سؤال

هرمونتيك چيست لطفاً توضيحاتي بدهيد؟

براي آشنايي با هرمنوتيك و چيستي آن يك سير تاريخي از آن به همراه مهمترين رويكردها و نگرش هايي كه در آن مطرح شده را ذكر مي كنيم.

واژه هرمنوتيك از فعل يوناني Hermeneuin به معناي تفسير كردن است و رابطه اي نيز با هرمس خداي پيام رسان يونانيان دارد. استعمال اين كلمه در يونان باستان رايج و متداول بوده، ليكن پيشينه هرمنوتيك به عنوان يك دانش مدون و شكل يافته و به قرن هفدهم ميلادي بر مي گردد.[۱]

در اين قرن كه نحله پروتستان از كليساي كاتوليك جدا شده بود براي فهم صحيح متون مقدس و تفسير آن نياز به اصول، معيارها و قواعدي داشت كه هرمنوتيك براي شناساندن آن اصول و قواعد ضرورت يافت. بر همين اساس معمولاً دان هاور I. C. Dannhaver را نخستين كسي مي دانند كه اين واژه را در عنوان كتاب خود (۱۶۵۴ م) براي شناساندن گونه اي از دانش به كار برده است. دانشي كه قواعد و اصول تفسير متون را كشف مي كند و روش فهم صحيح متن را فراهم مي آورد و قواعد ابهام زدايي از متون مبهم را در اختيار مي نهاد. بدين ترتيب، دانش تفسير متن در پيش روي انديشمنداني كه در عصر رنسانس به دنبال فهم متون مقدس بودند و مرجعيت كليسا را در تفسير كتاب مقدس مردود مي شمردند، باب تازه اي گشود و قواعد و اصولي منظم و در واقع منطق و روش تفسير متن را فرا روي آن ها نهاد.[۲]

امّا علم هرمنوتيك يك سير تكامل خطي و غايت گرايانه نداشته بلكه چرخش ها و دگرگونيهاي اساسي يافته است. شلاير ماخر كه از او به عنوان بنيان گذار علم هرمنوتيك نوين ياد مي شود حركت جديدي را در هرمنوتيك آغاز كرد كه مبداء تحول و نگرش نو در تفسير متون ديني گرديد. او به تاثير از رمانيتيسم قرن نوزدهم، بد فهمي را امري طبيعي و عادي قلمداد نمود و آن را در تمام مراحل فهم پذيرفت. و معتقد شد در روند تفسير علاوه بر آشنايي با لغت و قواعد دستور زبان، امر ديگري لازم است كه عبارت است از تفسير روانشناسانه يا فني؛ بدين معنا كه مفسر بايد بتواند شخصيت نويسنده يا گوينده را در يابد و آن را باز سازي كند و منظور او را حدس بزند.[۳] او در عبارتي مي گويد «شيوه حدس آن است كه انسان به وسيله آن و از طريق قرار دادن خود به جاي ديگري سعي كند تا به طور مستقيم آن شخص را در خود در يابد».[۴]

ويلهم ديلتاي (۱۸۳۳ ـ ۱۹۱۱ م) متفكر آلماني، نظريه شلايرماخر را كه معتقد بود هدف مفسر اين است كه نيت مؤلف را در يابد و اين هدف تنها از طريق موازنه دقيق تفاسير دستوري و روان شناختي با روشهاي حدسي و مقايسه اي قابل وصول است را پذيرفت امّا با يك گام جلوتر از او، مدعي شد كه تفسير، احياي مجدد تجربه مولف است. افزون بر آن، او قلمرو هرمنوتيك را گسترش داد. به نظر او، قلمرو هرمنوتيك تنها به متون نوشتاري و گفتارهاي شفاهي اختصاص ندارد بلكه شامل همه تعابير و پديده هاي فرهنگي چون نقاشي، طراحي، قطعه موسيقي و ... مي شود كه همه اينها از طريق هرمنوتيك، دوباره تجربه و ادراك مي شود.[۵]

آنچه گذشت معرفي گرايش هاي مهم هرمنوتيكي ماقبل فلسفي بود. شلاير ماخر و ديلتاي علي رغم پاره اي نو آوري ها، در اصول و پايه ها بر همان روش معهود و عقلايي فهم متن سير كرده اند؛ امّا هرمنوتيك با مارتين هيدگر (۱۸۸۹ ـ ۱۹۷۶ م) وارد مرحله جديدي شد و او چرخش راديكال و اساسي در مباحث تفسيري و هرمنوتيكي ايجاد كرد.

بر اساس نگرش هيدگر، هرمنوتيك امري روش شناختي و معرفت شناختي نيست، بلكه فلسفي است يعني پديده فهم را بايد به گونه اي فلسفي بررسي كرد. بدين ترتيب در اين نگرش، جايگاه هرمنوتيك از روش شناسي و معرفت شناسي به فلسفه ارتقا مي يابد.[۶] از نظر هيدگي فهم امري تاريخمند، سيال و گذراست و پيش ساختارها نقش اساسي در پيدايش فهم انساني دارند، بدون اين پيش ساختارها نمي توان به فهم و تفسير پرداخت. فهم و تفسير در درون ذهنيتها و پيش ساختارهاي شكل گرفته معنا مي يابد.[۷]

شاگرد هيدگر «هانس گئورگ گادامر (۱۹۰۰) كار فلسفي او را دنبال كرد و از آموزه هاي وي، به ويژه دو آموزه مزبور بهره فراواني برد. به عقيده وي، ذهن مفسر يا شخص تاويل كننده در هنگام قرائت متن مشحون از عقايد، معلومات، انتظارات، مفروضات، پرسشها، پيش فرضها و پيش ساختارهاست.[۸] بنابراين پروسه فهم، دائم متاثر از افق معنايي و موقعيت هرمنوتيكي فهمنده است و به دليل آنكه افق معنايي متاثر از تاريخ است، در نتيجه فهم دائماً تاريخي است. ما هيچ متني و هيچ شئني را فارغ از پيش فرضها و پيش داوريها و مجزاي از افق ذهني (زاويه نگرش مفسر) نمي فهميم. البته اين افق خود مدام در تحولات عصري است.

از سوي ديگر طبق ديدگاه گادامر، عمل تفسير و فهم متن، برآيند امتزاج افق ذهني مفسر با افق معنايي متن است در يك طرف، مفسر و ذهنيت و افق معنايي او قرار دارد و در سويي ديگر متن و افق معنايي متبلور در آن، كه چه بسا ممكن است يكي مولود زمان و فرهنگ گذشته باشد و ديگري زاييده فرهنگ زمان حال. به عبارتي تفسير، تركيب و امتزاج افق گذشته با افق كنوني است. بدني ترتيب فهم، محصول ديالوگ و گفتگوي مداوم هر مفسري با متن است. كار هرمنوتيك هم جوش و اتصال دادن اين افقها به هم و برقرار كردن نوعي هم سخني و ديالوگ ميان مفسر و متن است.[۹]

همچنين او تاكيد دارد كه همه فهم ها و قرائت هايي كه از متن حاصل مي شود معتبرند. نه معياري براي داوري و تمييز درست از نادرست وجود دارد و نه فهم عيني ـ فهم مطابق با واقع ـ از متن ممكن است. در نتيجه هيچ تاويل قطعي، عيني و نهايي وجود ندارد. در واقع در نگاه هرمنوتيكي گادامر كشف نيت ناب مولف مورد توجه نيست: زيرا متن را نبايد تجلي و تبلور ذهنيت مولف دانست. متن تجلّي گفتگوي هر مفسر با متن است. نهايتاً ما نمي توانيم در پي آن باشيم كه تفسير ما صحيح يا بهتر از تفسير ديگران باشد؛ چراكه فهمها در مقايسه با مقصود مولف سنجيده نمي شود. پس اساساً فهم درست و نادرست، صحيح و ناصحيح و بهتر و بدتر در ديدگاه او وجود ندارد.[۱۰]

آنچه تاكنون ذكر شد خلاصه اي از نگرش هاي مهم در باب هرمنوتيك بوده كه تفصيل آن احتياج به مطالعه كتابهايي دارد كه در اين زمينه نگاشته شده، البته هر يك از اين رويكردها از سوي انديشمندان با پاره اي از نقدها مواجه شدند خصوصاً هرمنوتيك فلسفي هيدگر و گادامر از ديدگاه هاي «مفسر محور، محسوب مي شوند كه در توصيف فرآيند فهم، هيچ گونه توجهي به صدق و كذب و اعتبار و عدم اعتبار فهم نمي شود. فلذا براي آشنايي با اين نقدها و منازعات و مجادلاتي كه اين رويكردها بوجود آوردند مي توان به منابع ذيل مراجعه نمود.


مطالعه بيشتر

۱. علم هرمنوتيك، ريچارد پالمر، ترجمه محمد سعيد حنايي كاشاني، تهران: نشر هرمس.

۲. در آمدي بر هرمنوتيك، احمد واعظي، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.

۳. مجله كتاب نقد، ش ۵ و ۶.

۴. مجله قسبات، ش ۱۷ و همچنين ش ۲۳.


منابع

  1. ر.ك: احمد واعظي، در آمدي بر هرمنوتيك، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و انديشه معاصر، چاپ دوم، ۱۳۸۳، ص۲۲ ـ ۲۳.
  2. ر.ك: همان، ص۷۱ و ريچارد پالمر، علم هرمنوتيك، ترجمه محمد سعيد حنايي كاشاني، تهران: نشر هرمس، ۱۳۷۷، ص۴۳.
  3. ر.ك: علم هرمنوتيك، همان، ص۹۵ ـ ۹۸.
  4. ر.ك: وين پراد فوت، تجربه ديني، ترجمه عباس يزاداني، قم: انتشارات طه، ۱۳۷۷، ص۷۸.
  5. ر.ك: همان، ص۸۲.
  6. در آمدي بر هرمنوتيك، همان، ص۱۳۵.
  7. همان، ص۱۶۵.
  8. هرمنوتيك مدرن، بابك احمدي، مهران مهاجر، محمد نبوي، تهران: نشر مركز، ۱۳۷۷، ص۹۴ ـ ۹۹ و علم هرمنوتيك، همان، ص۱۹۹ ـ ۲۰۳.
  9. همان.
  10. همان.