امتناع سه مسلمان از حضور در جنگ تبوک: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴: خط ۴:
تفسیر و شأن نزول آیهٔ ۱۱۸ سورهٔ توبه چیست.
تفسیر و شأن نزول آیهٔ ۱۱۸ سورهٔ توبه چیست.
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}
{{پاسخ}}
{{پاسخ}}آیه ۱۱۸ [[سوره توبه]] درباره سه نفر از مسلمانان است که از حضور در [[جنگ تبوک]] امتناع کردند و پس از آنکه پیامبر(ص) و یارانش برگشتند آنان توبه کردند اما پذیرش توبه آنان به تأخیر افتاد و طبق روایات پیامبر(ص) و مسلمانان با آنان قطع رابطه کردند تا جایی که زمین برای زندگی آنان تنگ شد. و پس از گذشتن چند وقت توبه آنان پذیرفته شد.


== متن آیه ==
== متن آیه ==
خط ۱۲: خط ۱۲:
| ترجمه = و [نيز] بر آن سه تن كه بر جاى مانده بودند، [و قبول توبه آنان به تعويق افتاد] تا آنجا كه زمين با همه فراخى‌اش بر آنان تنگ گرديد، و از خود به تنگ آمدند و دانستند كه پناهى از خدا جز به سوى او نيست. پس [خدا] به آنان [توفيق ]توبه داد، تا توبه كنند. بى ترديد خدا همان توبه‌پذير مهربان است.
| ترجمه = و [نيز] بر آن سه تن كه بر جاى مانده بودند، [و قبول توبه آنان به تعويق افتاد] تا آنجا كه زمين با همه فراخى‌اش بر آنان تنگ گرديد، و از خود به تنگ آمدند و دانستند كه پناهى از خدا جز به سوى او نيست. پس [خدا] به آنان [توفيق ]توبه داد، تا توبه كنند. بى ترديد خدا همان توبه‌پذير مهربان است.
}}
}}
هم چنین آن سه نفر را که (در مدینه) بازماندند و از شرکت در جنگ تبوک خودداری کردند و مسلمانان از آنان قطع رابطه نمودند تا آن حد که زمین با همه وسعتش بر آن‌ها تنگ شد و (حتی) جائی در وجود خویش برای خود نمی‌یافتند و دانستند که پناهگاهی از خدا جز به سوی او نیست در آن هنگام خدا آنان را مشمول رحمت خود ساخت و خداوند توبهٔ آن‌ها را پذیرفت که خداوند توبه پذیر و مهربان است.
== شأن نزول ==
== شأن نزول ==
مفسران گفته‌اند که آیهٔ نخست در مورد غزوهٔ تبوک و مشکلات طاقت فرسائی که به مسلمانان در این جنگ رسید نازل شده، این مشکلات به قدری بود که گروهی تصمیم به بازگشت گرفتند، اما لطف و توفیق الهی شامل حال شان شد و هم چنان پابرجا ماندند. از جمله کسانی که می‌گویند آیه در مورد او نازل شده، ابوحیثمه است که از یاران پیامبر(ص) بود، نه از منافقان، ولی بر اثر سستی از حرکت به سوی میدان تبوک به اتفاق پیامبر(ص) خودداری کرد. ده روز از این واقعه گذشت. هوا گرم و سوزان بود، روزی نزد همسران خود آمد، در حالی که سایبان‌های او را مرتب و آماده و آب خنک مهیا و طعام خوبی فراهم ساخته بودند، او ناگهان در فکر فرورفت و به یاد پیشوای خود پیامبر(ص) افتاد و گفت: رسول خدا(ص) که هیچ گناهی ندارد و خداوند گذشته و آینده او را تضمین فرموده، در میان بادهای سوزان بیابان اسلحه به دوش گرفته، و رنج این سفر دشوار را بر خود تحمل کرده، ابوحیثمه را ببین که در سایه خنک و کنار غذای آماده و زنان زیبا قرار گرفته است، این انصاف نیست. سپس رو به همسران خود کرد و گفت: به خدا قسم با هیچ‌کدام از شما یک کلمه سخن نمی‌گویم و در زیر این سایبان قرار نمی‌گیرم، تا به پیامبر(ص) ملحق شوم، این سخن را گفت و زاد و توشه برگرفت و بر شتر خود سوار شد و حرکت کرد، هر قدر همسرانش خواستند با او سخن بگویند او کلمه ای بر زبان جاری نکرد و هم چنان به حرکت ادامه داد تا به نزدیکی تبوک رسید. مسلمانان به یکدیگر می‌گفتند: این سواری است که از کنار جاده می‌گذرد، اما پیامبر(ص) فرمود: ای سوار! ابوحیثمه باشی بهتر است. هنگامی که نزدیک شد و مردم او را شناختند گفتند: آری ابو حیثمه است، شتر خود را بر زمین خواباند و به پیامبر(ص) سلام گفت، و ماجرای خویش را بازگو کرد، پیامبر(ص) به او خوش آمد گفت و برای او دعا فرمود. به این ترتیب او از جمله کسانی بود که قلبش متمایل به باطل شده بود، اما به خاطر آمادگی روحی، خداوند او را متوجه حق ساخت و ثابت قدم گردانید.
سه نفر از مسلمانان به نام کعب بن مالک و مراره بن ربیع و هلال بن امیه از شرکت در جنگ تبوک و حرکت همراه پیامبر(ص) سرباز زدند، ولی این به خاطر آن نبود که جزء دار و دسته منافقان باشند، بلکه به خاطر سستی و تنبلی بود، چیزی نگذشت که پشیمان شدند. هنگامی که پیامبر(ص) از صحنهٔ تبوک به مدینه بازگشت، خدمتش رسیدند و عذرخواهی کردند، اما پیامبر(ص) حتی یک جمله با آن‌ها سخن نگفت و به مسلمانان نیز دستور داد که احدی با آن‌ها سخن نگوید. آن‌ها در یک محاصرهٔ عجیب اجتماعی قرار گرفتند، تا آن جا که حتی کودکان و زنان آنان نزد پیامبر(ص) آمدند و اجازه خواستند که از آن‌ها جدا شوند، پیامبر(ص) اجازه جدائی نداد، ولی دستور داد که به آن‌ها نزدیک نشوند.
 
در مورد آیهٔ دوم شان نزول دیگری نقل شده که خلاصه اش چنین است: سه نفر از مسلمانان به نام کعب بن مالک و مراره بن ربیع و هلال بن امیه از شرکت در جنگ تبوک و حرکت همراه پیامبر(ص) سرباز زدند، ولی این به خاطر آن نبود که جزء دار و دسته منافقان باشند، بلکه به خاطر سستی و تنبلی بود، چیزی نگذشت که پشیمان شدند. هنگامی که پیامبر(ص) از صحنهٔ تبوک به مدینه بازگشت، خدمتش رسیدند و عذرخواهی کردند، اما پیامبر(ص) حتی یک جمله با آن‌ها سخن نگفت و به مسلمانان نیز دستور داد که احدی با آن‌ها سخن نگوید. آن‌ها در یک محاصرهٔ عجیب اجتماعی قرار گرفتند، تا آن جا که حتی کودکان و زنان آنان نزد پیامبر(ص) آمدند و اجازه خواستند که از آن‌ها جدا شوند، پیامبر(ص) اجازه جدائی نداد، ولی دستور داد که به آن‌ها نزدیک نشوند.
 
فضای مدینه با تمام وسعتش چنان بر آن‌ها تنگ شد که مجبور شدند برای نجات از این خواری و رسوائی بزرگ، شهر را ترک گویند و به قلهٔ کوه‌های اطراف مدینه پناه ببرند. از جمله مسائلی که ضربه شدیدی بر روحیهٔ آن‌ها وارد کرد این بود که کعب بن مالک می‌گوید روزی در بازار مدینه با ناراحتی نشسته بودم دیدم یک نفر مسیحی شامی سراغ مرا می‌گیرد، هنگامی که مرا شناخت نامه ای از پادشاه غسان به دست من داد که در آن نوشته بود اگر صاحبت تو را از خود رانده به سوی ما بیا، حال من منقلب شد گفتم ای وای بر من، کارم به جائی رسیده است که دشمنان در من طمع دارند! خلاصه بستگان آنها غذا می‌آوردند، اما حتی یک کلمه با آن‌ها سخن نمی‌گفتند. مدتی به این صورت گذشت و پیوسته انتظار می‌کشیدند که توبهٔ آن‌ها قبول شود و آیه ای که دلیل بر قبولی توبهٔ آن‌ها باشد نازل گردد، اما خبری نبود. در این هنگام فکری به نظر یکی از آنان رسید و به دیگران گفت: اکنون که مردم با ما قطع رابطه کرده‌اند، چه بهتر که ما هم از یکدیگر قطع رابطه کنیم (درست است که ما گنه کاریم ولی باید از گنهکاری دیگری خشنود نباشیم). آن‌ها چنین کردند به طوری که حتی یک کلمه با یکدیگر سخن نمی‌گفتند و دو نفر از آنان با هم نبودند و به این ترتیب سر انجام پس از پنجاه روز توبه و تضرع به پیشگاه خداوند، توبه آنان قبول شد و آیه فوق در این زمینه نازل گردید.
 
== زندان محاصره اجتماعی گناه کاران ==
این آیات نیز هم چنان از جنگ تبوک و مطالب گوناگونی که پیرامون این رویداد بزرگ اسلامی به وقوع پیوست، سخن می‌گوید. در نخستین آیه، اشاره به شمول رحمت بی پایان پروردگار نسبت به پیامبر و مهاجرین و انصار در آن لحظات حساس کرده، می‌گوید: رحمت خدا شامل حال پیامبر(ص) و مهاجران و انصار، همانها که در موقع شدت و بحرانی از او پیروی کردند، شد (لقد تاب الله علی النبی و المهاجرین و الانصار الذین اتبعوه فی ساعه العسره). سپس اضافه می‌کند: این شمول رحمت الهی به هنگامی بود که بر اثر شدت حوادث و فشار ناراحتی‌ها نزدیک بود گروهی از مسلمانان از جاده حق بازگردند (و تصمیم به مراجعت از تبوک بگیرند) (من بعد ما کاد یزیغ قلوب فریق منهم). دگر بار تأکید می‌کند که بعد از این ماجرا، خداوند رحمت خود را شامل حال آن‌ها ساخت و توبهٔ آن‌ها را پذیرفت، زیرا او نسبت به مؤمنان مهربان و رحیم است (ثم تاب علیهم انه بهم رؤف رحیم). نه تنها این گروه عظیم را که در جهاد شرکت کرده بودند، مورد رحمت خویش قرار داد، بلکه آن سه نفر را که از شرکت در جهاد تخلف ورزیده بودند و جنگجویان آن‌ها را پشت سر گذاشتند و رفتند، نیز مشمول لطف خود قرار داد (و علی الثلاثه الذین خلفوا). اما این لطف الهی به آسانی شامل حال آن‌ها نشد، بلکه آن به هنگامی بود که این سه نفر (کعب بن مالک و مراره بن ربیع و هلال بن امیه که شرح حالشان در شان نزول گذشت) در محاصره شدید اجتماعی قرار گرفتند، و مردم همگی با آنها قطع رابطه کردند، و آنچنان که زمین با همه وسعتش بر آنها تنگ شد (حتی اذا ضاقت علیهم الارض بما رحبت). و سینه آنها چنان از اندوه آکنده شد که گوئی جائی در وجود خویش برای خود نمی‌یافتند تا آن جا که خود آن‌ها نیز ازیکدیگر قطع رابطه کردند (و ضاقت علیهم انفسهم). و به این ترتیب همهٔ راه‌ها به روی آن‌ها بسته شد و یقین پیدا کردند که پناهگاهی از خشم خدا جز از طریق بازگشت به سوی او نیست. پس می‌توان گفت در این‌جا تنگی زمین فیزیکی نیست که کره خاکی برای آن‌ها تنگ شود، بلکه حالت روحی و معنوی دارد و کنایه از تنهایی و گوشه‌گیری از دیگران و طرد از جامعه است. (و ظنوا ان لا ملجا من الله الا الیه). بار دیگر رحمت خدا به سراغ آنان آمد و توبه و بازگشت حقیقی و خالصانه را بر آنان آسان ساخت، تا توبه کنند (ثم تاب علیهم لیتوبوا). چرا که خداوند توبه پذیر و رحیم است (ان الله هو التواب الرحیم).
 
یادکرد چند نکته در این خصوص ضروری است:
 
۱. منظور از توبهٔ خدا بر پیامبر(ص): در نخستین آیه مورد بحث خواندیم که خداوند بر پیامبر(ص) و مهاجران و انصار توبه کرد و توبهٔ آن‌ها را پذیرا شد.
 
بدون شک پیامبر معصوم گناهی نداشته که بخواهد از آن توبه کند و خدا توبه او را بپذیرد (هر چند پاره ای از مفسران اهل تسنن تعبیر فوق را دلیل بر صدور لغزشی از پیامبر(ص) در ماجرای تبوک گرفته‌اند). ولی دقت در خود آیه و سایر آیات قرآن کریم به نادرست بودن این تفسیر گواهی می‌دهد، زیرا:
 
اولاً: توبه پروردگار به معنای بازگشت او به رحمت و توجه به بندگان است و در مفهوم آن، گناه یا لغزش نیست، چنان‌که در سورهٔ نساء بعد از ذکر قسمتی از احکام اسلام، می‌فرماید: {{قرآن|یرید الله لیبین لکم و یهدیکم سنن الذین من قبلکم و یتوب علیکم و الله علیم حکیم}}: (خداوند می‌خواهد احکام خود را برای شما تبیین کند و به روش شایسته که قبل از شما بودند شما را هدایت کند و بر شما توبه کند و خداوند عالم و حکیم است).
 
در این آیه و پیش از آن سخن از گناه و لغزشی به میان نیامده، بلکه طبق تصریح همین آیه سخن از تبیین احکام و هدایت به سنت‌های ارزنده پیشین در میان است و این خود نشان می‌دهد که توبه در این‌جا به معنای شمول رحمت الهی نسبت به بندگان است.
 
ثانیاً: در کتب لغت نیز یکی از معانی توبه همین موضوع ذکر شده است، در کتاب معروف قاموس یکی از معانی توبه چنین ذکر شده رجع علیه بفضله و قبوله.
 
و ثالثاً: در آیه مورد بحث، تخلف و انحراف از حق را تنها به گروهی از مؤمنان نسبت می‌دهد با این که توبهٔ الهی را شامل حال همه می‌داند و این خود نشان می‌دهد که توبهٔ خدای تبارک و تعالی در این‌جا به معنای پذیرش عذر بندگان از گناه نیست، بلکه همان رحمت خاص الهی است که در این لحظات سخت به یاری پیامبر(ص) و همه مؤمنان بدون استثناء از مهاجران و انصار آمد و آن‌ها را در امر جهاد ثابت قدم ساخت.
 
۲. چرا از جنگ تبوک به ساعه العسره تعبیر شده است؟!: ساعت از نظر لغت به معنای بخشی از زمان است، خواه کوتاه باشد یا طولانی، البته به زمان‌های خیلی طولانی، ساعت گفته نمی‌شود و عسرت به معنای مشقت و سختی است.
 
تاریخ اسلام نشان می‌دهد که مسلمانان هیچگاه به اندازهٔ جریان تبوک در فشار و زحمت نبودند؛ زیرا از طرفی حرکت به سوی تبوک در موقع شدت گرمای تابستان بود. و از سوی دیگر خشکسالی مردم را به ستوه درآورده بود. و از سوی سوم فصلی بود که می‌بایست مردم همان مقدار محصولی که بر درختان بود جمع‌آوری و برای طول سال خود آماده کنند. از همه اینها گذشته فاصله میان مدینه و تبوک بسیار طولانی بود. و دشمنی که می‌خواستند با او روبرو شوند، امپراطوری روم شرقی، یکی از نیرومندترین قدرتهای جهان روز بود.
 
اضافه بر این‌ها، مرکب و آذوقه در میان مسلمانان به اندازه ای کم بود که گاه ده نفر مجبور می‌شدند به نوبت از یک مرکب استفاده کنند، بعضی از پیاده‌ها حتی کفش بپانداشتند و مجبور بودند با پای برهنه از ریگ‌های سوزان بیابان بگذرند، از نظر غذا و آب به قدری در مضیقه بودند که گاهی یک دانه خرما را چند نفر به نوبت، در دهان گرفته و می‌مکیدند تا موقعی که تنها هسته آن باقی می‌ماند و یک جرعه آب را چند نفر می‌نوشیدند. ولی با تمام این اوصاف مسلمانان غالباً روحیهٔ قوی و محکم داشتند و علی‌رغم تمام این مشکلات به سوی دشمن همراه پیامبر(ص) حرکت کردند و با این استقامت و پایمردی عجیب، درس بزرگی برای همهٔ مسلمین جهان در تمام قرون و اعصار به یادگار گذاشتند، درسی که برای همهٔ نسل‌ها کافی بود و وسیلهٔ پیروزی و غلبه بر دشمنان بزرگ و مجهز و خطرناک.
 
شک نیست در میان مسلمانان افرادی بودند که روحیه ضعیف تری داشتند و همان‌ها بودند که فکر بازگشت را در سر می‌پروراندند که قرآن کریم از آن تعبیر به من بعد ما کاد یزیغ قلوب فریق منهم کرده است. (زیرا یزیغ از ماده زیغ به معنای تمایل و انحراف از حق به سوی باطل است). ولی همان گونه که دیدیم، روحیهٔ عالی اکثریت و لطف پروردگار آن‌ها را نیز از این فکر منصرف ساخت و به جمع مجاهدان راه حق پیوستند.


# سهل انگاری آن سه نفر: در آیات فوق در بارهٔ آن سه نفر از مسلمانان سست و سهل انگار تعبیر به «خلفوا» شده است، یعنی: پشت سر گذارده شده‌اند. این تعبیر یا به خاطر آن است که مسلمانان هنگامی که این گونه اشخاص سستی می‌کردند آ نها را پشت سر گذارده و بی اعتنا به وضع شان به سوی میدان جهاد پیش می‌رفتند یا به خاطر آن است که هنگامی که برای عذرخواهی نزد پیامبر(ص) آمدند، عذر آن‌ها را نپذیرفت و قبول توبهٔ آن‌ها را به عقب انداخت.
فضای مدینه با تمام وسعتش چنان بر آن‌ها تنگ شد که مجبور شدند برای نجات از این خواری و رسوائی بزرگ، شهر را ترک گویند و به قلهٔ کوه‌های اطراف مدینه پناه ببرند. از جمله مسائلی که ضربه شدیدی بر روحیهٔ آن‌ها وارد کرد این بود که کعب بن مالک می‌گوید روزی در بازار مدینه با ناراحتی نشسته بودم دیدم یک نفر مسیحی شامی سراغ مرا می‌گیرد، هنگامی که مرا شناخت نامه ای از پادشاه غسان به دست من داد که در آن نوشته بود اگر صاحبت تو را از خود رانده به سوی ما بیا، حال من منقلب شد گفتم ای وای بر من، کارم به جائی رسیده است که دشمنان در من طمع دارند! خلاصه بستگان آنها غذا می‌آوردند، اما حتی یک کلمه با آن‌ها سخن نمی‌گفتند. مدتی به این صورت گذشت و پیوسته انتظار می‌کشیدند که توبهٔ آن‌ها قبول شود و آیه ای که دلیل بر قبولی توبهٔ آن‌ها باشد نازل گردد، اما خبری نبود. در این هنگام فکری به نظر یکی از آنان رسید و به دیگران گفت: اکنون که مردم با ما قطع رابطه کرده‌اند، چه بهتر که ما هم از یکدیگر قطع رابطه کنیم (درست است که ما گنه کاریم ولی باید از گنهکاری دیگری خشنود نباشیم). آن‌ها چنین کردند به طوری که حتی یک کلمه با یکدیگر سخن نمی‌گفتند و دو نفر از آنان با هم نبودند و به این ترتیب سر انجام پس از پنجاه روز توبه و تضرع به پیشگاه خداوند، توبه آنان قبول شد و آیه فوق در این زمینه نازل گردید.{{پایان پاسخ}}
# یک درس بزرگ برای همیشه: از مسائل مهمی که از آیات فوق استفاده می‌شود، مسألهٔ مجازات مجرمان و فاسدان از طریق محاصرهٔ اجتماعی و قطع رابطه‌ها و پیوندها است. ما به خوبی می‌بینیم که این قطع رابطه در مورد سه نفر از متخلفان تبوک به قدری آن‌ها را تحت فشار قرار داد که از هر زندانی برای آن‌ها سخت‌تر بود، آن چنان‌که جان آن‌ها از فشار این محاصرهٔ اجتماعی به لب رسید و از همه جا قطع امید کردند. این موضوع آن چنان انعکاس وسیعی در جامعهٔ مسلمانان آن روز از خود به جای گذاشت که بعد از آن کمتر کسی جرأت می‌کرد مرتکب این گونه گناهان شود. این نوع مجازات نه دردسر و هزینه زندان‌ها را دارد و نه خاصیت تنبل پروری و بدآموزی‌های آن‌ها را، ولی تأثیر آن از هر زندانی بیشتر و دردناکتر است.
این روش برخورد، در واقع یک نوع اعتصاب و مبارزه منفی جامعه در برابر افراد فاسد است. اگر مسلمانان در برابر متخلفان از وظائف حساس اجتماعی دست به چنین مبارزه ای بزنند، به‌طور قطع در هر عصر و زمانی پیروزی با آن‌ها خواهد بود، و براحتی می‌توانند جامعهٔ خود را پاکسازی کنند. اما روح سازشکاری که بدبختانه امروز در بسیاری از جوامع اسلامی به صورت یک بیماری تقریباً همه گیر درآمده است، نه تنها جلو این گونه اشخاص را نمی‌گیرد، بلکه آنان را در اعمال زشت شان تشجیع می‌کند.<ref>برگرفته از: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج۸، ذیل آیه فوق.</ref>
{{پایان پاسخ}}


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ ‏۲۳ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۴۹

سؤال

تفسیر و شأن نزول آیهٔ ۱۱۸ سورهٔ توبه چیست.

آیه ۱۱۸ سوره توبه درباره سه نفر از مسلمانان است که از حضور در جنگ تبوک امتناع کردند و پس از آنکه پیامبر(ص) و یارانش برگشتند آنان توبه کردند اما پذیرش توبه آنان به تأخیر افتاد و طبق روایات پیامبر(ص) و مسلمانان با آنان قطع رابطه کردند تا جایی که زمین برای زندگی آنان تنگ شد. و پس از گذشتن چند وقت توبه آنان پذیرفته شد.

متن آیه

شأن نزول

سه نفر از مسلمانان به نام کعب بن مالک و مراره بن ربیع و هلال بن امیه از شرکت در جنگ تبوک و حرکت همراه پیامبر(ص) سرباز زدند، ولی این به خاطر آن نبود که جزء دار و دسته منافقان باشند، بلکه به خاطر سستی و تنبلی بود، چیزی نگذشت که پشیمان شدند. هنگامی که پیامبر(ص) از صحنهٔ تبوک به مدینه بازگشت، خدمتش رسیدند و عذرخواهی کردند، اما پیامبر(ص) حتی یک جمله با آن‌ها سخن نگفت و به مسلمانان نیز دستور داد که احدی با آن‌ها سخن نگوید. آن‌ها در یک محاصرهٔ عجیب اجتماعی قرار گرفتند، تا آن جا که حتی کودکان و زنان آنان نزد پیامبر(ص) آمدند و اجازه خواستند که از آن‌ها جدا شوند، پیامبر(ص) اجازه جدائی نداد، ولی دستور داد که به آن‌ها نزدیک نشوند.

فضای مدینه با تمام وسعتش چنان بر آن‌ها تنگ شد که مجبور شدند برای نجات از این خواری و رسوائی بزرگ، شهر را ترک گویند و به قلهٔ کوه‌های اطراف مدینه پناه ببرند. از جمله مسائلی که ضربه شدیدی بر روحیهٔ آن‌ها وارد کرد این بود که کعب بن مالک می‌گوید روزی در بازار مدینه با ناراحتی نشسته بودم دیدم یک نفر مسیحی شامی سراغ مرا می‌گیرد، هنگامی که مرا شناخت نامه ای از پادشاه غسان به دست من داد که در آن نوشته بود اگر صاحبت تو را از خود رانده به سوی ما بیا، حال من منقلب شد گفتم ای وای بر من، کارم به جائی رسیده است که دشمنان در من طمع دارند! خلاصه بستگان آنها غذا می‌آوردند، اما حتی یک کلمه با آن‌ها سخن نمی‌گفتند. مدتی به این صورت گذشت و پیوسته انتظار می‌کشیدند که توبهٔ آن‌ها قبول شود و آیه ای که دلیل بر قبولی توبهٔ آن‌ها باشد نازل گردد، اما خبری نبود. در این هنگام فکری به نظر یکی از آنان رسید و به دیگران گفت: اکنون که مردم با ما قطع رابطه کرده‌اند، چه بهتر که ما هم از یکدیگر قطع رابطه کنیم (درست است که ما گنه کاریم ولی باید از گنهکاری دیگری خشنود نباشیم). آن‌ها چنین کردند به طوری که حتی یک کلمه با یکدیگر سخن نمی‌گفتند و دو نفر از آنان با هم نبودند و به این ترتیب سر انجام پس از پنجاه روز توبه و تضرع به پیشگاه خداوند، توبه آنان قبول شد و آیه فوق در این زمینه نازل گردید.


منابع