تبرک از دیدگاه وهابیت

از ویکی پاسخ
نسخهٔ تاریخ ‏۱۴ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۵۹ توسط Rafiei (بحث | مشارکت‌ها)
سؤال

آیا وهابیت و تکفیری‌ها تبرك را قبول دارد یا خیر اگر ندارد دلیل آنها چیست و این دلیل چه پاسخی دارد؟


تبرک از دیدگاه وهابیت موجب شرک می شود و دلایلی را برای این ادعا اقامه کرده اند. پیروان فرقه وهابیت مسلمانان را در کنار سایر مسائل با این حربه نیز تکفیر می‌کنند. در حالی که تبرک از مسلمات دین اسلام است هم در قرآن بر جواز آن دلایلی وجود دارد و هم در احادیث و سیره پیامبر اسلام(ص) و همچنین علمای شیعه و اهل سنت به صورت مستدل بر جواز تبرک قائل هستند.

دلایل وهابی‌ها بر شرک بودن تبرک

وهابیت و تکفیری‌ها تبرک را موجب کفر و شرک می‌دانند. آنان دو دلیل را برا این تفکر اقامه کرده اند:

۱. تبرک به صالحین و آب زمزم و پرده کعبه و امثال اینها و نیز تبرک به ذات، عرَق، آب دهن، مو و لباس اولیاء خدا و امثال اینها به دلیل بدعت بودنش شرک است و در عمل صحابه، در مورد ابوبکر، عمر، و عثمان و علی که سادات اولیاء بوده اند جریان نداشته است.[۱]

۲. تکفیری‌ها تبرک را مساوی با عبادت پنداشته اند و از این باب آن را شرک و معتقد به آن را تکفیر می‌کنند. تکفیری‌ها می‌گویند که تبرک به قبور اولیاء، عبادت قبور و شرک به خدا است و اگر کسی به تبرک عقیده داشته باشد و با همین حال بمیرد مخلد در آتش است.[۲]

سخنان محمد بن عبدالوهاب و بن باز درباره تبرک

محمد بن عبدالوهاب تبرک مسلمانان را به رفتار مردم جاهلیت با بت‌های شان تشبیه کرده و آیات ﴿أَفَرَأَیتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى - وَمَنَاه الثَّالِثَه الْأُخْرَى[۳] را دلیل بر شرک بودن تبرک به قبور اولیاء و سایر امور دانسته است.[۴]

البته بن باز از مفتیان معروف تکفیر‌ی‌های وهابی در مورد پیامبر اسلام(ص) یک استثنا قائل شده و گفته است: «لا یجوز التبرك بأحد غیر النبی(ص) لا بوضوئه ولا بشعره ولا بعرقه ولا بشیء من جسده، بل هذا كله خاص بالنبی(ص) لما جعل الله فی جسده وما مسه من الخیر والبركه. ... ولأن ذلك وسیله إلى الشرك وعباده غیر الله سبحانه[۵]؛ تبرک به غیر از پیامبر اسلام(ص) و وضو و مو و عرق آن حضرت به هیچ کسی و هیچ چیزی دیگری جایز نیست بلکه اینها اختصاص به پیامبر(ص) دارد؛ زیرا خداوند در جسد پیامبر و آنچه که او را مس کرده خیر و برکت قرار داده است و نسبت به غیر او وسیله‌ای به سوی شرک و عبادت غیر خدا می‌شود».

پاسخ دلایل وهابی‌ها

۱. تبرک به قبور اولیاء و آثار به جا مانده‌ای از آنان عبادت غیر خدا نیست و هیچ گونه دلیلی بر حرمت تبرک وجود ندارد.[۶] افزون بر آیات و روایات می‌توان سیره و عمل مسلمین را نیز به عنوان دلیل دیگر بر مشروعیت تبرك ذكر نمود. تبرك به دو صورت می‌تواند انجام گیرد. یا به جهت اظهار محبّت و مودّت به اولیاء و صالحان است و یا به جهت طلب كردن آثار خاصی چون شفای امراض كه نمونه های زیادی را می‌توان برشمرد؛ چون تبرك به آب زمزم، آب میزاب كعبه و پارچه آن، و تبرك به آب فرات و ... كه در روایات به آن‌ها اشاره شده است.[۷]

۲. تبرک جستن حضرت یعقوب به پیراهن حضرت یوسف

در قرآن کریم آیه ﴿فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشیرُ أَلْقاهُ عَلى‏ وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصیراً[۸]؛ امّا هنگامى كه بشارت دهنده فرا رسید، آن (پیراهن) را بر صورت او افكند ناگهان بینا شد! گواه روشن بر این است که تبرک جستن به چیزی عبادت آن چیز نیست؛ زیرا اگر تبرک ملازم با عبادت بود حضرت یعقوب(ع) به پیراهن حضرت یوسف(ع) تبرک نمی‌جست تا چشمانش بینا شود. این در حالی است که نفس پارچه هیچ اثری ندارد ولی خداوند به جهت تكریم نبی خود شفا را در تبرك به آن پارچه قرار داد.[۹]

۳. حدیث رایت و و شفا یافتن چشم علی(ع)

در حدیث رایت که در تمام متون حدیثی اهل سنت ذکر شده، شفا یافتن چشم امام علی(ع) با آب دهان پیامبر اسلام(ص) از باب تبرک است. در این حدیث آمده است هنگامی که پیامبر اسلام(ص) علی را خواست که پرچم را به دستش بدهد؛ گفتند: {{متن عربی|یشْتَكِی عَینَیهِ یا رَسُولَ اللَّهِ قال فَأَرْسِلُوا إلیه فَأْتُونِی بِهِ فلما جاء بَصَقَ فی عَینَیهِ وَدَعَا له فَبَرَأَ حتى كَأَنْ لم یكُنْ بِهِ وَجَعٌ[۱۰] |ترجمه = او از چشمش شکایت دارد. پیامبر فرمود کسی را بفرستید تا او را بیاورد هنگامی که آمد پیامبر خدا(ص) آب دهن خود را بر چشمانش مالید و چشمان او خوب شد به گونه ای که گویا هرگز چشم او درد نداشته است.

این حدیث و عمل‌کرد پیامبر گرامی اسلام(ص) نیز عبادت بودن تبرک را منتفی می‌گرداند. زیرا اگر تبرک جستن به چیزی عبادت غیر خدا باشد، هرگز رسول خدا(ص) مرتکب چنین عملی نمی‌شد.

۴. روایاتی دیگری که در مسأله تبرک به آب وضوی پیامبر[۱۱]، موی پیامبر[۱۲]، تیر پیامبر[۱۳] نقل شده همگی با یک صدا می‌گویند که در تبرک هیچ بویی از عبادت غیر خدا به مشام نمی‌رسد.

نقد سخنان بن باز

اما اینکه بن باز مفتی تکفیری‌ها تبرک به پیامبر خدا(ص) و آثار او را جایز دانسته و نسبت به غیر او را عبادت و شرک تلقی کرده است، سخن تناقض آمیز است؛ زیرا اگر تبرک، عبادت غیر خدا و شرک باشد در مورد پیامبر(ص) هم شرک و عبادت غیر خدا خواهد بود. بنابراین این استثنای بن باز غیر معقول است. همین سخن بن باز خودش دلیل روشن بر عبادت نبودن تبرک است.

اصلاً عبادت با این اعمال قابل تحقق نیست؛ زیرا عبادت دارای دو ركن است یكی اینكه عمل و فعل از خشوع و خضوع و تذلل برخوردار باشد و دوم اینكه این عمل در برابر كسی انجام بگیرد كه اعتقاد به الوهیت و ربوبیت او وجود داشته باشد[۱۴] و در تبرک هیچ کسی اعتقاد به الوهیت و ربوبیت کسی یا چیزی ندارد که به آن تبرک می‌جوید.

بدعت نبودن تبرک

تبرک بدعت هم نیست تا موجب شرک و کفر شود. روایاتی که درباره تبرّک ذکر گردیده که بدعت بودن آن را منتفی می‌کند. افزون بر آن‌ها بر طبق روایاتی که در متون حدیثی از جمله صحیح بخاری آمده، اماکن منحوس و متبرک از برخی حوادث مقدس و غیر مقدس ناشی می‌شود. عبدالله بن عمر نقل کرده هنگامی که مردم با رسول خدا(ص) بر حجر در سرزمین ثمود فرود آمدند و از چاه‌های آن، آب تهیه کردند و مقداری خمیر برای پختن نان با این آب درست کردند، پیامبر خدا(ص) فرمود از آب این چاه‌ها ننوشید و آبی را که تهیه کردید بریزند و خمیر را هم به شتران بدهید و به آنان دستور داد که از چاهی آب تهیه کنند که ناقه صالح(ع) از آن نوشیده است. و نیز بر طبق روایت پسر عمر در این واقعه پیامبر خدا(ص) به مردم فرمود:«لا تدخلوا مساكن الذین ظلموا أنفسهم إلا أن تكونوا باكین حذرا أن یصیبكم مثل ما أصابهم؛ داخل خانه‌های کسانی نشوید که بر خود ظلم کردند مگر اینکه گریان باشید و از مصیبتی که بر آنان وارد شد بر شما وارد نشود».[۱۵]

قرطبی این احادیث را در تفسیر خود نقل کرده و یکی از نتایجی را که از آن گرفته این است که این سخن رسول خدا(ص)‌ که فرمود از چاهی آب تهیه کنید که شتر حضرت صالح(ع) از آن نوشیده است دلیل بر تبرّک به آثار انبیاء و صالحین است هرچند قرن‌ها بر آن گذشته و پنهان شده باشد؛ چنانکه سخن اول رسول الله(ص) دلیل بر بغض اهل فساد و مذمت سرزمین و آثار آنها است. بنابراین هرچند جمادات مورد مؤاخذه نیست لکن چیزی که مقرون به محبوب باشد محبوب است و چیزی که مقرون به مکروه باشد مبغوض است.[۱۶]

مسلمانان با توجه کامل به اینکه تبرک نه شرک است و نه عبادت غیر خدا به این امر ملتزم شده اند و سیره مسلمانان در طول تاریخ بر آن بوده است. از این‌رو بعد از اینکه منبر پیامبر(ص) به مرور زمان خراب شد، بعضی از خلفای بنی عباس آن را بازسازی كردند و از چوب های باقی مانده منبر شانه هائی برای تبرك ساختند.[۱۷]

بنابراین اگر تبرّک به قبر رسول خدا(ص) و نیز سایر انبیاء و اولیای الهی با این عقیده صورت بگیرد که این قبور از طرف خداوند متعال برکت داده شده و در پیشگاه او عزیز و گرامی است با هیچ دلیلی شرک آور و بدعت نیست و وهابی‌ها و تکفیری‌ها در این امر سلیقه شخصی خود را اعمال کرده تا مسلمانان را که قبور انبیاء را مبارک می‌دانند و به آن‌ها تبرک می‌جویند، تکفیر نموده و از اهل بدعت بشمارند.

منابع

  1. أبو عبد الله خلدون بن محمود بن نغوی الحقوی ، التوضیح الرشید فی شرح التوحید المذیل بالتفنید لشبهات العنید، بی‌نا، بی‌تا، ص۵۵.
  2. عسیری، احمد بن علی زاملی، منهج الشیخ عبد الرزاق عفیفی وجهوده فی تقریر العقیده والرد على المخالفین، عربستان، جامعه الإمام محمد بن سعود الإسلامیه، ۱۴۳۱ق، ص۲۲۳.
  3. نجم: ۱۹-۲۰.
  4. محمد بن عبدالوهاب، أصول الدین الإسلامی مع قواعده الأربع، عربستان، دار الحدیث الخیریه بمكه المكرمه، محقق: رتبها محمد الطیب بن إسحاق الأنصاری. بی‌تا، ص۳۲.
  5. بن باز، عبد العزیز بن عبد الله، مجموع فتاوى عبدالعزیزبن باز ، أشرف على جمعه وطبعه: محمد بن سعد الشویعر، بی‌تا، بی‌نا، ج۷، ص۶۵.
  6. طبسی، نجم الدین ، رویكرد عقلانی بر باورهای وهابیت، نشر امیرالعلم، چ۱، ۱۳۸۴ ش، ج۲، ص۱۷.
  7. سبحانی، جعفر ، بحوث فی الملل و النحل، مؤسسه نشر اسلامی، چ۵، ۱۴۱۷ ق، ج۴، ص۱۰۵.
  8. یوسف: ۹۶.
  9. بحوث فی الملل و النحل، ج۴، ص۱۰۶.
  10. بخاری، محمد بن اسماعیل ، صحیح بخاری، بیروت، دار ابن كثیر , الیمامه چ۳، ۱۴۰۷ق ۱۹۸۷، تحقیق: د. مصطفى دیب البغا، ج۳، ص۱۳۵۷ ؛ مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ج۴، ص۱۸۷۲.
  11. صحیح بخاری، ج۱، ص۷۴ و ج۳، ص۱۳۱۲.
  12. صحیح مسلم، ج۲، ص۹۴۸.
  13. صحیح بخاری، ج۲، ص۹۷۴.
  14. سبحانی، جعفر، فی ظلال التوحید، قم، مؤسسه امام صادق ((ع) )، ۱۴۱۲ ق، ص۲۲.
  15. صحیح بخاری، ج۳ص۱۲۳۶- ۱۲۳۷.
  16. قرطبی، ابوعبدالله محمد بن احمد انصاری، الجامع لأحكام‌القرآن، قاهره، دارالشعب، [بی‌تا]، ج۱۰ص۴۷.
  17. طبسی، نجم الدین، رویكرد عقلانی بر باورهای وهابیت، نشر امیرالعلم، چ۱، ۱۳۸۴ ش، ج۲، ص۳۳.