۶۰۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳: | خط ۳: | ||
عمر چه ارتباطی با یهودیان داشت؟ | عمر چه ارتباطی با یهودیان داشت؟ | ||
{{پایان سوال}} | {{پایان سوال}} | ||
{{پاسخ}} | {{پاسخ}} | ||
از منابع تاریخی چنین بر میآید که عمر در زمان حکومتش نیز ارتباط چندان خوبی با یهودیان نداشت و آنها را از سراسر [[حجاز]] به [[شام]] تبعید کرد<ref>محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه مهدوی دامغانی، محمود، تهران، فرهنگ و اندیشه، ۱۳۷۴، ج۲، ص۲۴۴.</ref> و در مواردی آنها و مسیحیان (اهل ذمه) را مجبور | == اخراج یهودیان از حجاز == | ||
بنابر گزارشهای تاریخی رفتار [[عمر بن خطاب]] با [[یهودیان]]، قبل و بعد از دستیابی حکومت، چندان خوب نبود. واقدی گزارشی را ذکر کرده است که عمر در زمان [[پیامبر اکرم(ص)]] پس از شنیدن سخنان ناپسند یهودیان و منافقین در اهانت به پیامبر(ص)، از پیامبر(ص) خواست به او اجازه دهد تا هر یهودی یا منافقی را که به پیامبر نسبت ناروا دهد، به قتل برساند. پیامبر اکرم(ص) به او اجازه نداد و فرمود آنها در ذمه ما هستند.<ref>واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ترجمه مهدوی دامغانی، محمود، تهران، نشر دانشگاهی، ۱۳۶۹، ص۲۲۹.</ref> | |||
از منابع تاریخی چنین بر میآید که عمر در زمان حکومتش نیز ارتباط چندان خوبی با یهودیان نداشت و آنها را از سراسر [[حجاز]] به [[شام]] تبعید کرد<ref>محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه مهدوی دامغانی، محمود، تهران، فرهنگ و اندیشه، ۱۳۷۴، ج۲، ص۲۴۴.</ref> و در مواردی آنها و مسیحیان (اهل ذمه) را مجبور کرد، لباس مخصوص بپوشند تا از مسلمانان متمایز شوند.<ref>ابن اثیر، عز الدین، الکامل، ترجمه حالت، ابوالقاسم، خلیلی، عباس، تهران، موسسه مطبوعاتی علمی، ۱۳۷۱، ج۲۳، ص۱۶۲.</ref> | |||
بلاذری آورده است: بعد از کسب غنیمت [[فدک]] از یهودیان توسط [[مسلمانان]]، نیمی از آن خالصه رسول خدا(ص) گردید؛ اما اهالی یهود فدک همچنان در آن باقی بودند. خلیفه دوم پس از دستیابی به حکومت عدهای چون [[مالک بن تیهان]]، [[سهل بن خثیمه]] و [[زید بن ثابت]] را برای قیمتگذاری به فدک فرستاد. آنها نیمی از خاک آنجا را قیمتگذاری کردند. عمر بهای آن را به یهودیان پرداخت کرد و آنها را به شام کوچاند.<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ترجمه توکل، محمد، تهران، نقره، ۱۳۳۷، چاپ اول، ص۴۴.</ref> | بلاذری آورده است: بعد از کسب غنیمت [[فدک]] از یهودیان توسط [[مسلمانان]]، نیمی از آن خالصه رسول خدا(ص) گردید؛ اما اهالی یهود فدک همچنان در آن باقی بودند. خلیفه دوم پس از دستیابی به حکومت عدهای چون [[مالک بن تیهان]]، [[سهل بن خثیمه]] و [[زید بن ثابت]] را برای قیمتگذاری به فدک فرستاد. آنها نیمی از خاک آنجا را قیمتگذاری کردند. عمر بهای آن را به یهودیان پرداخت کرد و آنها را به شام کوچاند.<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ترجمه توکل، محمد، تهران، نقره، ۱۳۳۷، چاپ اول، ص۴۴.</ref> | ||
در برخی گزارشها برخورد با رأفت عمر نیز ذکر شده است؛ چنانکه در تسلیمنامه تصرف شهر اورشلیم توسط مسلمانان، شرط شد یهودیان اجازه سکونت در آن شهر را داشته باشند.<ref>عزالدین ابن اثیر، پیشین، ج۲۴، ص۱۰۷.</ref> | |||
== دلایل برخورد عمر با یهودیان == | |||
ابنسعد در کتاب الطبقات الکبری در بیان دلیل برخورد و اخراج یهودیان از حجاز آورده است: چون خداوند غنایم [[خیبر]] را در اختیار رسول خدا(ص) گذاشت، برخی از این زمینها میان مسلمانان تقسیم شد. شمار کارگران مسلمان برای کشت کردن در آن زمینها کفایت نمیکرد. پیامبر(ص) آن کشتزارها را در اختیار یهودیان گذاشت تا کار کنند و نیمی از محصول برای آنها باشد؛ اما در زمان عمر بن خطاب با اضافه شدن کارگران مسلمان، زمینها از یهودیان گرفته شد و به مسلمانان واگذار گردید و پس از مدتی یهودیان را به شام تبعید کرد.<ref>محمد بن سعد، پیشین، ج۲، ص۱۱۲.</ref> | |||
برخی دیگر از منابع علت اخراج یهودیان توسط عمر را روایتی از پیامبر اکرم(ص) ذکر کردهاند که پیامبر در آن روایت فرمود: در جزیره العرب نباید دو دین وجود داشته باشد.<ref>محمد بن عمر واقدی، پیشین، ص۵۴۷.</ref> در گزارش دیگر آمده ضرب و شتم عبدالله بن عمر توسط یهودیان در منطقه خیبر، سبب شد عمر تصمیم به اخراج آنها بگیرد.<ref>ابن هشام، سیرت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ترجمه رسولی محلاتی، سید هاشم، تهران، کتابچی، ۱۳۷۵، چاپ ۵، ج۲، ص۲۴۲.</ref> | برخی دیگر از منابع علت اخراج یهودیان توسط عمر را روایتی از پیامبر اکرم(ص) ذکر کردهاند که پیامبر در آن روایت فرمود: در جزیره العرب نباید دو دین وجود داشته باشد.<ref>محمد بن عمر واقدی، پیشین، ص۵۴۷.</ref> در گزارش دیگر آمده ضرب و شتم عبدالله بن عمر توسط یهودیان در منطقه خیبر، سبب شد عمر تصمیم به اخراج آنها بگیرد.<ref>ابن هشام، سیرت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ترجمه رسولی محلاتی، سید هاشم، تهران، کتابچی، ۱۳۷۵، چاپ ۵، ج۲، ص۲۴۲.</ref> | ||
ویرایش