تفاوت برزخ با عالم مثال

نسخهٔ تاریخ ‏۷ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۰:۰۷ توسط Rezapour (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «، حقيقت عالم برزخ چگونه است و با عالم مثالى كه فيلسوفان مى گويند، چه ارتباطى...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

، حقيقت عالم برزخ چگونه است و با عالم مثالى كه فيلسوفان مى گويند، چه ارتباطى دارد؟ l وجود برزخ و برخى از اوصاف آن، به كمك آيات، روايات و نيز دلايل عقلى ثابت شد. اما اينكه اين عالم كجاست؟ آنجا ارواح با ابدان مثالى چه وضعيتى دارند؟ و...; نيازمند تحقيق جداگانه اى است كه اينجا در حد توان بيان مى شود. حضرت امير(عليه السلام) درباره ى حيات برزخيان مى فرمايد: اگر آنچه بر مردگان آشكار شده است، بر شما آشكار مى شد، از ناراحتى و ترس فرياد مى كشيديد و پس از آن، هر چه از رهبران دينى مى شنيديد، پيروى مى كرديد; ولى آن حقايق ]برزخى[ از شما پوشيده است و به زودى ]در اثر مرگ [پرده ها كنار مى رود.[1] يعنى حقيقت برزخ را اولياى الهى مى دانند و ما پيش از مرگ، به زواياى نهان آن جهان گسترده پى نمى بريم; از اين رو مى گويند كه انسان در اين جهان، مانند بچه، در رحم مادر است. اگر چه برايش از جهان بيرون رحم بگويند، تا به اين دنيا قدم ننهد، دركش از اين جهان ناقص است. در مباحث عقلى و فلسفى، طى مقدمات و براهين ويژه اى، ثابت شده است كه ميان دنيا و عالم اسماى الهى، دو عالم (تجرّد و مثال) وجود دارد. سرچشمه ى عوالم هستى از خداوند، طبق ترتيب است. اول: عالم تجرّد و جبروت است كه موجوداتى برتر و داراى سعه ى خاص اند و ماده و آثار مادى ندارند; دوم: عالم مثال (برزخ) يا ملكوت است كه تنها اشكال ماده را دارند و جرم و جسم آن را ندارند; سوّم: عالم جسم و نظام مادى است كه عالم شهادت و ناسوت است. از نظر وجود، عالم تجرّد نزديك ترين و عالم مادى دورترين عالم به مبدأ متعال هستند; از اين رو در عالم تجرّد، نقص نيست و در عالم مادى نقص و محدوديت و تدريج و قوه است. (قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي)[2] يعنى از عالم بالاست نه از سنخ موجودات زمينى. امام على(عليه السلام) در وصف موجودات مجرّد فرمود: صور عارية عن المواد عالية ]خالية[ من القوة و الاستعداد... . حقايق و صورت هاى برتر از ماده ها و خالى از قوه و استعدادها هستند. در اين عالم موجودات، قيد و محدوديت ندارند. اما نورانى بودن و تجرّد عالم مثال، به عالم تجرّد مشابه است; ولى از نظر آثار مادى، مشابه عالم مادى است; از اين رو برزخ و ميان اين دو عالم است.[3] عالم مثالى يا برزخى، ظهور عالم مجرد است و معلول آن عالم است. عالم تجرّد بر آن محيط است. اشياى عالم مثالى، به قالب ها و اندازه ها محدود است; ولى از مواد عارى اند. شيخ بهايى از امام صادق(عليه السلام) نقل مى كند كه فرمود: ما من مؤمن الّا و له مثال فى العرش و...[4]. به هر حال، عالم مثال، جزئى از عالم مادى نيست تا مكان و محدوده داشته باشد; بلكه عالم مثال، در باطن عالم ماده وجود دارد. عالم مثال وسيع تر از عالم ماده و نافذ و محيط است. همچنين نامرئى و نامحسوس است. عالم مثال، خيالى نيست; بلكه چون آثار مادى را ندارد، قوى تر از عالم ماده است.[5] گستردگى عالم مثال و برزخ، به حدى است كه دنيا در مقايسه با آن، مانند انگشترى در بيابان است.[6] حقايق دنيايى، تابش هاى ضعيفى از حقايق مثالى و قائم به عالم مثال اند. عالم مثال، بر اين عالم محيط و باطن اين عالم است. به گونه اى كه اگر عالم مثال نبود، عالم ماده نيز نبود. اگر عالم مجرّد نبود، عالم مثال نبود، و اگر ذات خداوند نبود، هيچ كدام نبودند. پس هر آنچه در عالم ماده وجود دارد، كامل آن در عالم مثال و كامل تر آن، در عالم تجرّد وجود دارد. چرخ با اين اختران نغز و خوش زيباستى *** صورتى در زير دارد آنچه در بالاستى اين سه عالم از هم جدا و در عرض هم نيستند; بلكه ظاهر و مظهر، محيط و محاط بر هم هستند. (وَ إِنْ مِنْ شَيْء إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَر مَعْلُوم)[7]; يعنى از هر چيزى و موجودى كه محدود و مقدور شده اند، نزد خداوند خزانه و مطلق آن موجود است. اين گونه آيات، دست كم به دو عالم اشاره دارد. آيه ى (وَ ما مِنْ غائِبَة فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلاّ فِي كِتاب مُبِين)[8] و ده ها آيه ى ديگر نيز مؤيد همين مطلب اند. انسان افزون بر بدن مادى، بدن برزخى نيز دارد. روح بر آن بدن سيطره ى كامل دارد. انسان در ادراكات خيالى خود با خيال منفصل (برزخ) متصل مى شود و هنگام خواب و پس از مرگ، به عالم برزخ مى رود. اهل كشف در بيدارى نيز با برزخ مأنوس اند. اين، همان برزخ صعودى است كه محل ثواب و عقاب ارواح است; برخلاف برزخ نزولى كه بهشت آدم آنجا بوده است در برزخ صعودى، برخى صورت ها در بند هستند و برخى مانند انبيا و شهيدان آزادند.[9] از توضيحاتى كه ذكر شد، به دست مى آيد كه مباحث عالم مثال، در فلسفه و حكمت متعالى، با برزخ در مباحث معاد، همخوانى بسيارى دارد. طبق تقرير برزخ نزولى، افزون بر وجودِ مادىِ محسوس، وجود مثالىِ لطيفِ عارى از ماده ثابت شده است كه مقبول مباحث معاد است. طبق تقرير برزخ صعودى، حالت پس از مرگ تا بر پايى رستاخيز توجيه مى شود و تصريح هايى مانند: در بند بودن، آزاد بودن و... همه از عذاب و ثواب در قالب مثالى حكايت دارد كه مقبول مباحث معاد است. شايد به دليل همين تناسب است كه محقق لاهيجى، برخى از اخبار مانند: معراج، آسمان هاى هفت گانه، عالم قبر و ملائكه را اشاره هايى براى عالم مثال مى داند و روايات ديگرى را تصريح به اين امر مى داند. مانند اين روايت از امام صادق(عليه السلام): در عرش براى هر مؤمنى مثالى است. هر گاه اين شخص مؤمن ]در اين دنيا[ به ركوع و سجده مى پردازد، مثال او نيز چنين كند، در اين هنگام ملائكه او را مى بينند. پس براى او درود مى فرستند و استغفار مى كنند.[10] نكته ى شايان يادآورى اينكه به قول محى الدين عربى بايد دانست، برزخى كه ارواح پس از مرگ به آنجا مى روند (برزخ صعودى) غير از برزخى است كه ميان عالم مجرد و عالم اجسام قرار دارد (برزخ نزولى). صورت هايى كه در برزخ صعودى، به ارواح ملحق مى شوند; صورت كارهايى است كه در دنيا انجام شده است، به خلاف صورت هاى كه در برزخ نزولى اند. خلاصه هر دو برزخ در اين مشترك هستند كه عارى از ماده و مشتمل بر صورت ها و مقاديرند.[11] بنابراين، برزخ موجود بعد از دنيا، برزخ صعودى است و برزخ حاصل از تنزلات وجودى، برزخ قبل از دنياست كه به آن جنت نزولى و به جنت بعد از دنيا كه حاصل نتايج اعمال است، برزخ صعودى گفته اند و مسلم است كه مراتب تنزلات غير از مراتب معارج است.[12] عالم برزخ و همخوانى آن با عالم مثال: امام صادق(عليه السلام) در پاسخ شخصى كه خيال مى كرد، روح پس از مرگ در قالب پرنده اى منتقل مى شود، فرمود: «خير; كرامت مؤمن، بالاتر از اين است كه در قالب پرنده اى قرار داده شود; بلكه ارواح آنها در بدن هايى مانند و مثل بدن هاى ]دنيايى[ آنها قرار مى گيرد».[13] در روايت ديگر فرمود: ارواح مؤمنان بر درختى از بهشت هستند. از غذا و نوشيدنى هاى آنجا مى خورند، مى آشامند و مى گويند: «خداوندا، رستاخيز را بر پا دار. آنچه را به ما وعده داده اى، حتمى و بازماندگان ما را به پيشينيان ما ملحق فرما.[14] دلالت اين حديث، بر هر سه عالم مادى، برزخ و قيامت بسيار واضح است. اين روايت، بسيار آشكار، از بدن مثالى و عالم برزخى سخن مى گويد: ... وقتى خداوند ]روح شخصى را[ قبض مى كند، اين روح به قالبى مانند قالب دنيايش منتقل مى شود. روح در اين قالب ]جديد [مى خورد و مى آشامد. هر گاه كسى نزد او آيد، او را به همان صورتى مى شناسد كه در دنيا بود.[15] طبق اين حديث، ارواح در عالم برزخ، جسم لطيفى دارند كه كاملاً مانند جسم مادى دنيايى آنهاست، به گونه اى كه كاملاً قابل شناسايى است. امام على(عليه السلام) در توضيح اين مطلب كه ارواح مؤمنان در نجف ساكن هستند، مى فرمايد: در اين وادى ارواح هر زن و مرد مؤمنى، در قالبى از نور، بر منابر نور است.[16] امام صادق(عليه السلام) در پاسخ كسى كه از ارواح پس از مرگ مى پرسيد، فرمود: روحش از بدن او به بدنى مثل آن منتقل مى شود و به همان شكل ]است [ تا روز قيامت سزاى اعمال خود را مى بيند. پس آن گاه كه خداوند اجساد قبور را برانگيخت، جسدش انشاء مى شود و روحش به آن بر مى گردد و محشور مى شود... .[17] در حديثى از امام صادق(عليه السلام) نقل شده است كه فرمود: هر مؤمنى در عرش مثالى دارد.[18] شيخ مفيد(رحمهم الله) در توضيح عذاب و نعمت اهل قبور، مى فرمايد: خداوند براى آنها بدن هايى مانند بدن هاى دنيايى آنها، قرار مى دهد كه با آن مؤمنان متنعم و كافران معذب مى شوند. اين بدن ها غير از بدن هايى است كه در قبر ديده و با گذشت روزگاران متلاشى مى شوند و اين عذاب ها و نعمت ها، در مكانى غير از قبر ظاهرى است. اين توجيه، با مبناى ما (بقاى روح بدون بدن مادى) سازگار است. چنان كه حقيقت انسانى كه مكلف است، حقيقتى خارج از اين جواهر و اعراض (جسمانى دنيايى) است. روايات نيز، همين مبنا را تأييد مى كنند.[19] مرحوم مجلسى(رحمه الله) پس از اثبات برزخ از آيات قرآن مى فرمايد: در احاديث بسيارى، از طرق عامه و خاصه مذكور است كه پس از مفارقت روح از بدن دنيايى، روح به بدن لطيفى مثل بدن دنيا تعلق مى گيرد كه در لطافت، مثل جسم هاى ملائكه و جن است. با آن بدن حركت و پرواز مى كند.[20] لحظه اى كه روح از بدن عنصرى مفارقت مى كند، با بدن مثالى وارد برزخ مى شود. اين بدن هاى مثالى به گونه اى لطيف اند كه اگر صد هزار نفر هم در يك فضا جمع شوند، هرگز تنگى رخ نمى دهد. مانند افتادن هزاران تصوير در يك آينه.[21] از بيان قرآن و ديگر نوشته ها بر مى آيد كه نزديك ترين حالت به برزخ، حالت خواب است: خداوند ارواح را هنگام مرگ قبض مى كند و ارواحى را كه نمرده اند نيز هنگام خواب قبض مى كند. سپس ارواح كسانى را نگه مى دارد كه فرمان مرگشان را صادر كرده است و ارواح ديگرى را (كه بايد زنده بمانند) باز مى گرداند.[22] البته معناى اين سخن اين نيست كه عالم برزخ و مثال، خيالى هستند; بلكه مراد، تصور دنياى ديگر است. يعنى روح با بدن لطيف، درد مى كشد، لذت مى برد، فرا مى گيرد، ياد مى دهد و... . از اين رو روايت مى گويد: در امت هاى نخستين خواب ديدن نبود. بعدها كه خداوند به سوى قومى پيامبر فرستاد، تا آنها را به اطاعت خداوند بخواند و از بهشت و جهنم براى آنها بگويد; براى اينكه آن قوم، معنا و حقيقت بهشت و جهنم (دنياى ديگر) را تصور كنند، خواب ديدن مقرر شد.[23] روح در دنيا با جسم سنگين مادى، زنده و در تكاپو است، اما بدنِ برزخى، سبك است و وزن و جرم ندارد; اما شكل، كيفيت و مقدار دارد. صدر المتألهين، دلايلى قوى، اقامه كرده است، براى اينكه عالم خيال متصل، مجرد است. او در آثار خود، به روشنى قائل شده است كه برزخ و مثال منفصل وجود دارد و عبور از برزخ را براى وصول به قيامت، از ضروريات مسائل حكميّه مى داند.[24] بنابراين مطالب و بر اساس آيات، برزخ در مسير لقاى رب و قيامت قرار گرفته و عالمى است كه بايد انسان، آن را پشت سر بگذارد[25];(وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ)[26]. عالم برزخ را عالم مثال مى گويند، چون نمونه اى از عالم قيامت است و به اندازه ى خودش از آن حكايت مى كند.[27]


[1]. محمد باقر شريعتى، معاد در نگاه عقل و وحى، ص 302، به نقل از: نهج البلاغه، كلام 10. [2]. اسراء: 85. [3]. جلال الدين آشتيانى، شرح زاد المسافر، ص 360. [4]. محمد مظاهرى، الانسان و عالم البرزخ، ص 60، به نقل از: شيخ بهائى، مفتاح الفلاح، فصل اعمال وقت الزوال. [5]. غرويان، ص 120. [6]. رفيعى قزوينى، زندگى پس از مرگ، ص 77. [7]. حجر: 21; «و چيزى از موجودات نيست، مگر آنكه خزاين آنها نزد ماست و مگر به اندازه ى معلوم تنزل نمى دهيم». [8]. نمل: 75; «و هيچ موجود پنهانى در آسمان و زمين نيست، مگر اينكه در كتاب مبين، ثبت است». [9]. حداد عادل، دانشنامه ى جهان اسلام، ج 3، ص 82. [10]. محمد مظاهرى، الانسان و عالم البرزخ، ص 60، به نقل از: (شيخ بهائى)، مفتاح الفلاح،. [11]. جلال الدين آشتيانى، شرح زاد المسافر، ص 362 و 363. [12]. همان، ص 227. [13]. الفروع من الكافى، ج 3، ص 244، ح 1. [14]. همان، ح 2، حديث بعدى به جاى بر درختان، در خانه هاى بهشتى آمده است. [15]. همان، ص 245، ح 6. [16]. عبدالله شبّر، حق اليقين، ج 2، ص 373. [17]. همان، ص 380. [18]. محمد مظاهرى، الانسان و عالم البرزخ، ص 60. [19]. شيخ مفيد، اوائل المقالات، ص 88 و 89. [20]. حق اليقين، ص 473. [21]. رفيعى قزوينى، زندگى پس از مرگ، ص 77. [22]. زمر: 42. [23]. بحار الانوار، ج 6، ص 243، ح 68. [24]. حسينى تهرانى، معادشناسى، ج 2، ص 193. [25]. محمد شجاعى، معاد يا بازگشت به سوى خدا، ص 212ـ231. [26]. مؤمنون: 100. [27]. معادشناسى، ج 3، ص 28; يادنامه ى شهيد مطهرى «حيات پس از مرگ»; محمد حسين طباطبايى،الميزان، .