اعتقاد شیعیان به علم غیب امامان

نسخهٔ تاریخ ‏۳۱ اکتبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۳:۳۱ توسط Rezvani (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «{{شروع متن}} {{شاخه | شاخه اصلی = |شاخه فرعی۱ = |شاخه فرعی۲ = |شاخه فرعی۳ = }} {{سو...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
سؤال

آيا کسی غيرازخداوند متعال علم غيب مي‎داند؟ چرا شيعيان امامان خود را عالم به غيب مي‎دانند؟

۱. غيب در لغت:

غيب در لغت به چيزی گفته مي‎شود كه از ديده پنهان باشد مثل پنهان شدن خورشيد و غروب نمودن آن، و بعدها در مواردی كه از حواس انسان چيزی پنهان باشد و يا از علمش مخفی باشد نيز غيب به كار رفته است و امّا مراد از غيب در اين ‌جا علوم و آگاهی هايي است كه از راه‎های غيرعادی به دست آيد، خواه از قبيل شهود باشد و يا غيب و پنهانی.}}[۱]

۲. غيب در آيات قرآن:

آيات قرآن در اين زمينه به چند دسته تقسيم مي‎شوند.

۱. آياتی كه علم غيب را مخصوص خداوند مي‎دانند مثل آيه‎ی ذيل ﴿و عِندَهُ مفاتيح الغيب لاَيْعَلَهُما اِلاّ هُو...[۲] كليدهای غيب نزد اوست و جز او كسی آن هارا نمی ‎داند...[۳]

۲. آياتی كه صريحاً علم غيب را درباره پيامبران و بندگان شايسته خداوند اثبات مي‎كنند مانند آيه‎ ی ﴿عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً إِلاَّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُول[۴] خداوند به غيب آگاه است و براسرار غيبش احدی را جز كسانی كه می پسندد از پيامبران اطلاع نمی ‎دهد. و مانند آيه‎ی كه می گويد: «...چنين نبود كه خداوند شما را از اسرار غيب آگاه كند ولی خداوند از ميان رسولان خود هر كس را بخواهد برمی گزيند، (و قسمتي از اسرار نهان را كه براي مقام رهبری او لازم است در اختيار او می گذارد) ...»[۵]

جمع اين دو دسته آيات اين است كه علم غيب اصالتاً و ذاتاً مال خدا است و خدا مالك حقيقی آن است و او به هركس كه بخواهد تعليم می ‎دهد، منتهی با اين حال زمام اين عمل بدست اوست و از سلطنت خداوند خارج نمی ‎شود.[۶]

در نتيجه ی بيان فوق بخش اوّل سؤال «آيا غير از خداوند كسي ديگر علم غيب می داند» روشن شد كه بلی ديگران با عنايت خداوند و تعليم او مي‎توانند به غيب و آينده... آگاهی پيدا كنند.

امّا قسمت دوّم سؤال كه چرا شيعيان امامان خود را عالم به غيب مي‎دانند؟

اوّلاً از آيات گذشته روشن شد كه امكان دارد كه افراد شايسته، از طرف خداوند آگاه به غيب شوند، و اين امكان را فلاسفه هم تأييد مي‎كنند؛ چنان‎كه بوعلی سينا می ‎گويد: «اگر عارفی از غيب خبر داد و آينده درستی آن را ثابت كرد او را تصديق كن...»[۷] و مرحوم صدرالمتألهين گفته: «نفس بر اثر اتصال با جهان عقل و يا عالم مثال (جهان صور اشياء) آگاهی هایی (غيبی) كسب می ‎كند[۸] و ثانياً: آيات و روايات دلالت دارند، كه ائمه اطهار(ع) علم الهی، و آگاهی غيبی خدادادی دارند كه به عنوان نمونه به بعضی از آن‎ها اشاره مي‎شود:

الف: آيات قرآن: ۱. بگو هر چه مي‎خواهيد انجام دهيد بزودی خداوند و پيامبران و مؤمنان كار شما را خواهند ديد و بزودي به سوی عالم غيب و شهادت باز می گرديد.»[۹] آيه‎ی فوق می رساند كه عده‎ای از مؤمنين همراه پيامبر ـ صلی الله عليه و آله و سلّم ـ ناظر اعمال مردمند، و قطعاً اين افراد، انسان‌های لايق و شايسته‎ای بايد باشند، وبه شهادت تمام فرق اسلامی، در اعمال و رفتار شايسته‎تر از ائمه اطهار(ع) وجود ندارد، و در روايات هم بيان شده است كه مراد از مؤمنان ائمه(ع) مي‎باشند چنان‎كه امام صادق(ع) فرمود مراد از مؤمنان در آيه‎ی ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللَّهُ... ائمه هستند.[۱۰]

۲. {{قرآن|...قل كفي بالل شهيدا...[۱۱] بگو برای شهادت ميان من و شما، خدا و كسی كه علم الكتاب دارد كفايت مي‎كند»در اين آيه شهادت عالم به تمام كتاب، در رديف شهادت خداوند ذكر شده است، آيه‎ی ديگر می ‎گويد، «..او يتلوه شاهد منه..»[۱۲] اين شاهد از خاندان رسول خدا ـ صلی الله عليه و آله و سلّم ـ و از اهل‎بيت اوست، حال اين‎ كسی كه علم الكتاب را دارا است چه كسی می ‎باشد. روايات متعددی از طريق شيعه و اهل سنّت، نقل شده كه منظور از اين شاهد كه علم الكتاب را دارد علی(ع) می‎ باشد.[۱۳] اهميّت «علم الكتاب»‌ داشتن هنگامی روشن می شود كه در داستان حضرت سليمان و احضار تخت بلقيس توسط كسی كه بهره‎ای از علم الكتاب داشت دقت كنيم، «كسی كه بهره‎ای از علم الكتاب داشت گفت: من تخت بلقيس را حاضر می كنم پيش از آن‎كه چشم به هم بزنی...»[۱۴]

وقتی آگاه بودن از برخی از علم الكتاب چنين اثر شگفت‎انگيزی داشته باشد، می ‎توان حدس زد كه داشتن همه علم‎الكتاب چه آثار عظيم‎تری را در بر خواهد داشت.[۱۵] در نتيجه علی(ع) عالم به غيب و آگاه به علم الكتاب می باشد، ائمه ديگر با كمك روايت مشمول آيه‎ی فوق قرار می ‎گيرند چنان‎كه امام صادق(ع) فرمود به خدا قسم آن كسی كه علم همه كتاب را دارد، ما هستيم، به خدا قسم علم همه كتاب نزد ماست؟[۱۶] آيا با اين حال نمی ‎توانند به إذن الهی، بر غيب آگاهی داشته باشند؟

ب: روايات: ۱. از شيعه و سنی نقل شده است كه علی(ع) فرمود: «رسول خدا هزار باب علم به من آموخت كه هر بابی هزار باب ديگر می گشايد و مجموعاً‌ هزارهزار باب تا آن‎جا كه از هر چه بوده و تا روز قيامت خواهد بود، آگاه شدم و علم منايا و بلايا (مرگ‎ها و مصيبت‎ها) و داوري بحق را فرا گرفتم،[۱۷] از روايات فوق به خوبی استفاده مي‎شود كه علي(ع) (و با تعليم آن حضرت ائمه ديگر) از گذشته و آينده آگاهی دارند.

۲. چند روايت مختصر:

از امام صادق(ع) سؤال شد هنگامی كه سؤالی از امام می ‎شود چگونه و با چه عملی جواب می دهد، فرمود گاهی به او الهام می شود و گاهی از فرشته می ‎شنود و گاهی هر دو[۱۸] و فرمود: امامی كه نداند چه مصيبتی به او می رسد و كار او به كجا می انجامد حجّت خدا بر بندگانش نخواهد بود[۱۹] و نيز چند روايت از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: هرگاه امام بخواهد چيزی را بداند خدای متعال او را آگاه می ‎سازد.[۲۰] گذشته از اين‎ها در روايات عديده‎ای غيب‎گویی ‎های ائمه(ع) نقل شده است كه دقيقاً بعدها واقع شده است اين روايات در حدّی می ‎باشند كه يقين آورند، مانند خبر دادن علی(ع) از آينده خوارج[۲۱] شهادت رشيد هجري[۲۲] و ميثم تمّار[۲۳] و گزارشی از حوادث كربلا[۲۴] و خبر از آينده خود با معاويه[۲۵] و ده ها مورد ديگر از علی(ع) و ائمه ديگر.[۲۶]


معرفی منابع جهت مطالعه بيشتر:

۱. علم پيامبرو امام در قرآن،‌احمد مطهری، غلامرضا كاردان.

۲. بررسی مسائل كلّی امامت، ابراهيم امينی، ص۲۳۱ـ۳۲۲.

۳. تجليّات ولايت، علی كبر بابازاده، ج۱ـ۲، تمام كتاب.


منابع

  1. مطهري، احمد، كاردان، غلامرضا، علم پيامبر و امام در قرآن، قم، مؤسسه در راه حق، چاپ اوّل، ۱۳۶۱، ص۹ـ۱۲.
  2. انعام/ ۵۹.
  3. نمل/ ۶۵، احقاف/ ۲۳، ملك/ ۲۶، مائده/ ۱۱۶، هود/ ۴۹، كهف/ ۲۶.
  4. جن/۲۶و۲۷
  5. آل عمران/ ۱۷۹.
  6. علم پيامبر و امام در قرآن، پيشين، ص۱۷.
  7. ابوعلي سينا، التنبیهات والاشارات ، چاپ هشتم، به نقل از علم پيامبر و امام در قرآن، پيشين، ص۷۴.
  8. صدرالمتألهين، حاشيه حكمه الاشراق، به نقل از علم پيامبرو امام، پيشين، ص۷۴.
  9. توبه/ ۱۰۵.
  10. كليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، دارالكتب الاسلاميّه، ج۲، ص۳۶۳ و صدوق، امالي، ص۲۶۳.
  11. رعد/ ۴۳.
  12. هود/۱۷
  13. ر.ك: سليمان قندوزي حنفي، ينابيع الموده لذوي القربي، تحقيق سيد علي الحسيني، قم، دار الاسوه، چاپ اوّل، ۱۴۱۶ هـ ق، باب ۳۰، ج۶.
  14. نمل/ ۴۰.
  15. مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش عقائد، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، چاپ سوّم، ۱۳۷۸، ص۳۲۲ ـ ۳۲۴.
  16. اصول كافي، پيشين، ج۱، ص۲۵۷.
  17. ينابيع الموده، پيشين، ص۸۸، و اصول كافي، ج۱، ص۲۹۶.
  18. مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت، داراحياء التراث العربي، چاپ دوّم، ۱۴۰۳، ص۵۸، ح ۲۶.
  19. اصول كافي، پيشين، ج۱، ص۲۵۸.
  20. همان.
  21. نهج‎البلاغه، فيض‎الاسلام، ص۱۴۹.
  22. بحارالانوار، پيشين، ج۴۲، ص۱۳۶.
  23. همان، ج۴۲، ص۱۲۴.
  24. ابن ابي الحديد، شرح نهچ‎البلاغه، ج۷، ص۴۷ ـ ۴۸.
  25. نهج‎البلاغه، خطبه، ۵۶، ص۱۴۶.
  26. بحارالانوار، ج۴۳، ص۳۲۸ و... .