ابعاد سکولاریسم

نسخهٔ تاریخ ‏۱۲ اوت ۲۰۲۱، ساعت ۱۲:۵۴ توسط A.rezapour (بحث | مشارکت‌ها) (ابرابزار)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
سؤال

ابعاد سکولاریسم را تبیین و نقد فرمایید.

سکولاریسم ابعاد و وجوه مختلفی دارد. که در اینجا به مهم‌ترین ابعاد آن می‌پردازیم.

۱ـ بُعد نهادی

سطحی‌ترین و ظاهری‌ترین بعد سکولاریسم که معنایی کاملاً کلیشه‌ای دارد، بُعد نهادی است که به جدایی میان نهاد دین و نهاد دولت حکم می‌کند و دولت را به‌عنوان نهادی مستقل از نهاد دین در نظر می‌گیرد.

جامعه شناسان معمولاً نهاد را الگوهای رفتاری می‌دانند که در طول زمان باقی می‌مانند و شفاف‌تر می‌شوند و مردم به‌عنوان قواعدی در جهت شکل دهی به هویت‌شان به آن‌ها می‌پیوندند یا از انرژی‌ها و منافع اجتماعی آن‌ها بهره می‌جویند. به عقیده این جامعه شناسان دین و دولت، از این جمله‌اند.

در این بعد از سکولاریسم، دستگاه سیاسی که همان نهادهای حکومتی است مثل قوه قضائیه، قوه مجریه و قوه مقننه، از نهاد دین مستقل است. در این بعد است که «اندیشه سکولاریسم دین را از عرصه حکومت بیرون می‌راند و حق اقامه حکومت و اجرای قوانین را از آنِ آدمیان می‌داند.»[۱]

در نقد این نگرش می‌توانیم به ضرورت تکیه حکومت بر دین حق و ضرورت ابتنای قوانین و اجرای آن‌ها بر اساس آن دین استدلال کنیم که در جای خودش در نظریّه سیاسی اسلام به آن پرداخته می‌شود امّا اجمالاً به این نکته اشاره می‌کنیم که هدف زندگی انسانی، رسیدن به کمال و سعادت حقیقی است، از سوی دیگر عقل و دانش آدمیان در شناخت سعادت حقیقی و راه رسیدن به آن تاحدودی ضعیف می‌باشد.[۲]

پس باید در جهت رفع این نقص به منبعی کارآمد و قوی که از ناحیه خالق عالم فرستاده شده است (دین) تمسک کرده و به طرف سرمنزل مقصود حرکت کرد. در همین راستا حکومت نیز باید خود را به دین حق متکی سازد تا توانایی رهنمون ساختن آدمی به سعادت حقیقی را داشته باشد و باید احکام و قوانین و اجرای آن را مطابق با دین در نظر بگیرد.

تقریری دقیق‌تر از این بعد از سکولاریسم معتقد است که در نظام توزیع قدرت و سلسله مراتب سیاسی، نیاید از نظام و سلسله مراتب رهبران دینی تبعیت نمود؛ برای مثال نباید رهبر، رئیس‌جمهور یا پادشاه یک کشور، رهبر دینی و بالاترین فرد سلسله رهبران دینی باشد. وباید میان سلسله مراتب روحانیت و دانشمندان دین و سلسله مراتب حکومت و حاکمان جدایی انداخت. عمده‌ترین دلیل بر این مطلب از جانب سکولارهای متدین حفظ قداست این رهبران از ناپاکی‌های حکومت و سیاست است و مهم‌ترین دلیل و استدلال سکولارهای بی‌دین باطل بودن دین و ویرانگر بودن آن است.[۳] این دیدگاه در نهایت این مطلب را متذکّر می‌شود حکومتی که سکولار است به این معناست که نه مشروعیت خود را از دین کسب می‌کند و نه احکام و قوانین عملی خود را.[۴]

در نقد این مطلب این پرسش را مطرح می‌کنیم که اگر سعادت آدمی را حکومتی مبتنی برسلسله مراتب دینی تأمین کند و در کنار آن رهبر دینی به واسطه عدالت خود، قداست خویش را هم حفظ کند، آیا باز هم، یکی بودن سلسله مراتب دینی و نظام اشکالی دارد؟

۲ـ بُعد اخلاقی

در این بعد، سکولاریسم معتقد است که در حوزه اخلاق، مرجع‌نهایی، دین نسیت، و چیزی به نام اخلاق دینی معنا ندارد. سکولاریسم بعد از نفی نقش دین در اخلاق، وجدان آدمیان، قرار دادهای آنان، عقل، عرف و … را برجای آن می‌نشاند.

در نقد این بعد از ابعاد سکولاریسم اجمالاً می‌گوییم که حسن و قبح افعال و اوصاف اختیاری آدمی ذاتی آن‌هاست. به این بیان که حُسن و قبحِ عمل از تأثیر آن عمل در سعادت نهایی انسان انتزاع می‌شود. البتّه گاهی عقل آدمی توانِ درک این حُسن و قبح ذاتی را دارد مثل حسن عدالت و قبح ظلم وگاهی هم این توانایی را ندارد.

در قسمت اوّل، عقل کاشف است و در قسمت دوّم دین وارد عرصه شده و جبران ناکارآمدی عقل را می‌کند؛ بنابراین یکی از نقاط تکیه اخلاق بر دین مواردی است که عقل، وجدان و … توان کشف آن‌ها را ندارند.

از سوی دیگر بسیاری از احکام جزئی اخلاقی که در سعادت انسان نقش اساسی دارند برای ما مجهول باقی می‌مانند و تا از ناحیه دین و وحی مددی به ما نرسد، از فهم و درک آن عاجز می‌باشیم. پس این‌جا هم دین و وحی، کاشف احکام جزئی اخلاقی می‌شوند.

یکی دیگر از اموری که دین در آن نقش ایفا می‌کند، مسئله ضمانت اجرائی احکام اخلاقی است. توضیح این‌که بسیاری از احکام اخلاقی ضمانت اجرای بیرونی ندارند، یعنی این‌گونه نیست که با نقض آن احکام شخص متخلف جریمه شود و مجازات گردد.[۵] در این‌جاست که دین می‌تواند با وضع قوانین خاصّ یا حتّی با نشان دادن آثار و نتایج اعمال بر سعادت حقیقی انسان، ضمانت‌های اجرایی قاطعی تدارک ببیند و مردمان را به رعایت آن احکام اخلاقی ترغیب و از نقض آن‌ها برحذر دارد.

نکته دیگر این‌که معتقدانِ به اخلاقِ سکولار که برعقل تکیه می‌کنند و در تعارض میان حکم عقل و حکم دین، حکم عقل را مقدّم می‌دارند، باید به این پرسش پاسخ دهند که مراد از عقل در این حوزه کدام عقل است؟ عقل مصلحت‌اندیش و جزئی است یا عقل حقیقت‌شناس و کلی؟ عقل ناب و خالص است که خداوند با آن عبادت می‌شود و بهشت با آن خریداری و کسب می‌شود یا عقل‌آلوده به هواها و هوس‌های زودگذر و مادی است؟ عقلی است که در فرهنگ غرب Ratio معادل آن است که همان عقل معاش و حسابگر است که به محاسبه امور دنیوی و سود و زیان مادی می‌پردازد یا این‌که عقلی است که در صدد درک حقایق کلی است؟ (Intelectus)

اگر منظور آن‌ها عقل کلی و حقیقت‌یاب باشد، در آن صورت خودش جزء منابع معرفت دینی به شمار می‌رود و مدرَکات آن، جزء دین می‌باشند.[۶] و اگر منظور آن‌ها عقل حساب‌گر و جزئی باشد، که صرفاً نفع زودگذر آدمی را در نظر می‌گیرد نمی‌تواند با دین حقیقی که سعادت ابدی و واقعی انسان را می‌جوید معارضه کند و پیروز میدان باشد.

با توجّه به این مطالب، یک اخلاق حقیقی و ناظر به سعادت واقعی انسان نمی‌تواند بدون دین شکل بگیرد و کارایی لازم را داشته باشد و چون عقل مزبور هم جزء منابع معرفتی دین تلقی می‌گردد، مرجع‌نهایی در این حوزه نیز دین تلقی می‌گردد.

۳ـ بُعد انسان شناختی و معرفتی

عمیق‌ترین و اساسی‌ترین بعد از ابعاد سکولاریسم بعد انسان‌شناختی و معرفتی آن است. در این بعد، سکولاریست‌ها، نقش دین در حوزه‌های معرفتی را انکار می‌کنند و عقل و عقلانیت (Rationality) را برجای آن می‌گذارند. آنان در این مقام انسان را محور قرار می‌دهند و طبیعت وعالم را برای زندگی بهتر او در این دنیای مادی مورد بررسی قرار می‌دهند. برخی در بیان این مطلب می‌گویند:

انسان امروز، خود را به صفت انسان غیر قانع متصرف در عالم می‌بیند، در حالی که انسان در گذشته خود را میهمانی می‌دید که در خانه‌ای از پیش معماری شده بر سفره‌ای آماده دعوت شده است این جهان میهمان‌خانه‌ای بود که محل اقامت موقت انسان محسوب می‌شد و لذا مجال و حقی برای اعتراض به صاحب‌خانه وجود نداشت… به دنبال ظهور علم جدید و جهان بینی و انسان‌شناسی نوین این طرز تلقی رفته رفته متروک شد و جای خود را به آن اندیشه متصرفانه و غیر قانعانه در جهان داد.[۷]

هنگامی که آدمی در عرصه شناخت عالم، طبیعت و خود، دین و معارف دینی را به کنار می‌گذارد و مرجعیت نهایی دین را نمی‌پذیرد، جهان‌بینی و شناخت او، معرفتی دیگر گونه خواهد شد. و بدیهی است که با تغییر نگرش وی نسبت به خود و جهان، نگرش وی در حوزه‌های گوناگون همانند اخلاق، سیاست، حکومت، اقتصاد و … نیز تغییر خواهد یافت و با سکولار شدن در جهان بینی و انسان‌شناسی، آدمی در سایر حوزه‌های دیگر نیز سکولار خواهد شد؛ بنابراین نمی‌توان در این بعد سکولار بود امّا در حکومت، سیاست و اخلاق دینی رفتار کرد. «نقطه شروع نزاع اسلام و سکولاریسم، تعریف خود انسان است. اختلاف در علوم سیاسی و نحوه توزیع قدرت در جامعه ما ناشی از اختلاف در فلسفه سیاسی است و اختلاف در فلسفه سیاسی ناشی از اختلاف در فلسفه حقوق و اخلاق است و ریشه همه این‌ها در انتولوژی (= هستی‌شناسی) و تئولوژی (= الهیات) است. امّا شاید مادر همه اختلافات، اختلاف در حوزه اپیستمولوژی (= معرفت‌شناسی) باشد.[۸]

نقدهایی که بر این بعد از سکولاریسم مطرح است تقریباً همان اشکالاتی است که بر سایر ابعاد وارد شده است با این توضیح که جایگزین دین در این حوزه یا علوم تجربی است که ناکار آمدی آن بر همگان روشن است یا عقل است. عقل هم یا عقل معاش و حساب‌گر است یا عقل حقیقت یاب، عقل حساب‌گر نیز در شناخت سعادت حقیقی آدمی و حتّی درک ابعاد وجودی آدمی بسیار ضعیف است و عقل حقیقت یاب اوّلاً خود جزء منابع معرفت دینی است در ثانی آن کارایی لازم جهت شناخت تمام حقایق عالم و حتّی شناخت انسان را ندارد و لذا نیازمند سایر منابع دینی است.


مطالعه بیشتر

۱ـ علی، ربانی گلپایگانی، ریشه‌ها و نشانه‌های سکولاریسم، ‏کانون اندیشه جوان.

۲ـ کتاب نقد، (ویژه‌نامه سکولاریسم) شماره ۱ و ۲ و ۳.

۳ـ آیت الله جوادی آملی، نسبت دین و دنیا.


منابع

  1. ر. ک. سروش، عبدالکریم، معنا و مبنای سکولاریسم، کیان، ش۲۶، ص۶.
  2. ر. ک. جوادی آملی، عبدالله، شریعت در آینه معرفت، مرکز نشر فرهنگی رجا، چاپ اوّل، ۱۳۷۲، ص۱۱۳–۱۱۰.
  3. سروش، عبدالکریم، همان، ص۴.
  4. همان.
  5. مصباح یزدی، محمّد تقی، آموزش فلسفه، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ چهارم، ۱۳۷۰، ج۱، ص۲۶۷–۲۶۶.
  6. جواد آملی، عبدالله، همان، ص۲۰۸–۱۹۹؛ و ر.ک. مصباح یزدی، محمّد تقی، نظریّه سیاسی اسلام، قم، مؤسسه آموزش پژوهشی امام خمینی (ره)، چاپ دوّم، ۱۳۷۸، ج۱، ص۵۸.
  7. سروش، عبدالکریم، همان. ص۵.
  8. مصباح یزدی و دیگران، گفتگو، کتاب نقد، ش۱۰–۹، ص۲۷–۲۶.