|
|
(۲۰ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد) |
خط ۱: |
خط ۱: |
| {{در دست ویرایش|کاربر=A.rezapour }}
| |
| {{شروع متن}} | | {{شروع متن}} |
| {{سوال}} | | {{سوال}} |
| بر اساس آیهٔ ۴۳ سورهٔ فرقان، مراد از کسی که هوای نفس اش را خدای خود قرار داده و به هلاکت رسیده است، کیست. | | بر اساس آیهٔ ۴۳ سورهٔ فرقان، مراد از کسی که هوای نفسش را خدای خود قرار داده کیست. |
| {{پایان سوال}} | | {{پایان سوال}} |
| {{پاسخ}} | | {{پاسخ}}آیه ۴۳ [[سوره فرقان]] تصریح دارد که عدهای [[هوای نفس]] خود را خدای خود گرفتهاند که مقصود از آن اطاعت و پیروی کردن کامل از نفس است. این مضمون در آیات دیگر [[قرآن]] نیز تکرار شده است. مفسران معنای هوای نفس را مطلق هوس، شهوت و میل نفسانی در نظر گرفتهاند. براساس این آیه، هرکس هوای نفسش بر دینش چیره گردد، هوای نفس را به خدایی گرفته و امید به هدایت چنین کسی نیست. |
| کلمهٔ «هوی» به معنای میل نفس به سوی شهوت است، بدون این که آن شهوات را با عقل خود تعدیل کرده باشد، و مراد از «معبود گرفتن هوای نفس»، اطاعت و پیروی کردن آن است، بدون این که خدا را رعایت کند. خدایتبار و تعالی در کلام خود، مکرر از پیروی از هوای نفس مذمت کرده و اطاعت از هر چیزی را عبادت آن چیز خوانده و فرموده: {{قرآن|أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ وَ أَنِ اعْبُدُونِی}}<ref>یس / ۶۱–۶۰</ref>؛ «ای بنی آدم آیا با شما عهد نکردم که شیطان را نپرستید؟ که او برای شما دشمنی است آشکار و این که مرا بپرستید.»؟
| |
|
| |
|
| و جمله {{قرآن|أَ فَأَنْتَ تَکونُ عَلَیْهِ وَکیلًا}} استفهامی است انکاری و معنایش این است که تو وکیل و سرپرست او و قائم به امور او نیستی تا به دلخواه خود به سوی راه رشد هدایتش کنی، پس تو چنین قدرتی نداری که با این که خدا گمراهش کرده و اسباب هدایتش را از او قطع نموده، تو هدایتش کنی و در همین معنا فرموده: {{قرآن|إِنَّک لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ}}<ref>قصص / ۵۶.</ref>؛ «تو نمیتوانی هر که را که دلت بخواهد هدایت کنی».
| | ادامه این آیه بیانگر این نکته است که دعوت پیامبر در اینگونه اشخاص که هوای نفس خود را معبود خویش قرار دادند، اثری ندارد و نمیتواند در هدایت آنان کارساز باشد. |
|
| |
|
| و نیز فرموده: {{قرآن|وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ}}<ref>فاطر / ۲۲.</ref>؛ «تو نمیتوانی مرده در گور را بشنوانی». | | == متن و ترجمه آیه == |
| | | {{قرآن بزرگ|أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلٰهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلًا |
| و این آیه به منزله اجمالی است برای تفصیلی که در آیه: {{قرآن|أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلی عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشاوَه فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ}}،<ref>جاثیه / ۲۳.</ref> آمده است.
| | | سوره = فرقان |
| | | | آیه = ۴۳ |
| از آنچه که در معنای آیه گذشت، روشن شد که جملهٔ {{قرآن|اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ}} نظمی طبیعی دارد و آن این است که جمله «اتخذ»، فعلی است متعدی به دو مفعول که «الهه» مفعول اول و «هواه» مفعول دوم آن است و همین نظم با سیاق سازگاری دارد، چون گفتگو در سیاق آیات، پیرامون شرک مشرکین و عدول شان از پرستش خدا به پرستش بتها و اعراض شان از اطاعت حق، یعنی اطاعت خدا و رو آوردن شان به اطاعت هوی، منشأ اصلی شرک بود و این طائفه قبول داشتند که اله و معبودی مطاع دارند و درست هم فهمیده بودند، چیزی که هست معتقد بودند آن اله مطاع، همان هوای نفس خودشان است، لذا همان را مطاع خود گرفته به جای این که حق را اطاعت کنند آن را اطاعت کردند و هوی را در جای حق نشاندند، نه این که مطاع را در جای غیر مطاع نشانده باشند، دقت فرمائید.
| | | ترجمه = آیا آن کس را که هوای نفس را به خدایی گرفته بود دیدی؟ آیا تو ضامن او هستی؟ |
| | | }} |
| با همین بیان روشن میشود این که جمعی از مفسرین گفتهاند: کلمه «هواه» مفعول اول و کلمه «الهه» مفعول دوم فعل «اتخذ» است و چون تعجب همه ناشی از خدا شدن هواست، لذا هوی را مقدم ذکر کرده، صحیح نیست. و هم چنین کلام بعضی دیگر که گفتهاند این تقدم و تأخر به منظور افادهٔ حصر بوده، زیرا همانطور که گفتیم اصلاً تقدیم و تأخیری در نظم آیه نیست، تا این محملها را برایش درست کنیم.}}<ref>طباطبایی، محمد حسین؛ المیزان، ترجمه: موسوی همدانی، محمد باقر، قم، جامعه مدرسین، ج۱۵، ص۳۰۹</ref>
| |
|
| |
|
| در نتیجه منظور آن است که آنها یک بت دارند و آن هوای نفس آنها است و تمام کارهایشان از آن سرچشمه میگیرد. | | == معبود گرفتن هوای نفس == |
| | مفسران در معنای هوا معانی متعددی را ذکر کردهاند. برخی گفتهاند مشرکان سنگ و بت را میپرستیدند.<ref>میبدی، احمد بن محمد، کشف الاسرار و عدة الابرار، تحقیق علیاصغر حکمت، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۹۳ش، ج۷، ص: ۳۷.</ref>جمع دیگری معتقدند منظور آن است که آنها حتی در انتخاب کردن بتها هیچگونه منطقی را رعایت نمیکنند، بلکه هرگاه چشمشان به قطعه سنگ یا درخت جالبی میافتاد یا چیز دیگر که هوس آنها را برمیانگیخت، آن را به عنوان «معبود» برمیگزیدند، در برابر آن زانو زده و قربانی میکردند.<ref>مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۴ش، ج۱۵، ص۱۰۰.</ref> |
|
| |
|
| در حالی که جمع دیگری معتقدند منظور آن است که آنها حتی در انتخاب کردن بتها هیچ گونه منطقی را رعایت نمیکنند، بلکه هر گاه چشم شان به قطعه سنگ یا درخت جالبی میافتاد یا چیز دیگر که هوس آنها را برمیانگیخت آن را به عنوان «معبود» برمیگزیدند و در برابر آن زانو میزدند، قربانی میکردند و حل مشکلات خود را از آن میخواستند!.
| | [[عبداللّه بن عباس]] گفته است: مراد از «هوا» شهوت است.<ref>ابوالفتوح رازی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ج۱۴، ص: ۲۳۱.</ref> بیشتر مفسران هوا را مطلق هوا و هوس معنا کردهاند که میتواند مصادیق زیادی داشته باشد.<ref>طبرسی، ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج۱۷، ص: ۲۱۰.</ref> اینان گفتهاند کلمه «هوا» به معنای میل نفس به سوی شهوت است، بدون اینکه آن شهوات را با عقل خود تعدیل کرده باشد.<ref>طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، قم، مؤسسه انتشارات اسلامی، ۱۳۸۲ش، ج۱۵، ص۳۰۸.</ref> این قول نیز وجود دارد که به هر معبودی غیر از حق، هوا گفته میشود.<ref>قرائتی، محسن، تفسیر نور، تهران، مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، ۱۳۸۸ش، ج۶، ص۲۶۰.</ref> |
|
| |
|
| اتفاقاً در شأن نزول آیهٔ فوق، روایتی نقل کردهاند که مؤید این معنای است و آن این که: در یکی از سالها کار بر قریش در مکه سخت شد و در اطراف پراکنده شدند، بعضی از آنها همین که به درخت زیبا یا سنگ جالبی برخورد میکردند آن را میپرستیدند، نام آن را اگر سنگ بود «صخره سعادت» گذاشته، برایش قربانی میکردند و خون قربانی را بر آن میپاشیدند و حتی درمان بیماریهای حیوانات خود را، از آن میخواستند! اتفاقاً روزی عربی آمد و میخواست شترهای خود را به آن صخره بمالد و تبرک جوید شترها رم کردند و در بیابان پراکنده شدند او شعری گفت که مضمونش این بود: من به سراغ صخره سعادت آمدم تا پراکندگی ما را جمع کند، اما او جمع ما را به پراکندگی کشاند. سپس گفت: این سنگ سعادت چیست جز یک قطعه سنگ همسان زمین، نه انسان را به گمراهی میکشاند و نه به هدایت!
| | مراد از «معبود گرفتن هوای نفس» اطاعت و پیروی کردن آن است.<ref>طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۵، ص۳۰۸.</ref> براساس این آیه، هرکس هوای نفسانیاش بر دینش چیره شود، هوای نفس را به خدایی گرفته و امید به هدایت چنین کسی نیست.<ref>مغنیه، ترجمه تفسیر کاشف، ج۵، ص: ۷۶۵.</ref> انسان اگر از خدا پیروی کند معبود او خداست و اگر از هوای نفس اطاعت نماید، معبود او هوای نفس است، چنانکه پیروی از وسوسه شیطان، عبادت شیطان است.<ref>قرشی، تفسیر احسن الحدیث، ج۷، ص: ۳۰۱.</ref> |
|
| |
|
| مرد دیگری از عرب یکی از این قطعه سنگها را دید در حالی که روباهی بر آن بول میکرد، او این شعر را سرود: آیا معبود است موجودی که روباه بر آن بول میکند؟ مسلماً ذلیل است کسی که روباهان بر آن بول میکنند.
| | معبود گرفتن هوای نفس در آیات متعددی ذکر شده است: «آیه ۲۳ [[سوره جاثیه]]». «آیه ۲۸ [[سوره کهف]]». «آیه ۱۶ [[سوره طه]]». «آیه ۵۰ [[سوره قصص]]». «آیه ۲۶ [[سوره ص]]». «آیه ۷۱ [[سوره مومنون]]». |
|
| |
|
| دو تفسیر بالا با هم منافاتی ندارند، اصل بتپرستی که زائیده خرافات است یک نوع هواپرستی است و انتخاب بتهای گوناگون بدون هیچ منطقی، آن نیز شاخهٔ دیگری از هوا پرستی است.<ref>مکارم شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۴ ه. ش، ج۱۵، ص۱۰۱</ref>
| | == عدم قدرت پیامبر(ص) بر هدایت برخی مردم == |
| | معنای جمله {{قرآن|أَ فَأَنْتَ تَکونُ عَلَیْهِ وَکیلًا|ترجمه=آیا تو ضامن او هستی؟|سوره=فرقان|آیه=۴۳}} این است که پیامبر وکیل و سرپرست مردم نیست تا به دلخواه خود هدایتشان کند. پیامبر(ص) چنین قدرتی ندارد که وقتی خداوند اسباب هدایت فردی را قطع نموده، او هدایتش کند.<ref>طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۵، ص۳۰۸.</ref> |
|
| |
|
| بنابراین، انسان اگر از خدا پیروی کند، معبود او خداست و اگر از هوای نفس اطاعت نماید، معبود او هوای نفس است. مطاع هر کس معبود اوست، چنان که پیروی از وسوسه شیطان عبادت شیطان است: {{قرآن|أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ.<ref>یس / ۶۰.</ref>
| | این بخش آیه حاکی از این دانسته شده که دعوت پیامبر در اینگونه اشخاص که هوای نفس خود را معبود خویش قرار دادند، اثری ندارد، و پیامبر نمیتواند در هدایت آنان کارساز باشد.<ref>قرشی، تفسیر احسن الحدیث، ج۷، ص: ۳۰۱.</ref> |
|
| |
|
| و خداوند متعال به دنبال این آیه، میفرمایند که دعوت آن حضرت در این گونه اشخاص اثری ندارد، یعنی: تو نمیتوانی در هدایت او کارساز باشی، نظیر {{قرآن|وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ}}<ref>فاطر / ۲۲.</ref> و نظیر: {{قرآن|أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلی عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشاوَه فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ…}}.<ref>جاثیه / ۲۳.</ref>
| | آیات بسیاری در قرآن به این موضوع اشاره کردهاند که پیامبر(ص) بر مردم سیطره ندارد و نمیتواند آنان را هدایت کند: |
| | * {{قرآن|ترجمه=تو نمیتوانی کسی را که دوست داری هدایت کنی.|سوره=قصص|آیه=۵۶}} |
| | * تو مأمور به اجبار آنها (به ایمان) نیستی.<ref>سوره ق آیه ۴۵.</ref> |
| | * تو مسلط و توانا بر (تبدیل کفر و ایمان) آنها نیستی.<ref>سوره غاشیه آیه ۲۲.</ref> |
|
| |
|
| خلاصه قلمرو معنوی این آیه بسیار گسترده است و هر کس را شامل میشود، هر چند مصداق بارز آن مشرکان صدر اسلام میباشند.
| |
| {{پایان پاسخ}} | | {{پایان پاسخ}} |
| {{مطالعه بیشتر}}
| |
|
| |
| == معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر ==
| |
| ۱ـ اطیب البیان فی تفسیر القرآن، عبدالحسین طیب، ج ۹، ص۶۲۹.
| |
|
| |
| ۲ـ احسن الحدیث، علی اکبر قرشی، ج۷، ص۳۰۱.
| |
| {{پایان مطالعه بیشتر}}
| |
|
| |
|
| == منابع == | | == منابع == |
خط ۵۰: |
خط ۴۴: |
| }} | | }} |
| {{تکمیل مقاله | | {{تکمیل مقاله |
| | شناسه = | | | شناسه =شد |
| | تیترها = | | | تیترها =شد |
| | ویرایش = | | | ویرایش =شد |
| | لینکدهی = | | | لینکدهی =شد |
| | ناوبری = | | | ناوبری = |
| | نمایه = | | | نمایه = |
| | تغییر مسیر = | | | تغییر مسیر = |
| | ارجاعات = | | | ارجاعات = |
| | بازبینی = | | | بازبینی =شد |
| | تکمیل = | | | تکمیل = |
| | اولویت = | | | اولویت =ج |
| | کیفیت = | | | کیفیت =ب |
| }} | | }} |
| {{پایان متن}} | | {{پایان متن}} |