیردوصرفا به او به عنوان موجودی مادی نگریسته شود حیوانی است که تنها تفاوت آن باسایر جانداران، بالا بودن نسبی قدرت تفکر و نوآوری اوست. بر این اساس نظام اسلامی هم که در روند رشدو پیشرفت خویش از الگوهای بومی خویش بهره می‌گیرد به تبع ویژگی‌های الگوی مورد استفاده خود، به دنبال رشد و پیشرفت توامان جنبه‌های مادی و معنوی انسان‌ها می‌باشد. در همین زمینه مقام معظم رهبری معتقدند: «پیشرفت، فقط پیشرفت در مظاهر مادی نیست؛ در همهٔ ابعاد وجودی انسان است؛ که درونش آزادی هم هست، عدالت هم هست، اعتلای اخلاقی و معنوی هم هست.[۳۰]

منابع

  1. (انعام:۵۷)
  2. (انعام:۶۲)
  3. مصباح یزدی، محمدتقی، نظریه سیاسی اسلام، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۷۷ش، ج۲، ص۴۰.
  4. «اطیعواالله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» و آیه «انما ولیّکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و یؤتون الزکوه و هم راکعون» (مائده آیه ۵۵) دلالت بر نصب امامان معصوم به امر ولایت دارند.
  5. به عنوان مثال امام صادق(ع) در روایت عمربن حنظله به این نصب تصریح می‌کنند و می‌فرمایند من کان منکم ممن قد روی حدیثا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فلیرضوا به حکماً فانی قد جعلته حاکما (اصول کافی جلد اول کتاب فضل العلم، باب اختلاف الحدیث، ص۶۷.)
  6. نهج البلاغه، خطبه ۲۷
  7. نهج البلاغه، خطبه سوم
  8. کشف المحجه، ابن طاووس، چاپ بیروت، ص۱۸.
  9. بیانات در دیدار کارگزاران نظام - ۱۳۷۰/۱۱/۱۳
  10. اى مردم، مرا بر شما حقى است و شما را بر من حقى است. حقى كه شما به گردن من داريد، اندرز دادن و نيكخواهى شماست ... (نهج البلاغه، خطبه ۳۴)
  11. نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶.
  12. همان، ج۹، ص۸۸.
  13. مطهری، مرتضی، آزادی از نگاه استاد مطهری، ص۷۰.
  14. مصباح یزدی، محمد تقی، سلسله مباحث اسلام، سیاست، حکومت، انتشارات مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره)، ص۵۳.
  15. جوان آراسته، حسین، مبانی حکومت اسلامی، ص۸۳.
  16. فصلنامه علوم سیاسی، قم، مؤسسه باقرالعلوم، سال دوم، شماره پنجم، ص۱۲۱.
  17. جوان آراسته، حسین، مبانی حکومت اسلامی، ص۸۴.
  18. آموزش عقاید، ص۱۶۲، محمد تقی مصباح یزدی، چاپ دوم، شرکت چاپ و نشر بین‌الملل سازمان تبلیغات اسلامی.
  19. اخلاق در قرآن، ج۳، ص۱۳۳، محمد تقی مصباح یزدی، چاپ دوم ۱۳۸۰، مؤسسه امام خمینی،
  20. سوره نحل، آیه ۹۰.
  21. جلوه‌های حکمت، ص۳۹۴، سید اصغر ناظم زاده، چ چهارم، دفتر تبلیغات اسلامی به نقل از غررالحکم، ج۱، ص۳۰۳.
  22. جلوه‌های حکمت، ص۳۹۳، نقل از دستور معالم الحکم، ص۱۷.
  23. غررالحکم، ج۱، ص۳۷، حدیث ۷۵۳.
  24. مائده، آیه ۴۲.
  25. سوره نساء، آیه ۵۸.
  26. نهج البلاغه، حکمت ۲۲۰.
  27. جلوه‌های حکمت، ص۳۹۵، نقل از غررالحکم، ج۲، ص۳۶۸.
  28. مبادی فقه و اصول، ص۳۴۷.
  29. جلوه‌های حکمت، ص۳۹۵، نقل از غررالحکم، ج۱، ص۳۴۸.
  30. بیانات در مراسم سالگرد رحلت امام خمینی (ره)، ۱۴/۳/۱۳۹۱