محمدباقر بهبهانی
این مقاله هماکنون به دست A.ahmadi در حال ویرایش است. |
وحید بهبهانی چه نقشی در تحول علم اصول و اجتهاد داشت؟
وحید بهبهانی
محمدباقر بهبهانی معروف به وحید بهبهانی،
وحید بهبهانی در اصل اصفهانی بود که ظاهراً با هجوم افغانها، به نجف هجرت کرد و در محضر عالمان نجف تحصیل علوم دینی را ادامه داد بعد هم برای شناسایی دقیق و کامل مکتب اخباری، از نجف به بهبهان که توسط مرحوم سماهیجی بحرینی مرکز ترویج اخباریگری شده بود، هجرت کرد و با تلاش چندین ساله خود توانست قدرت آن مرکز را بگیرد. وحید بهبهانی در این مدت با نگارش رسالههایی در حجیت اجماع، اصاله البرائه، ردّ قیاس، لزوم اجتهاد، به ابطال مبانی اخباریها در این موضوعات پرداخت.[۱] بعد از این که شناخت او از مکتب اخباریگری و ضعف و سستی این مکتب کامل شد، برای انجام مأموریتی که احساس میکرد یعنی انهدام اخباریگری به کربلا که مرکز و نقطه ثقل اخباریگری بود، هجرت کرد. مرجعیت علمی آن روز کربلا به عهده مرحوم صاحب حدائق بود که مردی عالم و سلیم النفس با گرایش اخباری اعتدالی بود. وحید بهبهانی ابتدا در درس ایشان حاضر شد و بعد در جمع عالمان اعلام کرد که او حجت خداست و از آنان خواست از استاد بخواهند چند روز کرسی تدریس خود را به او واگذارد تا حجت خدا را بر آنان تبیین کند و با پذیرش صاحب حدائق، به ابطال مبانی اخباریگری پرداخت به گونهای که بعد از چند روز توانست اکثریت شاگردان ممتاز صاحب حدائق را از مکتب اخباری روگردان ساخته و به خود جذب کند. صاحب منتهی المقال مینویسد: تمام شهرهای عراق، بخصوص کربلا و نجف، قبل از آمدن آقا (وحید بهبهانی) از علمای اخباری پر بود و توجه عوام به آنها بود. جهتگیری آنان علیه اجتهاد بقدری شدید بود که اگر ضرورت میشد فردی از آنان کتب اصولی را در دست بگیرد، آن را با دستمال میگرفت، ولی خداوند شهرهای عراق را به برکت قدوم او (بهبهانی) پاک گردانید و کسانی که بر اثر استیلای اخباریان در احکام دینی و وظائف شرعی خود سرگردان بودند، بوسیله انوار علوم آن بزرگوار هدایت شدند.[۲] وحید بهبهانی علاوه بر تدریس و تألیف، شاگردانی مبرز مانند علامه بحر العلوم، کاشف الغطاء کبیر، صاحب ریاض، سید محسن اعرجی، میرزای قمی، سید محمد باقر شفتی و … تربیت کرد که مروّج مبانی ایشان شدند و به هین جهت ایشان را «استاد الکل فی الکل» خواندند. مباحث اصولی، استدلالی و فقه الحدیثی وحید بهبهانی نقش اساسی در انهدام مکتب اخباری داشت. مثلا اخباریان با جمود بر ظاهر حدیث گذاشتن تحت الحنک را در همه حال واجب شمردند. ایشان مطرح کرد با مقداری تأمل فهمیده میشود بسیاری از روایات ناظر به شرایط خاص زمانی است و دستور کلی و همیشگی نمیباشد مثلا تحت الحنک که در روایت شعار مؤمن شناخته شده، بخودی خود نمیتواند تأثیری در ایمان و شرک داشته باشد؛ بلی در شرایط خاص زمانی ممکن است گذاشتن گوشه عمامه زیر گلو نشانه و شعار گروهی قرار گیرد کما اینکه در هنگام صدور این حدیث، چنین بوده است که مشرکان آخر عمامهشان را بالای سر میبستهاند و برای اینکه مؤمنان از مشرکان در قیافه ظاهری متمایز باشند، معصوم دستور داده مؤمنان تحت حنک یعنی زیر گلو قرار دهند تا از مشرکان متمایز گردند. همچنین ایشان با انکار جمود اخباریها بر الفاظ روایات استدلال میکند که اگر امام به شخص مریضی فرمود: «آب سرد بنوش»، نمیتوان نتیجه گرفت که نوشیدن آب سرد بر هر مریضی واجب است[۳]! مطلب فقه الحدیثی دیگری که مورد عنایت خاص وحید قرار گرفت، تأکید بر این که امامان در سخنانشان تابع عرف محاوره بودند و اگر مثلا امامان سخنی کلی فرمودهاند که در خارج کلیت ندارد و غالب است مثل «دم الحیض اسود» یا «المنی دافق»، بر همان غالب حمل میشود یا اگر با واقع خارجی مطابقت ندارد مثل «الفقاع خمر» یا «تارک الصلاه کافر» از باب مجاز یا تشبیه است یعنی آبجو در غالب صفات شبیه خمر و تارک الصلاه شبیه کافر است.[۴] باز با استناد به فقه الحدیث در اثبات حجیت ظواهر قرآن ثابت میکند که استفاده مسلمین از قرآن به صورت مستقیم غیر ازتفسیر به رأیی است که نهی گردیده و مقصود از «تفسیر به رأی» این است که قرآن را براساس میل و هوای نفس و مغرضانه تفسیر کرد، خود قرآن تصریح میکند که مردم در آن «تدبر» کنند و فکر خود را در معانی بلند قرآن به پرواز درآورند، پس مردم حق دارند که مستقیماً معانی آیات قرآنیه را در حدود توانایی به دست آورند و عمل نمایند. روایات «عرض به قرآن» برای شناسایی روایات جعلی، خود نشان از جواز فهم قرآن و حجیت ظواهر قرآن دارد و فقه الحدیث اصولی این معنا را از این روایات میفهمد. این گونه استدلالهای فقه الحدیثی که امروز بدیهی شمرده میشوند، در زمان ارائه توسط مرحوم وحید بسیار مهم تلقی شده و بنیان رفیع و هیبتزای اخباری را در هم ریخت.