ابعاد سکولاریسم: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴: خط ۴:
ابعاد سکولاریسم را تبیین و نقد فرمایید.
ابعاد سکولاریسم را تبیین و نقد فرمایید.
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}
{{پاسخ}}سه بُعد اصلی سکولاریسم، بُعد نهادی که نظریه جدایی نهاد دین و نهاد دولت است؛ بعد اخلاقی که دین را مرجع اخلاقی نمی‌داند و عقل و عرف و قراردادهای اجتماعی را جایگزین آن می‌کند؛ و بعد معرفتی که انسان محور مباحث معرفتی است؛ می باشد.
{{پاسخ}}سه بُعد اصلی سکولاریسم، بُعد نهادی که نظریه جدایی نهاد دین و نهاد دولت است؛ بعد اخلاقی که دین را مرجع اخلاقی نمی‌داند و عقل و عرف و قراردادهای اجتماعی را جایگزین آن می‌کند؛ و بعد معرفتی که انسان محور مباحث معرفتی است؛ می‌باشد.


سکولاریسم سیاسی اعتقاد دارد دین نباید وارد کارزار سیاست شود و سیاست امری عرفی است. عرف و مردم هستند که باید در امر سیاست دخالت کنند نه عالمان دین یا یک طبقه خاص. سکولاریسم اخلاقی، اذعان دارد تنها منبع داوری اخلاقی، عرف است نه نهادهای دیگر همچون دین. در سکولاریسم معرفتی که مهمترین وجه این مکتب فکری است، انسان نقش اصلی دارد و در حوزه‌های معرفتی، عقلانیت را جایگزین دین می‌داند.
سکولاریسم سیاسی اعتقاد دارد دین نباید وارد کارزار سیاست شود و سیاست امری عرفی است. عرف و مردم هستند که باید در امر سیاست دخالت کنند نه عالمان دین یا یک طبقه خاص. سکولاریسم اخلاقی، اذعان دارد تنها منبع داوری اخلاقی، عرف است نه نهادهای دیگر همچون دین. در سکولاریسم معرفتی که مهمترین وجه این مکتب فکری است، انسان نقش اصلی دارد و در حوزه‌های معرفتی، عقلانیت را جایگزین دین می‌داند.
خط ۱۳: خط ۱۳:
جامعه‌شناسان معمولاً نهاد را الگوهای رفتاری می‌دانند که در طول زمان باقی می‌مانند و شفاف‌تر می‌شوند و مردم به‌عنوان قواعدی در جهت شکل‌دهی به هویت‌شان به آن‌ها می‌پیوندند یا از انرژی‌ها و منافع اجتماعی آن‌ها بهره می‌جویند. به عقیده این جامعه‌شناسان دین و دولت، از این جمله‌اند.
جامعه‌شناسان معمولاً نهاد را الگوهای رفتاری می‌دانند که در طول زمان باقی می‌مانند و شفاف‌تر می‌شوند و مردم به‌عنوان قواعدی در جهت شکل‌دهی به هویت‌شان به آن‌ها می‌پیوندند یا از انرژی‌ها و منافع اجتماعی آن‌ها بهره می‌جویند. به عقیده این جامعه‌شناسان دین و دولت، از این جمله‌اند.


در این بعد از سکولاریسم، دستگاه سیاسی که همان نهادهای حکومتی است مثل قوه قضائیه، قوه مجریه و قوه مقننه، از نهاد دین مستقل است. در این بعد است که «اندیشه سکولاریسم دین را از عرصه حکومت بیرون می‌راند و حق اقامه حکومت و اجرای قوانین را از آنِ آدمیان می‌داند.»<ref>سروش، عبدالکریم، معنا و مبنای سکولاریسم، کیان، ش۲۶، ص۶.</ref>
در این بعد از سکولاریسم، دستگاه سیاسی که همان نهادهای حکومتی است مثل قوه قضائیه، قوه مجریه و قوه مقننه، از نهاد دین مستقل است. در این بعد است که «اندیشه سکولاریسم دین را از عرصه حکومت بیرون می‌راند و حق اقامه حکومت و اجرای قوانین را از آنِ آدمیان می‌داند.»<ref>سروش، عبدالکریم، معنا و مبنای سکولاریسم، کیان، ش۲۶، ص۶.</ref> سکولاریسم معتقد است که در نظام توزیع قدرت و سلسله مراتب سیاسی، نباید از نظام و سلسله مراتب رهبران دینی تبعیت نمود؛ برای مثال نباید رهبر، رئیس‌جمهور یا پادشاه یک کشور، رهبر دینی و بالاترین فرد سلسله رهبران دینی باشد. و باید میان سلسله مراتب روحانیت و دانشمندان دین و سلسله مراتب حکومت و حاکمان جدایی انداخت. عمده‌ترین دلیل بر این مطلب از جانب سکولارهای متدین حفظ قداست این رهبران از ناپاکی‌های حکومت و سیاست است و مهم‌ترین دلیل و استدلال سکولارهای بی‌دین باطل بودن دین و ویرانگر بودن آن است.<ref>سروش، عبدالکریم، همان، ص۴.</ref> این دیدگاه در نهایت این مطلب را متذکّر می‌شود حکومتی که سکولار است به این معناست که نه مشروعیت خود را از دین کسب می‌کند و نه احکام و قوانین عملی خود را.<ref>همان.</ref>


در نقد این نگرش می‌توانیم به ضرورت تکیه حکومت بر دین حق و ضرورت ابتنای قوانین و اجرای آن‌ها بر اساس آن دین استدلال کنیم. هدف زندگی انسانی، رسیدن به کمال و سعادت حقیقی است. از سوی دیگر عقل و دانش آدمیان در شناخت سعادت حقیقی و راه رسیدن به آن تاحدودی ضعیف می‌باشد.<ref>جوادی آملی، عبدالله، شریعت در آینه معرفت، مرکز نشر فرهنگی رجا، چاپ اوّل، ۱۳۷۲، ص۱۱۳–۱۱۰.</ref>پس باید در جهت رفع این نقص به منبعی کارآمد و قوی که از ناحیه خالق عالم فرستاده شده است (دین) تمسک کرده و به طرف سرمنزل مقصود حرکت کرد. در همین راستا حکومت نیز باید خود را به دین حق متکی سازد تا توانایی رهنمون ساختن آدمی به سعادت حقیقی را داشته باشد و باید احکام و قوانین و اجرای آن را مطابق با دین در نظر بگیرد.
'''نقد:''' هدف زندگی انسانی، رسیدن به کمال و سعادت حقیقی است. از سوی دیگر عقل و دانش آدمیان در شناخت سعادت حقیقی و راه رسیدن به آن تا حدودی ضعیف می‌باشد.<ref>جوادی آملی، عبدالله، شریعت در آینه معرفت، مرکز نشر فرهنگی رجا، چاپ اوّل، ۱۳۷۲، ص۱۱۳–۱۱۰.</ref>پس باید در جهت رفع این نقص به منبعی کارآمد و قوی که از ناحیه خالق عالم فرستاده شده است (دین) تمسک کرده و به طرف سرمنزل مقصود حرکت کرد. در همین راستا حکومت نیز باید خود را به دین حق متکی سازد تا توانایی رهنمون ساختن آدمی به سعادت حقیقی را داشته باشد و باید احکام و قوانین و اجرای آن را مطابق با دین در نظر بگیرد.
 
تقریری دقیق‌تر از این بعد از سکولاریسم معتقد است که در نظام توزیع قدرت و سلسله مراتب سیاسی، نباید از نظام و سلسله مراتب رهبران دینی تبعیت نمود؛ برای مثال نباید رهبر، رئیس‌جمهور یا پادشاه یک کشور، رهبر دینی و بالاترین فرد سلسله رهبران دینی باشد. و باید میان سلسله مراتب روحانیت و دانشمندان دین و سلسله مراتب حکومت و حاکمان جدایی انداخت. عمده‌ترین دلیل بر این مطلب از جانب سکولارهای متدین حفظ قداست این رهبران از ناپاکی‌های حکومت و سیاست است و مهم‌ترین دلیل و استدلال سکولارهای بی‌دین باطل بودن دین و ویرانگر بودن آن است.<ref>سروش، عبدالکریم، همان، ص۴.</ref> این دیدگاه در نهایت این مطلب را متذکّر می‌شود حکومتی که سکولار است به این معناست که نه مشروعیت خود را از دین کسب می‌کند و نه احکام و قوانین عملی خود را.<ref>همان.</ref>


== بُعد اخلاقی ==
== بُعد اخلاقی ==
سکولاریسم معتقد است که در حوزه اخلاق، مرجع‌نهایی، دین نیست، و چیزی به نام اخلاق دینی معنا ندارد. سکولاریسم بعد از نفی نقش دین در اخلاق، وجدان آدمیان، قراردادهای آنان، عقل، عرف و … را برجای آن می‌نشاند.
سکولاریسم معتقد است که در حوزه اخلاق، مرجع‌نهایی، دین نیست، و چیزی به نام اخلاق دینی معنا ندارد. سکولاریسم بعد از نفی نقش دین در اخلاق، وجدان آدمیان، قراردادهای آنان، عقل، عرف و … را برجای آن می‌نشاند.


در نقد این بعد از ابعاد سکولاریسم اجمالاً می‌گوییم که حسن و قبح افعال و اوصاف اختیاری آدمی ذاتی آن‌هاست. به این بیان که حُسن و قبحِ عمل از تأثیر آن عمل در سعادت نهایی انسان انتزاع می‌شود. البتّه گاهی عقل آدمی توانِ درک این حُسن و قبح ذاتی را دارد مثل حسن عدالت و قبح ظلم وگاهی هم این توانایی را ندارد. در قسمت اوّل، عقل کاشف است و در قسمت دوّم دین وارد عرصه شده و جبران ناکارآمدی عقل را می‌کند؛ بنابراین یکی از نقاط تکیه اخلاق بر دین مواردی است که عقل، وجدان و … توان کشف آن‌ها را ندارند.
'''نقد:''' حسن و قبح افعال و اوصاف اختیاری آدمی ذاتی آن‌هاست. به این بیان که حُسن و قبحِ عمل از تأثیر آن عمل در سعادت نهایی انسان انتزاع می‌شود. البتّه گاهی عقل آدمی توانِ درک این حُسن و قبح ذاتی را دارد مثل حسن عدالت و قبح ظلم و گاهی هم این توانایی را ندارد. در قسمت اوّل، عقل کاشف است و در قسمت دوّم دین وارد عرصه شده و جبران ناکارآمدی عقل را می‌کند؛ بنابراین یکی از نقاط تکیه اخلاق بر دین مواردی است که عقل، وجدان و … توان کشف آن‌ها را ندارند.


از سوی دیگر بسیاری از احکام جزئی اخلاقی که در سعادت انسان نقش اساسی دارند برای ما مجهول باقی می‌مانند و تا از ناحیه دین و وحی مددی به ما نرسد، از فهم و درک آن عاجز می‌باشیم. پس این‌جا هم دین و وحی، کاشف احکام جزئی اخلاقی می‌شوند.
از سوی دیگر بسیاری از احکام جزئی اخلاقی که در سعادت انسان نقش اساسی دارند برای ما مجهول باقی می‌مانند و تا از ناحیه دین و وحی مددی به ما نرسد، از فهم و درک آن عاجز می‌باشیم. پس اینجا هم دین و وحی، کاشف احکام جزئی اخلاقی می‌شوند.


یکی دیگر از اموری که دین در آن نقش ایفا می‌کند، مسئله ضمانت اجرائی احکام اخلاقی است. توضیح این‌که بسیاری از احکام اخلاقی ضمانت اجرای بیرونی ندارند، یعنی این‌گونه نیست که با نقض آن احکام شخص متخلف جریمه شود و مجازات گردد.<ref>مصباح یزدی، محمّد تقی، آموزش فلسفه، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ چهارم، ۱۳۷۰، ج۱، ص۲۶۷–۲۶۶.</ref> در اینجاست که دین می‌تواند با وضع قوانین خاصّ یا حتّی با نشان دادن آثار و نتایج اعمال بر سعادت حقیقی انسان، ضمانت‌های اجرایی قاطعی تدارک ببیند و مردمان را به رعایت آن احکام اخلاقی ترغیب و از نقض آن‌ها برحذر دارد.
یکی دیگر از اموری که دین در آن نقش ایفا می‌کند، مسئله ضمانت اجرائی احکام اخلاقی است. توضیح این‌که بسیاری از احکام اخلاقی ضمانت اجرای بیرونی ندارند، یعنی این‌گونه نیست که با نقض آن احکام شخص متخلف جریمه شود و مجازات گردد.<ref>مصباح یزدی، محمّد تقی، آموزش فلسفه، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ چهارم، ۱۳۷۰، ج۱، ص۲۶۷–۲۶۶.</ref> در اینجاست که دین می‌تواند با وضع قوانین خاصّ یا حتّی با نشان دادن آثار و نتایج اعمال بر سعادت حقیقی انسان، ضمانت‌های اجرایی قاطعی تدارک ببیند و مردمان را به رعایت آن احکام اخلاقی ترغیب و از نقض آن‌ها برحذر دارد.
خط ۳۱: خط ۲۹:


اگر منظور آن‌ها عقل کلی و حقیقت‌یاب باشد، در آن صورت خودش جزء منابع معرفت دینی به شمار می‌رود و مدرَکات آن، جزء دین می‌باشند.<ref>جواد آملی، عبدالله، همان، ص۲۰۸–۱۹۹؛ و ر.ک. مصباح یزدی، محمّد تقی، نظریّه سیاسی اسلام، قم، مؤسسه آموزش پژوهشی امام خمینی (ره)، چاپ دوّم، ۱۳۷۸، ج۱، ص۵۸.</ref> و اگر منظور آن‌ها عقل حساب‌گر و جزئی باشد، که صرفاً نفع زودگذر آدمی را در نظر می‌گیرد نمی‌تواند با دین حقیقی که سعادت ابدی و واقعی انسان را می‌جوید معارضه کند و پیروز میدان باشد.
اگر منظور آن‌ها عقل کلی و حقیقت‌یاب باشد، در آن صورت خودش جزء منابع معرفت دینی به شمار می‌رود و مدرَکات آن، جزء دین می‌باشند.<ref>جواد آملی، عبدالله، همان، ص۲۰۸–۱۹۹؛ و ر.ک. مصباح یزدی، محمّد تقی، نظریّه سیاسی اسلام، قم، مؤسسه آموزش پژوهشی امام خمینی (ره)، چاپ دوّم، ۱۳۷۸، ج۱، ص۵۸.</ref> و اگر منظور آن‌ها عقل حساب‌گر و جزئی باشد، که صرفاً نفع زودگذر آدمی را در نظر می‌گیرد نمی‌تواند با دین حقیقی که سعادت ابدی و واقعی انسان را می‌جوید معارضه کند و پیروز میدان باشد.
با توجّه به این مطالب، یک اخلاق حقیقی و ناظر به سعادت واقعی انسان نمی‌تواند بدون دین شکل بگیرد و کارایی لازم را داشته باشد و چون عقل مزبور هم جزء منابع معرفتی دین تلقی می‌گردد، مرجع‌نهایی در این حوزه نیز دین تلقی می‌گردد.


== بُعد انسان شناختی و معرفتی ==
== بُعد انسان شناختی و معرفتی ==
عمیق‌ترین و اساسی‌ترین بعد از ابعاد سکولاریسم بعد انسان‌شناختی و معرفتی آن است. در این بعد، سکولاریست‌ها، نقش دین در حوزه‌های معرفتی را انکار می‌کنند و عقل و عقلانیت (Rationality) را برجای آن می‌گذارند. آنان در این مقام انسان را محور قرار می‌دهند و طبیعت وعالم را برای زندگی بهتر او در این دنیای مادی مورد بررسی قرار می‌دهند. برخی در بیان این مطلب می‌گویند:
عمیق‌ترین و اساسی‌ترین بعد از ابعاد سکولاریسم بعد انسان‌شناختی و معرفتی آن است. در این بعد، سکولاریست‌ها، نقش دین در حوزه‌های معرفتی را انکار می‌کنند و عقل و عقلانیت (Rationality) را بر جای آن می‌گذارند. آنان در این مقام انسان را محور قرار می‌دهند و طبیعت و عالم را برای زندگی بهتر او در این دنیای مادی مورد بررسی قرار می‌دهند. برخی در بیان این مطلب می‌گویند:


انسان امروز، خود را به صفت انسان غیر قانع متصرف در عالم می‌بیند، در حالی که انسان در گذشته خود را میهمانی می‌دید که در خانه‌ای از پیش معماری شده بر سفره‌ای آماده دعوت شده است این جهان میهمان‌خانه‌ای بود که محل اقامت موقت انسان محسوب می‌شد و لذا مجال و حقی برای اعتراض به صاحب‌خانه وجود نداشت… به دنبال ظهور علم جدید و جهان بینی و انسان‌شناسی نوین این طرز تلقی رفته رفته متروک شد و جای خود را به آن اندیشه متصرفانه و غیر قانعانه در جهان داد.<ref>سروش، عبدالکریم، همان. ص۵.</ref>
'''نقد:''' انسان امروز، خود را به صفت انسان غیر قانع متصرف در عالم می‌بیند، در حالی که انسان در گذشته خود را میهمانی می‌دید که در خانه‌ای از پیش معماری شده بر سفره‌ای آماده دعوت شده است. این جهان میهمان‌خانه‌ای بود که محل اقامت موقت انسان محسوب می‌شد و لذا مجال و حقی برای اعتراض به صاحب‌خانه وجود نداشت… به دنبال ظهور علم جدید و جهان بینی و انسان‌شناسی نوین این طرز تلقی رفته رفته متروک شد و جای خود را به آن اندیشه متصرفانه و غیر قانعانه در جهان داد.<ref>سروش، عبدالکریم، همان. ص۵.</ref>


هنگامی که آدمی در عرصه شناخت عالم، طبیعت و خود، دین و معارف دینی را به کنار می‌گذارد و مرجعیت نهایی دین را نمی‌پذیرد، جهان‌بینی و شناخت او، معرفتی دیگر گونه خواهد شد. و بدیهی است که با تغییر نگرش وی نسبت به خود و جهان، نگرش وی در حوزه‌های گوناگون همانند اخلاق، سیاست، حکومت، اقتصاد و … نیز تغییر خواهد یافت و با سکولار شدن در جهان بینی و انسان‌شناسی، آدمی در سایر حوزه‌های دیگر نیز سکولار خواهد شد؛ بنابراین نمی‌توان در این بعد سکولار بود امّا در حکومت، سیاست و اخلاق دینی رفتار کرد. «نقطه شروع نزاع اسلام و سکولاریسم، تعریف خود انسان است. اختلاف در علوم سیاسی و نحوه توزیع قدرت در جامعه ما ناشی از اختلاف در فلسفه سیاسی است و اختلاف در فلسفه سیاسی ناشی از اختلاف در فلسفه حقوق و اخلاق است و ریشه همه این‌ها در انتولوژی (= هستی‌شناسی) و تئولوژی (= الهیات) است. امّا شاید مادر همه اختلافات، اختلاف در حوزه اپیستمولوژی (= معرفت‌شناسی) باشد.<ref>مصباح یزدی و دیگران، گفتگو، کتاب نقد، ش۱۰–۹، ص۲۷–۲۶.</ref>
هنگامی که آدمی در عرصه شناخت عالم، طبیعت و خود، دین و معارف دینی را به کنار می‌گذارد و مرجعیت نهایی دین را نمی‌پذیرد، جهان‌بینی و شناخت او، معرفتی دیگر گونه خواهد شد. و بدیهی است که با تغییر نگرش وی نسبت به خود و جهان، نگرش وی در حوزه‌های گوناگون همانند اخلاق، سیاست، حکومت، اقتصاد و … نیز تغییر خواهد یافت و با سکولار شدن در جهان بینی و انسان‌شناسی، آدمی در سایر حوزه‌های دیگر نیز سکولار خواهد شد؛ بنابراین نمی‌توان در این بعد سکولار بود امّا در حکومت، سیاست و اخلاق دینی رفتار کرد. «نقطه شروع نزاع اسلام و سکولاریسم، تعریف خود انسان است. اختلاف در علوم سیاسی و نحوه توزیع قدرت در جامعه ما ناشی از اختلاف در فلسفه سیاسی است و اختلاف در فلسفه سیاسی ناشی از اختلاف در فلسفه حقوق و اخلاق است و ریشه همه این‌ها در انتولوژی (= هستی‌شناسی) و تئولوژی (= الهیات) است. امّا شاید مادر همه اختلافات، اختلاف در حوزه اپیستمولوژی (= معرفت‌شناسی) باشد.<ref>مصباح یزدی و دیگران، گفتگو، کتاب نقد، ش۱۰–۹، ص۲۷–۲۶.</ref>
۱۵٬۲۵۶

ویرایش