هول مطلع

نسخهٔ تاریخ ‏۳۱ اکتبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۰:۰۱ توسط Rezapour (بحث | مشارکت‌ها) (ابرابزار)
سؤال

هول مطلع چیست؟

امامان(ع) از «هول مطلع» بسیار سخن گفته‌اند. طی آن به مردم هشدار داده‌اند و خودشان نیز از آن لحظه، به خدا پناه برده‌اند.

امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمود:

خود را برای مرگ و پیشامدهای آن آماده کنید… تنگی قبرها، شدت اندوه و هول مطلع.[۱]

در جای دیگر، حضرت پس از مذمت دنیا و بیان سختی‌های آن فرمود:

پس از دنیا، هول مطلع، سکرات موت و ایستادن در برابر عدل الهی است.[۲]

امام حسن مجتبی (علیه السلام) هنگام مرگ، بسیار می‌گریست. وقتی علت را جویا شدند، فرمود:

برای دو چیز می گریه می‌کنم، هول مطلع و جدایی از دوستان.[۳]

ابوذر غفاری وقتی فرزندش را به خاک سپرد، فرمود:

اگر هول مطلع نبود، دوست داشتم به جای تو بودم.[۴]

در دعاها وارد شده است:

اللهم اعوذ بک من هول المطلع.[۵]

روایاتی که برای نمونه ذکر شد، می‌رساند که هول مطلع، قطعی و منزلی پس از مرگ است؛ اما معنای دقیق آن چیست و مرتبهٔ آن کجاست؟

«هول مطلع» مرکب از دو جزء هول و مطلع است. «هول» به معنای ترس و فریاد بزرگ است.[۶] «مطلع» یعنی جایگاهی که از چیزی آگاهی حاصل می‌شود و این جایگاه، موقعیت بلند و مرتفعی دارد.[۷] حاصل ترکیب چنین می‌شود: ترس و فریادی که از آگاهی یافتن در یک جایگاه بلند حاصل می‌شود. اکنون باید دید که روایات و دانشمندان، چگونه هول مطلع را معنا کرده‌اند و کدام یک از آنها، با معنایی که از لغت استفاده می‌شود، همخوانی دارد؟

۱. هول مطلع، تمام منازل و حالاتی است که میت، پس از مرگ با آنها مواجه و از آنها با خبر می‌شود. مانند فشار قبر، سؤال نکیر و منکر، خروج از قبر و….

۲. هول مطلع، آن منزلی است که بلافاصله پس از قبض روح، فرشتگان روح انسان را به سوی آسمان می‌برند و آنجا به حالات خود، ـ ثواب و کرامت یا عقاب و اهانت ـ آگاهی می‌یابد. اینجا اگر شخص، کافر یا گنه کار باشد، فزعی عظیم و وحشتی هولناک بر او چیره می‌شود.[۸]

از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است:

چون روح مؤمن از بدنش خارج شد، ملائکه آن را به آسمان می‌برند و بر او ترحم و طلب مغفرت می‌کنند. از هفت آسمان می‌گذرند تا به عرش الهی می‌رسند. آنجا خداوند نیز بر او ترحم می‌کند و دستور می‌دهد که روح او را، نزد جسدش برگردانید؛ چون او را از زمین آفریدم و بار دیگر از زمین خارج می‌کنم.[۹]

امام باقر (علیه السلام) فرمود:

چون روح کافر را پس از قبض به آسمان برند، درهای آن، به رویش بسته می‌شود و ملائکه او را لعنت می‌کنند.[۱۰]

چنان‌که همین معنا از قرآن نیز به دست می‌آید:

(إِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِ آیاتِنا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ …).

ابن عباس می‌گوید:

یعنی درهای آسمان به روی کفار باز نمی‌شود، آن گونه که به روی مؤمنان گشوده می‌شود.[۱۱]

۳. هول مطلع سرازیری قبر است. وقتی میت را داخل قبر می‌کنند، هول و وحشت عظیمی بر او چیره می‌شود؛ گویی از آسمان به زیر می‌افتد. این حقیقت از سلمان فارسی و ملاقات او با روح میتی در آخر عمرش حکایت شده است:

قال فصلوا علیّ فلما فرغوا من الصلوه حملت الی قبری فعاینت هولاً عظیماً المطّلع تخیل انی سقطت من السماء الی الارض فی لحدی[۱۲]]روح[میت]به سلمان[گفت: بر]جنازه[ من نماز گزاردند. وقتی از نماز فارغ شدند، مرا به سوی قبرم بردند که ترس بزرگی مشاهده کردم. گویی که از آسمان به قبرم در زمین سقوط کردم.

جمع‌بندی: از اینکه در روایات مذکور، هول مطلع در کنار دیگر سختی‌ها و مراحل پس از مرگ آمده است، معلوم می‌شود مراد از آن، همه ی منازل نیست. پس نظر نخست، بعید به نظر می‌رسد. میان نظر دوم و سوم می‌توان جمع کرد; یعنی هول مطلع بالا رفتن روح تا فرود آن نزد جسد، در قبر است. از اینکه ابوذر غفاری، هنگام گذاشتن جنازه ی فرزندش در قبر، این جمله را خواند: «لولا هول المطلع» و نیز در حکایت سلمان فارسی تصریح شده است که هول مطلع همان لحظه ی فرود در قبر است; معنای سوم (وحشتی که برای میّت، هنگام سرازیر کردن او به قبر، دست می‌دهد) انتخاب می‌شود.

از ترمذی نیز نقل شده است:

ساعت‌های خاک سپاری، میت مشغول است. چون به استقبال هول مطّلع و سؤال نکیر و منکر می‌رود.[۱۳]

از این نقل معلوم می‌شود «هول مطّلع»، ابتدای روانه شدن به سوی قبر است.

منابع

  1. محمد دشتی، نهج البلاغه، ص۱۰۹، خ ۱۹۰.
  2. همان، ص۳۳، خ ۸۳، ب ۲۴.
  3. بحار الانوار، ج۶، ص۱۶۱ و ۱۶۰، حدیث ۲۲.
  4. الفروع من الکافی، ج۳، ص۲۵۰، باب نوادر، ح ۴.
  5. طریحی، مجمع البحرین، ج۳، ص۵۵.
  6. همان، ج۴، ص۴۴۴.
  7. همان، ج۳، ص۵۵.
  8. طبرسی نوری، کفایه الموحدین، ج۳، ص۲۲۴; و علم الهدی، معاد و عدل، ص۸۸ و ۸۹.
  9. همان، به نقل از: اختصاص شیخ مفید.
  10. همان.
  11. مجمع البیان، شیخ طبرسی، ج۴، ص۴۱۸.
  12. کفایه الموحدین، ج۳، ص۲۲۵; و معاد و عدل، ص۹۲.
  13. سیوطی، شرح الصدور، ص۱۵۵.