نسبت تشیع و تصوف: تفاوت میان نسخه‌ها

(صفحه‌ای تازه حاوی «{{شروع متن}} {{شاخه | شاخه اصلی = ادیان و مذاهب |شاخه فرعی۱ = شیعه امامیه |شاخه ف...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۵۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۷ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{شروع متن}}
{{شروع متن}}
{{شاخه
{{سوال}}
| شاخه اصلی = ادیان و مذاهب
نسبت تشیع با تصوف چیست؟
|شاخه فرعی۱ = شیعه امامیه
{{پایان سوال}}
|شاخه فرعی۲ = دانشمندان بزرگ شیعه
{{پاسخ}}
  |شاخه فرعی۳ =
تشیع و تصوف نسبت به بعضی آموزه‌های یکدیگر نزدیکی دارند و در بعضی عقاید، تشیع در رد آن برخاسته است. تشیع جنبه‌های عرفانی و معنوی تصوف را تأیید می‌کند اما برخی عقاید صوفیانه و بعضی اعمال و اعتقادات آن را مانند جدایی از دنیا، اباحه‌گری، وحدت وجود، حلول، اتحاد، قائل شدن به جبر، مدارا با پیروان تمامی ادیان و خانقاه‌نشینی مورد نقد و مذمت قرار می‌دهد. برخی عالمان شیعه، حقیقت تصوف را سلوک باطنی می‌دانند و آن را موافق و عصاره و دین دانسته‌اند و آنان که ملتزم به ظاهر و باطن شرع هستند را تأیید می‌کنند.
}}
 
==خاستگاه تصوف== 
 
بستر تصوف و سلسله‌های آن در آغاز مذهب اهل سنت بوده و در دوران حكومت صفویان به تبع اینكه سنّیان ایرانی شیعه شدند. تصوف وارد جامعه شیعی ایران گردید و به تدریج توأم با نوسانات سیاسی و فكری موجبات ایجاد سلسله‌های صوفی‌گری را در جامعه تشیع به وجود آورد.
 
با توجه به اینکه ماهیت و حقیقت رهبری در مسلک اهل سنت از جریان اولین انتخاب رهبر و خلیفه‌ مسلمانان و معیارهای خلافت که در کتاب‌های آنان بیان‌شده<ref>بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۲، ص۲۹۱ ، بیروت، دارصعب، بی‌تا.</ref> عاری از جواب‌گویی نیازمندی‌های معنوی بشر و امّت اسلامی است، پیروان این مذهب برای جبران این کاستی در برابر اهل بیت و اولیای الهی، گرفتار معنویت و اولیای تقلّبی شده وعده‌ای زیادی را به‌سوی پذیرش ولایت غیر معصوم و برنامه‌های معنوی انحرافی سوق دادند.
 
یک دانشمند غربی در این موضوع چنین می‌گوید:
 
«فرقه‌های صوفیه در اوج شکوفایی خود در دوره‌ پیشامدرن، در جهان اهل سنت، کانونی را برای بعد عاطفی و احساسی حوایج دین مؤمنان، مشابه ایمان و دل‌بستگی شیعیان به امامان (تشیع)، فراهم کردند و به‌عنوان یک نیروی منسجم اجتماعی در جامعه به‌ویژه (و نه البته منحصراً) در میان طبقات پایین‌تر اجتماع، عمل کردند.»<ref>جان، آر، هینلز، فرهنگ ادیان جهان، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، بی‌جا، چ۱، ۱۳۸۵ش، ص۴۶۷.</ref>
 
به همین علت است که طبقه‌ اول مشایخ صوفیه، جملگی، سنی مذهب بوده‌اند و این مطلب در کتاب‌های صوفیه مثل تذکرة الاولیاء عطار، نفحات الانس جامی، طبقات الصوفیه سلمی، طبقات الصوفیه خواجه عبدالله انصاری و امثال این تذکره‌ها ذکر و بیان‌شده است.
 
آیت‌الله شهاب‌الدین نجفی در این رابطه می‌فرماید: در ابتدا جمعی از عامّه (سنی‌ها) مثل حسن بصری، شبلی، معروف کرخی، طاووس، زهری و جنید و امثال آنان تصوف را از رهبانیت نصاری گرفتند و سپس به‌سوی شیعیان سرایت نمود تا اینکه شأن آنان ترقی کرد و پرچم‌هایشان بلند گردیده و با تأویلات کتاب و سنت اساس دین را زیرورو نموده و با احکام فطری و عقلی مخالفت کردند.<ref>مرعشی نجفی، شهاب الدین، شرح احقاق الحق و ازهاق الباطل، قم، مکتبه آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی، بی‌تا، ج۱، ص۱۸۳.</ref>
 
==عامل نفوذ تصوف در جامعه شیعی==
شیعیان تا قرن ششم یا هفتم هجری، ارتباطی با تصوف نداشته‌اند و نفوذ مبانی تصوف در آموزه‌های شیعی از قرن هفتم و هشتم آغازشده است. در این دو قرن است که همه‌ گرایش‌های مذهبی و کلامی موجود در ایران بلکه سایر نقاط دنیای اسلام به دام تصوف می‌افتند.<ref>جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا طلوع دولت صفوی، قم، انتشارات انصاریان، چ۱، ۱۳۸۵ش، ص۷۶۰.</ref>
 
مهم‌ترین شخصیت علمی که این تحول را در راستای نفوذ آموزه‌های تصوف در معارف شیعه باعث شد، سید حیدر آملی، عالم شیعه قرن هشتم هجری بود که به احتمالی در سال ۷۲۰ق به دنیا آمده و پس از سال ۷۸۷ق درگذشته است. وی در آخرین سال‌های امارت فخرالدوله باوندی ـ که به دست کیا افراسیاب چلاوی کشته شد ـ در روزگار جوانی، منصب و موقعیتی در آمل داشت.<ref>جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا طلوع دولت صفوی، ص۷۶۲.</ref>
 
سید حیدر آملی، عامل اصلی ورود فرهنگ ابن عربی و یا به عبارت دیگر، عرفان نظری به عالم تشیع است. وی در کتاب‌ها و رساله‌هایش کوشیده است تا مبانی برگرفته از محی‌الدین را با روایات اهل‌بیت (ع) تطبیق دهد و درعین‌حال با دفاع از ولایت اهل‌بیت(ع) هویت شیعی خود را حفظ کند. او سرانجام معتقد شده است که صوفیان واقعی، شیعیان هستند و در کتاب «جامع الاسرار» خود نوشته است که می‌کوشد شیعه را صوفی و صوفی را شیعه گرداند. درمجموع، روش سید حیدر آملی، نزدیک کردن شریعت و طریقت بوده و خواسته است فقه و تصوف را باهم جمع کند.<ref>ر.ک: تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا طلوع دولت صفوی، ص۷۶۲.</ref>
 
بعد از سید حیدر آملی، هم‌زمان با ضعیف شدن حکومت مغول، سید محمد نوربخش (۷۹۵ ـ ۸۶۹ق) با اندیشه‌ ظهور مهدی در ترویج و گسترش تصوف در میان شیعیان، نقش اساسی و مؤثرتری داشته است.<ref>شیبی، کامل مصطفی، تشیع و تصوف، ص۳۶۷، ترجمه‌ی علی‌رضا ذکاوتی قراگزلو، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۹ش.</ref> در زمان اوست که تصوف شیعی در قالب فرقه و سلسله بروز می‌کند. بانفوذ و گسترش تصوف در میان شیعیان، بین شیعیان ایران، دودستگی ایجاد می‌شود و سال‌ها بین صوفیان شیعه‌مذهب و متشرعان شیعی، مشاجرات عقیده‌ای و مذهبی جریان می‌یابد و دو طرف، علیه همدیگر موضع‌گیری می‌کنند.<ref>فضایی، یوسف، تحقیق در تاریخ و عقاید شیخی‌گری و بهایی‌گری، تهران، آشیانه‌ی کتاب، دوم، ۱۳۸۴ش، ص۲۱.</ref>
 
==موضع گیری امامان شیعه در برابر تصوف==
تصوف در زمان امام صادق (ع) به وجود آمده است؛ ازاین‌رو احادیثی متعددی از امام صادق (ع) و از امامان پس از آن حضرت در رد تصوف نقل شده است که در اینجا فقط به ذکر سه حدیث بسنده می شود:  
 
*از امام رضا(ع) نقل شده است که شخصی از اصحاب ما از امام صادق(ع) پرسید: «در زمان ما قومی‌پدید آمده‌اند که به آنان صوفیه می‌گویند نظر شما درباره‌ی آنان چیست؟» حضرت فرمود: «آنان دشمنان ما هستند هر کس به سوی آنان میل کند از آنان خواهد بود و با آنها محشور خواهد شد و زود است اقوامی‌بیایند که حبّ ما را ادعا می‌کنند؛ ولی به سوی آنان میل دارند و خودشان را شبیه آنها می‌کنند و القاب آنان را بر خودشان می‌گذارند و سخنان آنها را به تأویل می‌برند. آگاه باشید هر کسی به سوی آنها میل پیدا کند از ما نیست و ما از او بیزاریم و هر کسی آنها را انکار و ردّ کند مثل کسی است که در حضور پیامبر با کفار جهاد نموده باشد.»<ref>میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، بیروت، مؤسسه‌ی آل‌البیت(ع) لاحیاء التراث، چ۳، ۱۴۰۸ق، ج۱۲، ص۳۲۳، ح۱۴۲۰۵.</ref>
 
  *روایت مفصلی در کتاب شریف کافی و متون دیگر حدیثی تحت عنوان «باب دخول الصوفیه علی ابی‌عبدالله(ع) و احتجاجهم علیه فیما ینهون»، نقل شده است که سفیان ثوری و گروهی از صوفیه بر امام صادق(ع) وارد می‌شوند و حضرت را به سبب لباسی که پوشیده بودند، نکوهش می‌کنند. این حدیث، طولانی است و به ذکر فراز آخر آن که صوفیه را مذمت می‌کند بسنده می شود:
 
امام صادق(ع) در این گفتگو بعد از ارائه‌ پاسخ قاطع به صوفیان و نصیحت آنها، خطاب به آنان فرمود: «پس بد راه و روشی را انتخاب کرده‌اید و مردم را به سوی آن می‌کشانید و این نیز ناشی از جهالت شما به قرآن و سنت پیامبر است؛ سنتی که قرآن، آن را تأیید می‌کند و همچنین شما بر اثر جهالت و عدم توجه به شگفتی‌های قرآن و نکته‌های لطیف آن و تفسیر قرآن از ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و امر و نهی، به رد آنها می‌پردازید... .»<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چ۴، ۱۳۶۵ش،ج۵، ص۶۵.</ref>


{{پایان سوال}}
* امام هادی (ع) در مسجد النبی (ص) نشسته بود كه گروهی از صوفیه وارد شدند امام (ع) به اطرافیان خود فرمود: «به آنها توجه نكنید... آن‌گاه اضافه كرده و فرمودند: همه صوفیان از مخالفین ما هستند و راه و مسلك آنها مغایر با راه و مسلك ما می‌باشد و اینها نصارا و مجوس این امت هستند».<ref>هاشمی‌خوئی، حبیب الله، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۱۶ ، تهران، مكتبه الاسلامیه، چ ۴.</ref>
چرا خيلي از عرفاي شيعه را كسي به عنوان صوفي نمي‌شناسد؟
{{سوال}}


{{پایان پاسخ}}
==دیدگاه برخی از علمای شیعه درباره تصوف==
پديده تصوّف از اديان ديگر مانند بودايي، مسيحيت و حكماي يونان خصوصاً افكار و انديشه‌هاي فلوطين كه به نوافلاطونيان معروف و مشهور است وارد جامعه اسلامي شده<ref>. كياني‌نژاد، سير عرفان در اسلام،‌ص ۵۵، تهران، اشراقي، ۱۳۶۶ ش.</ref> و هيچ رابطه‌اي با دين مقدس اسلام ندارد. و اوّلين كسي كه خود را صوفي معرفي نمود، ابوهاشم كوفي است كه از طرف ائمه اهل بيت به شدّت مردود دانسته شده است. در روايتي كه امام صادق (ع)  از حال ابوهاشم كوفي سؤال شد امام فرمود: «ابوهاشم كوفي جداً فاسد العقيده است او همان كسي است كه از روي بدعت مذهبي اختراع كرد. كه به آن تصوّف گفته مي‌شود. و آن را فرارگاه عقيده خبيث خويش ساخت».<ref>. عاملي، حر، الاثني عشريه، ص ۳۳، قم، دارالكتب العلميه، بيتا.</ref>


در روايت ديگر چنين آمده است: مردي به امام صادق (ع)  عرض كرد در اين زمان قومي پيدا شده‌اند كه به آنها «صوفي» مي‌گويند. درباره آنها چه مي‌گوييد؟ امام در پاسخ فرمود: آنها «صوفيها» دشمنان ما هستند پس هر كس به آنان ميل كند از آنان است و با آنان محشور خواهد شد و به زودي كساني پيدا مي‌شوند كه ادعاي محبت ما را مي‌كنند و به ايشان نيز تمايل نشان مي‌دهند و خود را به ايشان تشبيه نموده و لقب آنان را برخود مي‌گذارند و گفتارشان را تأويل مي‌كنند. بدانكه هر كس به ايشان تمايل نشان دهد از ما نيست و ما از او بيزاريم و هر كس آنان را رد كند مانند كسي است كه در حضور پيامبر اسلام (ص) با كفار جهاد كرده است.<ref>. همان.</ref>


از اين روايت استفاده مي‌شود كه تا زمان امام صادق (ع) صوفي نبوده و از آن به بعد پيدا شده است و مطلب قابل توجه اينكه حضرت به شيعيان اخطار مي‌دهد كه مبادا فريب كساني را بخورند كه دم از محبت ما مي‌زند ولكن نام «صوفي» را بر خود مي‌گذارند.
== نقد تشیع به تصوف ==
غالب صوفیان سلسل خود را به یکی از امامان شیعه(ع) می‌رسانند، اما کتاب‌های حدیث شیعه از طعن و رد ائمه نسبت به آنان خالی نیست. از جمله رد [[امام علی(ع)]] بر حسن بصری که معـروف است که شیطان را برادر او خواند و او را سامری این امت نامید. همچنین، با آنکه صوفیه [[امام صادق(ع)]] را از خود شمرده‌اند، اما از او نقل شده است که صوفیان را دشمنان اهل بیت خواند و از آنان بیزاری جست. البته صوفیان این روایات را ضعیف دانسته‌اند.


در روايتي ديگر از امام رضا (ع) چنين آمده است كه شخصي از امام راجع به صوفيه سؤال مي‌كند، امام در جواب مي‌گويد: «كسي قائل به تصوّف نمي‌شود مگر از روي خدعه و نيرنگ و جهالت و يا حماقت وليكن اگر كسي از روي تقیّه خود را صوفي بنامد تا از شر آنها در امان باشد بر او گناهي نيست به شرط اينكه بر چيزي از عقايد باطل‌شان قائل نگردد.»<ref>. همان.</ref>
از قدمای علمای شیعه، ابن بابویه در کتاب اعتقادات برخی از صوفیان را اصحاب اباحه، قائل به حلول و از جملۀ غلات دانسته است. [[شیخ مفید]] حلاجیه را از جملۀ ملاحده و زنادیق به شمار آورده است. شیخ طوسی نیز حلاج را در شمار مدعیان دروغین نیابت [[امام زمان (عج)]] دانسته است. طبرسی در الاحتجاج و نصیرالدین طوسی در قواعد العقائد عقاید برخی صوفیان را دربارۀ اتحاد، حلول، اسقاط تکلیف، سماع و رقص مردود شمرده‌اند.<ref>دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۵، ص۵۹۵۷</ref>


اين روايت صراحت دارد در اينكه كسي حق ندارد كه خود را صوفي بنامد فقط در حالت اضطرار است كه مي‌توان از باب تقيّه خود را صوفي ناميد گويا واژه «صوفي» از واژه‌هاي مذموم و ناپسند است كه بيانگر ضديّت و تعارض با اسلام ناب را دارد. و بار منفي آن بگونه‌اي است كه به هيچ وجه مورد تأييد ائمه (ع) نبوده است.
متأخران شیعه، در دوران [[صفویه]] و پس از آن در زمان [[قاجار]]، حملات تندی به صوفیان داشته‌اند. فیض کاشانی در آثارش از صوفیان خرقه‌پوشی که اذکاری از خود می‌بافند، شطح و طامات می‌گویند، از علم و معرفت بی‌خبرند و تفقه در دین را لازم نمی‌دانند و اعمالی خارج از سنت وضع می‌کنند، انتقاد می‌کند. هرچند او خود از تصوف تأثیر گرفته است.<ref>دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۵، ص۵۹۵۷</ref> برخی عالمان شیعه، اباحى‌گرى و دين‌گريزى، را از اخلاق معمولى اهل خانقاه می‌دانند.<ref>بحران اباحه‌گرى در تصوف، متولی امامی سید محمد حسین، پگاه حوزه، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، </ref>


از آنجا كه پيروان مكتب تشيع طبق فرمايش رسول اكرم (ص) پيروي از قرآن و اهل بيت را با هم داشته‌ و آن دو را از هم جدا ندانسته و مكمل هم شمرده‌اند. لذا در عقايد و احكام به هر دو تمسك نموده‌اند. از بسياري انحرافات كه دامنگير مذاهب و نحله‌هاي ديگر شده در امان مانده اند و از اين رو علي (ع)  و بزرگان شيعه نه تنها در طول تاريخ به اين اسم ناميده نشده و زير بار آن نرفته‌اند بلكه با شدت و حدّت تمام در مقابل نفوذ و گسترش انديشه صوفيگري در ميان جوامع اسلامي و خصوصاً پيروان مكتب اهل بيت ايستادگي نموده و ده‌ها كتاب و رساله در نقد تصوف نوشته‌اند و انحرافات و ضررهايي را كه از ناحيه آنها متوجه جهان اسلام و مسلمين مي‌شوند بيان نموده‌اند.
'''نقد شهید مطهری'''


و اگر برخي از بزرگان شيعه به اسم عارف از او ياد مي‌شود قطعاً به معناي تأثيرپذيري او از پندارهاي تصوف نيست، بلكه هيچ ارتباطي بين عرفان شيعي با پشمينه پوشان بي‌خرد و بي‌عار وجود ندارد.
[[شهید مطهری]] در کنار تأیید عرفا و برخی وجوه تصوف، به نقد برخی عقاید آن می‌پردازد:


عرفان شيعي از راه عمل به احكام و دستورهاي نوراني اسلام كه با پيروي از ائمه (ع) بدست مي‌آيد و ريشه در قرآن كريم و كلام ائمه (ع) دارد و هيچ‌گونه نيازي به آداب و رسوم و اصطلاحات صوفيان كه متأثر از اديان هندي، مسيحي، و ماني مي‌باشد، ندارد.
{{نقل قول|گاهی در مکتب تصوف در همین جهاد با نفس، تن به دنائت و پستی می‌دهند برای اینکه نفس را رام و ذلیل کرده، از فرمان دادن باز دارند. مثلًا شخصی در جایی می‌تواند از حیثیت خودش دفاع کند، ولی دفاع نمی‌کند. چیزی که ما اسمش را «عزت مؤمن» می‌گذاریم، در بعضی از مکتب‌های تصوف معنی ندارد.
<ref>مجموعه آثار، مطهری، مرتضی، ج۲۳، ص۲۳۷</ref>}}


و بطوركلي راه رسيدن به سعادت دنيوي و اخروي جز عمل به قرآن و پيروي از خاندان وحي ميسور نيست و هر انساني و هر راهي غير از آنها به ضلالت و انحراف منتهي مي‌شود. خداي سبحان مي‌فرمايد: «اين راه مستقيم است، از آن پيروي كنيد و از راه‌هاي پراكنده (و انحرافي) پيروي نكنيد كه شما را از طريق حق دور مي‌سازد. اين چيزي است كه خداوند شما را به آن سفارش مي‌كند شايد پرهيزكاري پيشه كنيد».<ref>. انعام‌،‌ آيه ۱۵۳.</ref>
یا در رد افکار [[ملامتیه]] اعتقاد دارد که اسلام می‌گوید عِرض مؤمن اهمیت دارد. مؤمن حق ندارد کاری کند که شرف و احترام خود را در میان مردم بریزد. اسلام مخالف ریاکاری است اما تظاهر به بدی را هم نکوهش می‌کند و آن را دروغ عملی می‌داند. شهید مطهری مراحل جهاد با نفس و خودخواهی در تصوف را آنجا که به مرحله افراط برسد نمی‌پذیرد و معتقد است اسلام آن را تأیید نمی‌کند.<ref>مجموعه آثار، مطهری، مرتضی، ج۲۳، ص۲۳۵</ref>


با توجه به مطالب يادشده به اين نتيجه مي‌رسيم كه كلمه صوفي ازكلمات مذموم و ناپسند است كه ائمه (ع) اجازه نداده‌اند كسي خود را صوفي بداند مگر از باب تقيه، و از اين رو هيچ يك از علما و بزرگان شيعه نه تنها لقب صوفي را بر خود ننهاده بلكه با پيروي از امام معصوم (ع)  با انديشه صوفيگري هميشه مقابله نموده و ضررهاي اين گروه بي‌خرد را به مردم گوشزد نموده‌اند. والسلام
== نزدیکی تشیع و تصوف ==
{{پاسخ}}
از سدۀ هفتم قمری برخی از عالمان شیعه با تلفیق اندیشه‌های صوفیانه و الاهیات و فلسفۀ شیعی، در پی‌ریزی عرفان شیعی کوشیدند. اولین کوشش برای پایه‌گذاری عرفان شیعی در میان علمای امامیه از سوی ابن میثم بحرانی صورت گرفت. گفته‌اند که شرح نهج‌البلاغۀ او مشتمل بر حکمت عملی، کلام و تصوف است. شهید اول، صوفیانِ مشغول عبادت و مقید به شریعت را تأیید کرده است. از برجسته‌ترین نمایندگان شیعۀ امامیه در پیوند تصوف و تشیع، [[سید حیدر آملی]] است که در [[جامع الاسرار و منبع الانوار|جامع الاسرار]] خود به وحدت تصوف و تشیع قائل شده است. وی با تأکید بر آنکه صوفیان حقیقی پیروان امامت بوده‌اند، نقش مهمی در آشتی دادن تفکرات شیعی با آراء صوفیانه داشت.


{{پایان مطالعه بیشتر}}  ==منابع جهت مطالعه بيشتر:==
علامه مجلسی با اصل تصوف مخالف نبود و میان کسانی چون [[ابن طاووس]]، [[ابن فهد حلی]]، [[شهید ثانی]] و [[شیخ صفی‌الدین اردبیلی]] که به تصوف شهرت داشتند، و صوفیانی که به زعم او در دین بدعت آوردند و با امامان(ع) به معارضه پرداختند، تفاوت قائل بود و گروه اول را بر طریق حق می‌دانست. عالمانی از جمله شیخ بهایی، به رغم انتقاد از برخی جنبه‌های تصوف، به دیدگاه‌های صوفیان بسیار نزدیک شدند. قاضی نورالله شوشتری نیز کوشید تا میان عارفان و فلاسفه توافق به وجود آورد. از جملۀ عالمان شیعی که بر مشایخ تصوف عصر خود انتقاد داشتند، اما با عنصر اصلی تصوف موافق، و حتى خود از گروندگان به عرفان بودند، می‌توان به ملاصدرا و شاگردان و دامادان او، عبدالرزاق لاهیجی و فیض کاشانی اشاره کرد.


۱ . جلوه‌ حق، مكارم شيرازي.
برخی علمای شیعه میان صوفیان ملتزم به ظاهر و باطن شرع، و آنان که آداب و تعالیم غیرشرعی دارند، فرق می‌نهند. اینان با آداب خانقاه‌نشینی و سلسله‌های صوفیانه میانه ندارند و از به کار بردن کلمۀ تصوف می‌پرهیزند و از آراء متقدمان صوفیه به عرفان تعبیر می‌کنند.<ref>دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۵، ص۵۹۵۷</ref>


۲ . عرفان و تصوف، داود الهامي.
احترامی که تشیع و تصوف به تساوی برای امام علی(ع) قائلند، نشان می‏‌دهد که چگونه تشیع و تصوف، در نهایت به یکدیگر می‏‌پیوندند. تصوف دارای شریعت خاص خود نیست، بلکه صرفا طریقت است اما تشیع هم شریعت و هم طریقت دارد. تشیع در جنبه طریقتی خود در بسیاری موارد مانند تصوف است همچنین در جنبه‏‌های شریعتی و کلامی شیعه، پاره‏‌ای عناصر عرفانی به چشم می‏‌خورد که آن را به تصوف نزدیک می‏‌کند.<ref>نسبت تشیع و تصوف، سید حسین نصر، سید هادی رضوی، محمد سوری،                                    بازتاب اندیشه 1386 شماره 85</ref>


۳ . تحفه الاخيار، محمدطاهر قمي.
گرایش به ولی، قرار دادن شیخ به تبعیت از امامت، گرایش به پیشه‌وری، گرایش به اعداد و حروف و تطبیق آن با افکار مهدی باورانه، از اثرپذیری تصوف از شیعه است.<ref>بررسي وجوه اشتراک و افتراق ميان تصوف و تشيع، احمدپور محمدامين, ضروني قدرت اله، عرفانيات در ادب فارسي (ادب و عرفان (ادبستان)،                                                  زمستان ۱۳۹۱، دوره ۴، شماره ۱۳</ref>
{{پایان پاسخ}}
[[پرونده:جامع الاسرار و منبع الانوار.jpg|بندانگشتی|جامع الاسرار و منبع الانوار اثر سید حیدر آملی]]
{{مطالعه بیشتر}}
{{مطالعه بیشتر}}
==مطالعه بیشتر==
* جامع الاسرار و منبع الانوار، سید حیدر آملی، ترجمه محمد رضا جوزی، نشر هرمس.
* تاریخ تصوف و عرفان، علی اصغر حلبی، انتشارات زوار.
* شناخت عرفان و عارفان ایرانی، [[علی اصغر حلبی]]، انتشارات زوار.
* تشیع و تصوف، [[کامل المصطفی الشیبی]]، ترجمه علیرضا ذکاوتی، انتشارات امیرکبیر.
* تصوف، مقدمه‌ای بر عرفان اسلامی، آنه ماری شیمل، انتشارات حکمت.
{{پایان مطالعه بیشتر}}


==منابع==
==منابع==
<references />
{{پانویس}}
 
{{شاخه
| شاخه اصلی = ادیان و مذاهب
| شاخه فرعی۱ = شیعه امامیه
| شاخه فرعی۲ = دانشمندان بزرگ شیعه
| شاخه فرعی۳ =
}}
{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
  | شناسه =  
  | شناسه = شد
  | تیترها =  
  | تیترها =شد
  | ویرایش =  
  | ویرایش =شد
  | لینک‌دهی =  
  | لینک‌دهی =شد
  | ناوبری =  
  | ناوبری =
  | نمایه =  
  | نمایه =شد
  | تغییر مسیر =  
  | تغییر مسیر =شد
  | بازبینی =  
| ارجاعات =
  | تکمیل =  
| بازبینی نویسنده = 
  | اولویت =  
  | بازبینی = شد
  | کیفیت =  
  | تکمیل =شد
  | اولویت = ج
  | کیفیت = ج
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}
[[رده:تصوف]]
[[رده:عرفان]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۹ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۲۱:۲۳

سؤال

نسبت تشیع با تصوف چیست؟

تشیع و تصوف نسبت به بعضی آموزه‌های یکدیگر نزدیکی دارند و در بعضی عقاید، تشیع در رد آن برخاسته است. تشیع جنبه‌های عرفانی و معنوی تصوف را تأیید می‌کند اما برخی عقاید صوفیانه و بعضی اعمال و اعتقادات آن را مانند جدایی از دنیا، اباحه‌گری، وحدت وجود، حلول، اتحاد، قائل شدن به جبر، مدارا با پیروان تمامی ادیان و خانقاه‌نشینی مورد نقد و مذمت قرار می‌دهد. برخی عالمان شیعه، حقیقت تصوف را سلوک باطنی می‌دانند و آن را موافق و عصاره و دین دانسته‌اند و آنان که ملتزم به ظاهر و باطن شرع هستند را تأیید می‌کنند.

خاستگاه تصوف

بستر تصوف و سلسله‌های آن در آغاز مذهب اهل سنت بوده و در دوران حكومت صفویان به تبع اینكه سنّیان ایرانی شیعه شدند. تصوف وارد جامعه شیعی ایران گردید و به تدریج توأم با نوسانات سیاسی و فكری موجبات ایجاد سلسله‌های صوفی‌گری را در جامعه تشیع به وجود آورد.

با توجه به اینکه ماهیت و حقیقت رهبری در مسلک اهل سنت از جریان اولین انتخاب رهبر و خلیفه‌ مسلمانان و معیارهای خلافت که در کتاب‌های آنان بیان‌شده[۱] عاری از جواب‌گویی نیازمندی‌های معنوی بشر و امّت اسلامی است، پیروان این مذهب برای جبران این کاستی در برابر اهل بیت و اولیای الهی، گرفتار معنویت و اولیای تقلّبی شده وعده‌ای زیادی را به‌سوی پذیرش ولایت غیر معصوم و برنامه‌های معنوی انحرافی سوق دادند.

یک دانشمند غربی در این موضوع چنین می‌گوید:

«فرقه‌های صوفیه در اوج شکوفایی خود در دوره‌ پیشامدرن، در جهان اهل سنت، کانونی را برای بعد عاطفی و احساسی حوایج دین مؤمنان، مشابه ایمان و دل‌بستگی شیعیان به امامان (تشیع)، فراهم کردند و به‌عنوان یک نیروی منسجم اجتماعی در جامعه به‌ویژه (و نه البته منحصراً) در میان طبقات پایین‌تر اجتماع، عمل کردند.»[۲]

به همین علت است که طبقه‌ اول مشایخ صوفیه، جملگی، سنی مذهب بوده‌اند و این مطلب در کتاب‌های صوفیه مثل تذکرة الاولیاء عطار، نفحات الانس جامی، طبقات الصوفیه سلمی، طبقات الصوفیه خواجه عبدالله انصاری و امثال این تذکره‌ها ذکر و بیان‌شده است.

آیت‌الله شهاب‌الدین نجفی در این رابطه می‌فرماید: در ابتدا جمعی از عامّه (سنی‌ها) مثل حسن بصری، شبلی، معروف کرخی، طاووس، زهری و جنید و امثال آنان تصوف را از رهبانیت نصاری گرفتند و سپس به‌سوی شیعیان سرایت نمود تا اینکه شأن آنان ترقی کرد و پرچم‌هایشان بلند گردیده و با تأویلات کتاب و سنت اساس دین را زیرورو نموده و با احکام فطری و عقلی مخالفت کردند.[۳]

عامل نفوذ تصوف در جامعه شیعی

شیعیان تا قرن ششم یا هفتم هجری، ارتباطی با تصوف نداشته‌اند و نفوذ مبانی تصوف در آموزه‌های شیعی از قرن هفتم و هشتم آغازشده است. در این دو قرن است که همه‌ گرایش‌های مذهبی و کلامی موجود در ایران بلکه سایر نقاط دنیای اسلام به دام تصوف می‌افتند.[۴]

مهم‌ترین شخصیت علمی که این تحول را در راستای نفوذ آموزه‌های تصوف در معارف شیعه باعث شد، سید حیدر آملی، عالم شیعه قرن هشتم هجری بود که به احتمالی در سال ۷۲۰ق به دنیا آمده و پس از سال ۷۸۷ق درگذشته است. وی در آخرین سال‌های امارت فخرالدوله باوندی ـ که به دست کیا افراسیاب چلاوی کشته شد ـ در روزگار جوانی، منصب و موقعیتی در آمل داشت.[۵]

سید حیدر آملی، عامل اصلی ورود فرهنگ ابن عربی و یا به عبارت دیگر، عرفان نظری به عالم تشیع است. وی در کتاب‌ها و رساله‌هایش کوشیده است تا مبانی برگرفته از محی‌الدین را با روایات اهل‌بیت (ع) تطبیق دهد و درعین‌حال با دفاع از ولایت اهل‌بیت(ع) هویت شیعی خود را حفظ کند. او سرانجام معتقد شده است که صوفیان واقعی، شیعیان هستند و در کتاب «جامع الاسرار» خود نوشته است که می‌کوشد شیعه را صوفی و صوفی را شیعه گرداند. درمجموع، روش سید حیدر آملی، نزدیک کردن شریعت و طریقت بوده و خواسته است فقه و تصوف را باهم جمع کند.[۶]

بعد از سید حیدر آملی، هم‌زمان با ضعیف شدن حکومت مغول، سید محمد نوربخش (۷۹۵ ـ ۸۶۹ق) با اندیشه‌ ظهور مهدی در ترویج و گسترش تصوف در میان شیعیان، نقش اساسی و مؤثرتری داشته است.[۷] در زمان اوست که تصوف شیعی در قالب فرقه و سلسله بروز می‌کند. بانفوذ و گسترش تصوف در میان شیعیان، بین شیعیان ایران، دودستگی ایجاد می‌شود و سال‌ها بین صوفیان شیعه‌مذهب و متشرعان شیعی، مشاجرات عقیده‌ای و مذهبی جریان می‌یابد و دو طرف، علیه همدیگر موضع‌گیری می‌کنند.[۸]

موضع گیری امامان شیعه در برابر تصوف

تصوف در زمان امام صادق (ع) به وجود آمده است؛ ازاین‌رو احادیثی متعددی از امام صادق (ع) و از امامان پس از آن حضرت در رد تصوف نقل شده است که در اینجا فقط به ذکر سه حدیث بسنده می شود:

  • از امام رضا(ع) نقل شده است که شخصی از اصحاب ما از امام صادق(ع) پرسید: «در زمان ما قومی‌پدید آمده‌اند که به آنان صوفیه می‌گویند نظر شما درباره‌ی آنان چیست؟» حضرت فرمود: «آنان دشمنان ما هستند هر کس به سوی آنان میل کند از آنان خواهد بود و با آنها محشور خواهد شد و زود است اقوامی‌بیایند که حبّ ما را ادعا می‌کنند؛ ولی به سوی آنان میل دارند و خودشان را شبیه آنها می‌کنند و القاب آنان را بر خودشان می‌گذارند و سخنان آنها را به تأویل می‌برند. آگاه باشید هر کسی به سوی آنها میل پیدا کند از ما نیست و ما از او بیزاریم و هر کسی آنها را انکار و ردّ کند مثل کسی است که در حضور پیامبر با کفار جهاد نموده باشد.»[۹]
 *روایت مفصلی در کتاب شریف کافی و متون دیگر حدیثی تحت عنوان «باب دخول الصوفیه علی ابی‌عبدالله(ع) و احتجاجهم علیه فیما ینهون»، نقل شده است که سفیان ثوری و گروهی از صوفیه بر امام صادق(ع) وارد می‌شوند و حضرت را به سبب لباسی که پوشیده بودند، نکوهش می‌کنند. این حدیث، طولانی است و به ذکر فراز آخر آن که صوفیه را مذمت می‌کند بسنده می شود:

امام صادق(ع) در این گفتگو بعد از ارائه‌ پاسخ قاطع به صوفیان و نصیحت آنها، خطاب به آنان فرمود: «پس بد راه و روشی را انتخاب کرده‌اید و مردم را به سوی آن می‌کشانید و این نیز ناشی از جهالت شما به قرآن و سنت پیامبر است؛ سنتی که قرآن، آن را تأیید می‌کند و همچنین شما بر اثر جهالت و عدم توجه به شگفتی‌های قرآن و نکته‌های لطیف آن و تفسیر قرآن از ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و امر و نهی، به رد آنها می‌پردازید... .»[۱۰]

  • امام هادی (ع) در مسجد النبی (ص) نشسته بود كه گروهی از صوفیه وارد شدند امام (ع) به اطرافیان خود فرمود: «به آنها توجه نكنید... آن‌گاه اضافه كرده و فرمودند: همه صوفیان از مخالفین ما هستند و راه و مسلك آنها مغایر با راه و مسلك ما می‌باشد و اینها نصارا و مجوس این امت هستند».[۱۱]

دیدگاه برخی از علمای شیعه درباره تصوف

نقد تشیع به تصوف

غالب صوفیان سلسل خود را به یکی از امامان شیعه(ع) می‌رسانند، اما کتاب‌های حدیث شیعه از طعن و رد ائمه نسبت به آنان خالی نیست. از جمله رد امام علی(ع) بر حسن بصری که معـروف است که شیطان را برادر او خواند و او را سامری این امت نامید. همچنین، با آنکه صوفیه امام صادق(ع) را از خود شمرده‌اند، اما از او نقل شده است که صوفیان را دشمنان اهل بیت خواند و از آنان بیزاری جست. البته صوفیان این روایات را ضعیف دانسته‌اند.

از قدمای علمای شیعه، ابن بابویه در کتاب اعتقادات برخی از صوفیان را اصحاب اباحه، قائل به حلول و از جملۀ غلات دانسته است. شیخ مفید حلاجیه را از جملۀ ملاحده و زنادیق به شمار آورده است. شیخ طوسی نیز حلاج را در شمار مدعیان دروغین نیابت امام زمان (عج) دانسته است. طبرسی در الاحتجاج و نصیرالدین طوسی در قواعد العقائد عقاید برخی صوفیان را دربارۀ اتحاد، حلول، اسقاط تکلیف، سماع و رقص مردود شمرده‌اند.[۱۲]

متأخران شیعه، در دوران صفویه و پس از آن در زمان قاجار، حملات تندی به صوفیان داشته‌اند. فیض کاشانی در آثارش از صوفیان خرقه‌پوشی که اذکاری از خود می‌بافند، شطح و طامات می‌گویند، از علم و معرفت بی‌خبرند و تفقه در دین را لازم نمی‌دانند و اعمالی خارج از سنت وضع می‌کنند، انتقاد می‌کند. هرچند او خود از تصوف تأثیر گرفته است.[۱۳] برخی عالمان شیعه، اباحى‌گرى و دين‌گريزى، را از اخلاق معمولى اهل خانقاه می‌دانند.[۱۴]

نقد شهید مطهری

شهید مطهری در کنار تأیید عرفا و برخی وجوه تصوف، به نقد برخی عقاید آن می‌پردازد:

یا در رد افکار ملامتیه اعتقاد دارد که اسلام می‌گوید عِرض مؤمن اهمیت دارد. مؤمن حق ندارد کاری کند که شرف و احترام خود را در میان مردم بریزد. اسلام مخالف ریاکاری است اما تظاهر به بدی را هم نکوهش می‌کند و آن را دروغ عملی می‌داند. شهید مطهری مراحل جهاد با نفس و خودخواهی در تصوف را آنجا که به مرحله افراط برسد نمی‌پذیرد و معتقد است اسلام آن را تأیید نمی‌کند.[۱۶]

نزدیکی تشیع و تصوف

از سدۀ هفتم قمری برخی از عالمان شیعه با تلفیق اندیشه‌های صوفیانه و الاهیات و فلسفۀ شیعی، در پی‌ریزی عرفان شیعی کوشیدند. اولین کوشش برای پایه‌گذاری عرفان شیعی در میان علمای امامیه از سوی ابن میثم بحرانی صورت گرفت. گفته‌اند که شرح نهج‌البلاغۀ او مشتمل بر حکمت عملی، کلام و تصوف است. شهید اول، صوفیانِ مشغول عبادت و مقید به شریعت را تأیید کرده است. از برجسته‌ترین نمایندگان شیعۀ امامیه در پیوند تصوف و تشیع، سید حیدر آملی است که در جامع الاسرار خود به وحدت تصوف و تشیع قائل شده است. وی با تأکید بر آنکه صوفیان حقیقی پیروان امامت بوده‌اند، نقش مهمی در آشتی دادن تفکرات شیعی با آراء صوفیانه داشت.

علامه مجلسی با اصل تصوف مخالف نبود و میان کسانی چون ابن طاووس، ابن فهد حلی، شهید ثانی و شیخ صفی‌الدین اردبیلی که به تصوف شهرت داشتند، و صوفیانی که به زعم او در دین بدعت آوردند و با امامان(ع) به معارضه پرداختند، تفاوت قائل بود و گروه اول را بر طریق حق می‌دانست. عالمانی از جمله شیخ بهایی، به رغم انتقاد از برخی جنبه‌های تصوف، به دیدگاه‌های صوفیان بسیار نزدیک شدند. قاضی نورالله شوشتری نیز کوشید تا میان عارفان و فلاسفه توافق به وجود آورد. از جملۀ عالمان شیعی که بر مشایخ تصوف عصر خود انتقاد داشتند، اما با عنصر اصلی تصوف موافق، و حتى خود از گروندگان به عرفان بودند، می‌توان به ملاصدرا و شاگردان و دامادان او، عبدالرزاق لاهیجی و فیض کاشانی اشاره کرد.

برخی علمای شیعه میان صوفیان ملتزم به ظاهر و باطن شرع، و آنان که آداب و تعالیم غیرشرعی دارند، فرق می‌نهند. اینان با آداب خانقاه‌نشینی و سلسله‌های صوفیانه میانه ندارند و از به کار بردن کلمۀ تصوف می‌پرهیزند و از آراء متقدمان صوفیه به عرفان تعبیر می‌کنند.[۱۷]

احترامی که تشیع و تصوف به تساوی برای امام علی(ع) قائلند، نشان می‏‌دهد که چگونه تشیع و تصوف، در نهایت به یکدیگر می‏‌پیوندند. تصوف دارای شریعت خاص خود نیست، بلکه صرفا طریقت است اما تشیع هم شریعت و هم طریقت دارد. تشیع در جنبه طریقتی خود در بسیاری موارد مانند تصوف است همچنین در جنبه‏‌های شریعتی و کلامی شیعه، پاره‏‌ای عناصر عرفانی به چشم می‏‌خورد که آن را به تصوف نزدیک می‏‌کند.[۱۸]

گرایش به ولی، قرار دادن شیخ به تبعیت از امامت، گرایش به پیشه‌وری، گرایش به اعداد و حروف و تطبیق آن با افکار مهدی باورانه، از اثرپذیری تصوف از شیعه است.[۱۹]

جامع الاسرار و منبع الانوار اثر سید حیدر آملی

مطالعه بیشتر

  • جامع الاسرار و منبع الانوار، سید حیدر آملی، ترجمه محمد رضا جوزی، نشر هرمس.
  • تاریخ تصوف و عرفان، علی اصغر حلبی، انتشارات زوار.
  • شناخت عرفان و عارفان ایرانی، علی اصغر حلبی، انتشارات زوار.
  • تشیع و تصوف، کامل المصطفی الشیبی، ترجمه علیرضا ذکاوتی، انتشارات امیرکبیر.
  • تصوف، مقدمه‌ای بر عرفان اسلامی، آنه ماری شیمل، انتشارات حکمت.


منابع

  1. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۲، ص۲۹۱ ، بیروت، دارصعب، بی‌تا.
  2. جان، آر، هینلز، فرهنگ ادیان جهان، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، بی‌جا، چ۱، ۱۳۸۵ش، ص۴۶۷.
  3. مرعشی نجفی، شهاب الدین، شرح احقاق الحق و ازهاق الباطل، قم، مکتبه آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی، بی‌تا، ج۱، ص۱۸۳.
  4. جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا طلوع دولت صفوی، قم، انتشارات انصاریان، چ۱، ۱۳۸۵ش، ص۷۶۰.
  5. جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا طلوع دولت صفوی، ص۷۶۲.
  6. ر.ک: تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا طلوع دولت صفوی، ص۷۶۲.
  7. شیبی، کامل مصطفی، تشیع و تصوف، ص۳۶۷، ترجمه‌ی علی‌رضا ذکاوتی قراگزلو، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۹ش.
  8. فضایی، یوسف، تحقیق در تاریخ و عقاید شیخی‌گری و بهایی‌گری، تهران، آشیانه‌ی کتاب، دوم، ۱۳۸۴ش، ص۲۱.
  9. میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، بیروت، مؤسسه‌ی آل‌البیت(ع) لاحیاء التراث، چ۳، ۱۴۰۸ق، ج۱۲، ص۳۲۳، ح۱۴۲۰۵.
  10. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چ۴، ۱۳۶۵ش،ج۵، ص۶۵.
  11. هاشمی‌خوئی، حبیب الله، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۱۶ ، تهران، مكتبه الاسلامیه، چ ۴.
  12. دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۵، ص۵۹۵۷
  13. دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۵، ص۵۹۵۷
  14. بحران اباحه‌گرى در تصوف، متولی امامی سید محمد حسین، پگاه حوزه، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم،
  15. مجموعه آثار، مطهری، مرتضی، ج۲۳، ص۲۳۷
  16. مجموعه آثار، مطهری، مرتضی، ج۲۳، ص۲۳۵
  17. دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۵، ص۵۹۵۷
  18. نسبت تشیع و تصوف، سید حسین نصر، سید هادی رضوی، محمد سوری، بازتاب اندیشه 1386 شماره 85
  19. بررسي وجوه اشتراک و افتراق ميان تصوف و تشيع، احمدپور محمدامين, ضروني قدرت اله، عرفانيات در ادب فارسي (ادب و عرفان (ادبستان)، زمستان ۱۳۹۱، دوره ۴، شماره ۱۳